شهید محمدحسین یوسف اللهی
نام و نام خانوادگی: محمدحسین یوسفالهی
تولد: ۱۳۳۹/۱۲/۲۶، کرمان.
شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، اروندکنار، عملیات والفجر ۸.
گلزار شهید: گلزار شهدای کرمان، در مجاورت حاج قاسم.
🌻🌻
نام و نام خانوادگی: محمدحسین یوسفالهی
تولد: ۱۳۳۹/۱۲/۲۶، کرمان.
شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، اروندکنار، عملیات والفجر ۸.
گلزار شهید: گلزار شهدای کرمان، در مجاورت حاج قاسم.
🌻🌻
نام و نام خانوادگی: علی آقاعبداللهی
تولد: ۱۳۶۹/۷/۱۰، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۳، خالدیه، خانطومان.
گلزار شهید: جاویدالاثر
حرف دل:
اصلا تو خودت نشانهای! اشتباه محض است اگر بخواهم برای از تو نوشتن، به دنبال نشانه باشم.
*"عبدالنبی"!*
نامت، نشان بالابلندی، از هستی توست.
مدال افتخار بر سینهی پدر و مادری هستی که روزی عاشقانه، کودکانههایت را در آغوش گرفتند و روزی دیگر، خاضعانه سنگ مزارت را بوسه باران کردند.
چه مریدانه پیمودی راه پرنشیب و فراز حیات را. انگار در وجود پیامبر مهربانیها ذوب شده بودی.
چون مرادت امّی بودی و به مانند او چوپانی میکردی! خوشرو بودی و اخلاق نیکویت، دوستداشتنیترت میکرد. اما، ماندهام چه کرده بودی که یک شبه ره صد ساله رفتی؟! یقینا خاکساری در برابر همان پدر و مادر، تو را به این جایگاه رساند. مقامی که فقط مخصوص اولیاء خاص خداست.
وقتی آن بوی خوش پیکر مطهرت، از میان سالها خاک و سنگ و فراق و هجران، مشام پدرت را نوازید؛ وقتی بعد از ده سال، همچنان خون تازه از بدنت جاری بود، وقتی در آغوش پدر، وداعی دوباره برای رفتن سرودی، فرشتگان آسمانها، رو به عرش الهی تعظیمکنان گفتند: "بارخدایا! این بود دلیل همان چیزی که تو میدانستی و ما نمیدانستیم"!
نام و نام خانوادگی: *عبدالنبی یحیایی*
تولد: ۱۳۴۲، روستای تنگ ارم از توابع شهرستان برازجان، استان بوشهر.
شهادت: ۱۳۶۲/۵/۸، عملیات والفجر۲، ارتفاعات حمزه کردستان عراق.
گلزار شهید: گلزار شهید روستای تنگ ارم
حرف دل:
قرار ما این نبود! وقتی خداحافظی کردی و رفتی، قرار بود برگردی! ما به وداع با تو و روزهای نبودنت عادت داشتیم. از این روزها زیاد دیده بودیم. زمان جنگ وقتی به جبهه میرفتی آنقدر امید به بازگشتت نداشتیم که حالا...
اما این بار، قرار ما این نبود! کارت دعوت چاپ کرده بودیم برای ولیمهی حاجی شدنت. ریسه بسته بودیم کوچه را... گلدانها را چیده بودیم کنار حوض، حیاط را آبپاشی کرده بودیم و... برای عیدی آماده میشدیم که تو حاجیاش بودی و ما مشتاقان دیدارت...
اما خبرها دلشورهی عجیبی توی دلمان برپا میکرد. اتفاق تلخی که خیلیها داغدار شدند. فاجعه غیرانسانی منا...
تماسهای پیدرپی و اعلام نامهای شهدا، اخبار تلخ و بالا رفتن تعداد کشتهها... با اضافه شدن هر نام، ما هم جان میدادیم. تا اینکه نامت را کنار نام شهدا شنیدیم...
اینها همه به کنار! تصاویر دردناک کربلای منا را چگونه باید میپذیرفتیم؟!
گرما، ازدحام، عطش، آبهای دریغ شده، دستهای طلب، پیکرهای روی هم ریخته، لگدها، بیحرمتیها...
آخر حرم امن الهی، میهمان خدا و اینهمه بلا؟!
لعنت خدا بر این شجره ملعونه، لعنت خدا بر این خائنین حرمین شریفین، بر این قوم نفرین شده.
پدر جان! تا هستیم نخواهیم گذاشت فراموش شوی. با نفرت هرچه تمام، برای زنده نگهداشتن یادت میایستیم و دلگرم به حضور رهبرمان سید علی، برای فرج امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف با همه وجود دعا میکنیم. برای او، که با آمدنش، ریشهی آل سعود نابود و آرامش، میهمان قلبهایمان خواهد شد. او که منتقم خون به ناحق ریخته شهداست.
*أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟* 🤲🏻📿
نام و نام خانوادگی: *سیدابراهیم جباریفرد*
تولد: ۱۳۴۱/۱/۲، روستای برآفتاب از توابع یاسوج، استان کهکیلویه و بویراحمد
شهادت: ۱۳۹۴/۷/۵، شهر مکه.
گلزار شهید: گلزار شهدای اصفهان
حرف دل:
چشم که باز کرد به دنیا، همنام عموی شهیدش علیرضا بود و شاگرد مکتب اربابش حسین ع. چون بریر.شهادت آرزویش بود و همان آرزو او را از عشق و دلبستگیهایش رها کرد و به سربازی و دفاع از حرم حضرت عمهی سادات رساند.نام شخصیتسازی که، عنوان هفتمین شهید مدافع حرم استان مازندران را، از آن خود کرد. چند ماه پیش، وقتی مطالب مربوط به این شهید والامقام و دیگر شهدای معرفی شده در سی روز سی شهید را جمعآوری میکردم، جزء شهدای دور از وطنی بود که حسرت زیارت مزار شریفش بر دل عاشقانش، بر دستان کوچک پسرش، بر چشمهای همیشه بارانی همسرش، و بر چهرهی داغدار پدر و مادرش شرارهی غم میریخت.شهید قربانخانی هم همینطور و شهید بلباسی و...به وقت هزار و چهارصد و چهلمین ضیافت، علیرضا بریری و مجید قربانخانی به آغوش مادرانشان رسیده و کتاب شعر انتظار را بسته بودند.حال به این امیدیم که خانوادههای عزیز شهید محمد بلباسی و سردار شهید داریوش درستی، و دیگر خانوادههای معزز شهدایی که کماکان چشم به راه انتظار دوختهاند، به زودی، طلوع شب هجرانشان را نظارهگر باشند.ما، همه، در انتظار رویت خورشیدیم.*همو که با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.* *اللهم عجل لولیک الفرج* 🤲🏻
نام و نام خانوادگی: *علیرضا بریری*
تولد: ۱۳۶۶/۱/۳۰، بابلسر.
شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۶، کربلای خانطومان، سوریه.
رجعت: ۱۳۹۷/۱۰/۱۶.
گلزار شهید: گلزار شهدای امامزاده ابراهیم علیهالسلام، شهرستان بابلسر
حرف دل:
مبارزه و جهاد با کفر و الحاد و شرک، نه مرز میشناسد و نه مکان. نه حد و حدود جغرافیا و نه زمان.
فقط مرد میخواهد. مردی که از دوردستترین نقطهی عالم، صدای مظلومیت و معصومیت کودکی بیپناه، که در چنگال مشتی از پستترین و رذلترین موجودات کره خاکی، اسیر شده و فریاد استغاثه سر داده را میشنود. از هست و نیستش میگذرد، و به یاریش میشتابد. در دفاع از مظلوم در برابر ظالم، سینه سپر میکند، شجاعانه میایستد و جان ناقابلش را تقدیم معبود میکند.
ما به جبر زمانه، در قرن ظلم و جور بیحد ستمگرانی زندگی میکنیم که وحشیگری و رذالت را به نهایت ممکن رسانده و هیچ منجی جز منتقم آخرالزمان را، یارای مقابله با آنان نیست.
و از بیلیاقتی ماست وقتی که خورشید راهمان در پس ابرهای غیبت، سالهاست در انتظار دعاهای راستین فرج ما مانده است برای طلوعی دوباره...
حال در روز جهانی قدس شریف، مشتهای گره کردهمان را بر سر ظالمان صهیونیست فرود میآوریم و همراه با آزادیخواهان عالم، فریاد *"اللهم عجل لولیک الفرج"* سر میدهیم. ✊🏻 🤲🏻
نام و نام خانوادگی: *محسن اشراقی*
تولد: ۱۳۳۵/۲/۱، تهران.
شهادت: ۱۳۵۹/۴/۲۶، جنوب لبنان.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۴، ردیف۳۳، شماره ۴۱
حرف دل:
در یکی از کوچه پس کوچههای شلوغ این شهر، مسجدی است محقر و باصفا. اهالیاش مردمان شریفیاند. مهربان و متّحد. صمیمی و بیریا. دلسوز و متعهّد. آن را "شریفیه" میخوانند.
وقتی چشم در چشم عکسهای شهدایشان که دور تا دور دیوار مسجد را پر کرده بدوزی، حتما صدای بال زدن ملائک را خواهی شنید.
از همان جلوی در راه میافتم و یکییکی نظارهشان میکنم. شهید احمد غفارزاده، شهید امیرحسین رضاپور، شهید بیژن گنجی، شهید محمود بهروش، شهید حاج رضا شیخزینالدین، شهید یزدان بصیرتی پناه، شهید مجید امامیفر، شهید قدرتالله حسن شریف، شهید مجید همتی، شهید صفرعلی زایا و....
زیر آخرین عکس، کنار محراب مسجد مینشینم. سردار شهید احمد نوزاد... چهرهای آفتابسوخته دارد و لبخندی شیرین، و نگاهی پرمعنا. نمیدانم چه حسی مرا از آن روز میکشاند تا اینجا، تا امروز، "آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان".
اهالی این مسجد، هر سال، در این روز، برای شهدایشان یادواره میگیرند، در قطعهای از بهشت. بهشت زهرای تهران. همراه با پدران و مادران و خواهران و برادران شهیدانشان.
ما هم به این جمع صمیمی میپیوندیم و میهمان سردار شهید حاج احمد نوزاد میشویم. بزرگمردی که بعد از شهادتش شناخته شد. آنقدر مخلص و خاکی بود که هیچکس نمیدانست چه مسئولیت بزرگی در جبههها دارد. سردار بیریایی که وقتی مسجد را جارو میزد کسی خبر نداشت که فرماندهی گردان مقداد لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است. مزارش هم همین طور است. میان رزمندههای بسیجی عاشق، خود را مخفی کرده است.
ساختمان گردان مقداد در پادگان دوکوهه، هنوز مفتخر است که نقش شهید نوزاد، بر خود دارد و نام بلندش بر آستان درب ورودیاش میدرخشد.
اهالی مسجد، خبر از روز میلاد سردار شهیدانشان میدهند. این همه تقارن را به فال نیک میگیریم و ثواب اعمال مستحبیمان را پیشکش مقام رفیعش میکنیم.
چقدر جای پدر و مادرش در محفل امروز خالیست.
نام و نام خانوادگی: *احمد نوزاد*
تولد: ۱۳۳۸/۳/۸، تهران.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱، عملیات کربلای ۵، شلمچه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۶، ردیف ۸۲، شماره ۴۹
حرف دل:
امروز برای خودم شعر میخوانم.
شعر انتظار
شعر دختران انتظار
دختران انتظار شاعرند. همراه با پروانهها، تا قبله وصل، تا بیکرانها، به پرواز درمیآورند قلبهایی را که سالها در فراق پدران آسمانیشان سوختهاند تا شاید خبری از آنها برسد.
صدای شعرشان را میشنوی؟!
به قاصدکها سپردهاند تا نوای آرام و غمگینشان را که روزها و شبها همراه با مادرانشان همخوانی کردهاند به پدرانشان برسانند.
نه! هرکسی را یارای شنیدن این صدا نیست. این طنین غمبار را فقط کسی میشنود که اهل درد باشد. طعم فراق چشیده باشد، سالها در انتظار زنگ در خانه نشسته باشد، و بعد از گذران عمری استخوانهای شکسته و سوخته را با عشق و اشک در آغوش گرفته باشد.
ما تا قیامت هم که شعر بخوانیم و بشنویم صدای شعرخوانی دختران انتظار را نخواهیم شنید.
شهیدزادههایی که درد بیامان دلتنگی خود را با رایحه خوش پدر در خوابهایی شیرین میهمان خانههای خالی از سایه باباهایشان میکنند.
و ما همه امروز باید برای تسلای دل دختران انتظار، شعر انتظار بخوانیم. برای پایان روزهای تلخ فراق و پر از ظلم و ستمی که تنها یک ساحل نجات دارد...
مهدی جان! بیا که منتظرانت را به لب آمد نفس...
نام و نام خانوادگی: *ابوالقاسم سلامت قمصری*
تولد: ۱۳۳۵/۱/۱، قمصر کاشان.
شهادت: ۱۳۶۷/۵/۱، قصرشیرین.
رجعت: ۱۳۸۰/۳/۹.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۶، ردیف ۶۲
حرف دل:
از آسمان شهیدی آمده است. نگاهش اما به سوی بیکرانهاست. آمده تا امروز میزبان سفره مهمانی خداییمان باشد.
حسین است و به رسم عاشقان حضرت ارباب، غلام این خانه است. و برای عزتش همین بس که "حسین معزغلامی" خوانده شود.
شهرتش در میان آسمانیان، به جهت مقاومتش روی زمین بوده است. مقاومتی که دشمن دونمایهاش را به زیر کشیده و شجاعتی که قدرت پوشالی ارتش باطل را به سخره گرفته است.
و بعد از مقاومتی دلیرانه و تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون، وقتی تل امام سجاد علیهالسلام در منطقه قمحانه استان حماه سوریه، که قرار بود با سقوطش قسمت بزرگی از سوریه به دست حرامیها بیفتد، از چنگال تکفیریها آزاد میشود، همه دلخوشیها و آرزوهای یک پدر و مادر از داشتن تکپسر و جگرگوشهشان در یک متر خاک چال میشود تا عزت و آبرو و شرف اسلام عزیز پابرجا بماند.
آفرین بر این صبر مادر و مردانگی پدر...
نام و نام خانوادگی: *حسین معز غلامی*
تولد: ۱۳۷۳/۱/۶، امیدیه.
شهادت: ۱۳۹۶/۱/۴، حماه، سوریه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۶، شماره ۱۸.
حرف دل:
لعنت بر این زمانه!
لعنت بر این تاریخ، که مرا قرنها از تو دور نگه داشته است! هرچه تقلا میکنم هم مرا به بالینت راهی نیست.
ماندهام این درد بیدرمان دلتنگی را کجا فریاد بزنم وقتی فقط تو، علاج قلب سوختهام هستی!
یتیم شدم بابا. امروز یتیم شدم. زمانه نگذاشت دردهایی که سالها در سینه محبوس نگاه داشته بودی و تنها چاههای مدینه لایق شنیدنش بودند را تسکین باشم.
نگذاشت در این دقایق آخر، عرق از چهرهی زرد و رنجورت بزدایم.
دلتنگم بابا. دلتنگم به وسعت صدها سال دوری.
اما چه کنم که این درد بیدرمان را باید تا لحظه مرگ با خود بکشم. تا لحظه دیدار.
بابا امروز کسی را پیدا کردم که خیلی شبیه تو بود. نامش نام تو بود و راهش راه تو و دخترش همنام زینب تو. خسته از سالها جراحتی که از جنگ تحمیلی به تن داشت بر بستر بیماری افتاده بود. دخترش مرا به بالین او دعوت کرد. بالینی که سالهاست جماعتی را در بهت از دست دادن صاحبش عزادار کرده است.
من هم کنار بسترش نشستم. با دلنوشتهها و خاطرات زینبش همراه شدم. گریستم و گریستم تا داغی را که با از دست دادن تو، به قلبم چنگ انداخته را خنک کنم. بوی تو را استشمام میکردم وقتی دقایق آخر حیات زمینیاش را شاهد بودم.
بهترین بابای دنیا!
تا هستم به خاطر همه پدرانگیهایت مدیون توام.
نام و نام خانوادگی: *محمدعلی(علیاصغر) کلهر*
تولد: ۱۳۳۳/۶/۴، قم.
مجروحیت: ۱۳۶۱، فکه.
شهادت: ۱۳۸۸/۴/۲۳، تهران.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۷، ردیف ۶۴، شماره ۱