شهید محمدعلی غفوریان
ماجرای انتخاب شهید امروز، برای ما بچههای سیروز سیشهید خیلی تأملبرانگیز و عجیب بود! یقینا، شنیدنش برای شما هم خالی از لطف نیست!
سال گذشته، شبهای قدر بود که یکی از شما عزیزان رو دیدم و سر حرفمون با خوابی که دیده بود و اصرار داشت برام تعریف کنه باز شد!
قبلش اینو بگم که دایی همسرش، توی جنگ شهید شده بود و با گذشت اینهمه سال، هنوز از پیکرش، هیچ خبری نبود!
مادر شهید هم که مادربزرگ همسرش بود بعد از سالیان سال چشم انتظاری، حتی در حد یه خبر و یا آوردن وسایل پسرش، اونقدر چشم به راه موند تا عمرش رو داد به شما!
القصه؛ این دوست عزیز ما خواب مادربزرگ جان رو دیده بود که از یه جای خیلی سرسبز و زیبا، شبیه بهشت، کنار گلپسرش، اونو صدا زده و بهش گفته: «فلانی! مگه تو عروس ما نیستی؟! پس چرا اسم پسر منو نمیدی برای سیروز سیشهید؟! چرا هیچ یادی از پسر گمنام من نمیکنید؟!»
این مادر تا زمانی که زنده بود برای دیدن و خبر گرفتن از پسرش خیلی تلاش کرد و چشم به راه موند؛ حتی یه قبر خالی نداشت دلشو کنارش سبک کنه؛ حالا بعد گذشت سالها از مرگش، باز دلش پیش جگرگوشش مونده و از همه ما خواسته یادش کنیم.
راستش؛ حتی قرار ما این نبود که شب بیست و سوم ماه مبارک سر سفره این شهید باشیم و شهید دیگهای توی لیست امروزمون بود...
اما خب مادره دیگه! از دیار باقی هم مادرانگیهاش سرجاشه!...
شما هم امروز روسفیدمون کنید جلوی این مادر! با هدیه بیشتر ثواب اعمال مستحبیتون سنگ تموم بذارید برای پسر شهیدش! شهیدی که تاکنون جایی ازش یاد نشده!
امیدواریم ثوابی از این بضاعت ناچیزمون به روح بلند این مادر عاشق هم برسه.
⚜️⚜️⚜️
با تشکر از همه زحمات و تلاشهای سرکار خانم «سحر دستپیش» برای آنچه که در ادامه ملاحظه خواهید کرد...
🌸🍎
نام و نام خانوادگی شهید: محمدعلی غفوریان
تولد: ۱۳۳۷/۵/۱۴، تهران.
شهادت: ۱۳۶۱/۸/۱۵، امالرصاص.
گلزار شهید: جاویدالاثر.
🦋
✍🏻نوشته: زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱۱/۵
🎨🖌نقاشی دیجیتال: منا بلندیان
🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرحپور
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🖼💻طراحان جلد: الهام رسولی، لیلا غلامی
🌸🍎🏴🕯
🌸🍎
📚 از ملکوت
کلید انداختم و در را باز کردم. بوی عطر سیب و یاس همه جا را گرفته بود.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «بهبه!»
زیاد به حاج خانم سر میزدم؛ اما این بار، حال و هوای خانه با همیشه فرق داشت. وارد اتاق شدم، منصوره خانم، تر و تمیز و آراسته با چهرهای معصوم و پرجاذبه روی تخت دراز کشیده بود.
حاج خانم مدتی بود که توان حرکت نداشت و من اغلب به او سر میزدم.
به گرمی سلامم را جواب داد.
گفتم: «مادرجون! چیزی میل دارید؟!»
با ذوق و شوق گفت: «نه مادر! علی پیشم بود. غذا برام آورد؛ کمکم کرد لباسهامو عوض کنم!»
به عکس شهید که روی طاقچه بود نگاه کردم، لبخند میزد!
تنم لرزید! آخه علی آقا؟؟
صدایم را در قلبم حبس کردم...
دستان منصوره خانم را محکم گرفتم.
- بله! علی آقا!
✍🏻نوشته: زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱۱/۵
🏴🕯
🌸🍎
شهید «محمدعلی غفوریان حسینی مشهد»، در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای مذهبی، در تهران به دنیا آمد. خانوادهاش از نظر مالی در سطحی متوسط بود. دو خواهر و یک برادر داشت. در سن ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و پس از آن مادرش بار سخت مسئولیت زندگی را یک تنه به دوش کشید.
تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد. دوران سربازیاش با حکومت پهلوی ملعون متقارن شده بود. او راننده یکی از تیمسارهای دربار بود. اما وقتی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خطاب به سربازها فرموده بود که «خدمت شاه را نکنید!» از سربازی فرار کرد.
🏴🕯
🌸🍎
بعد از اینکه حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به ایران آمد محافظ ایشان شده و در بیت رهبری مشغول به کار گردید.
با پیروزی انقلاب در سپاه پاسداران استخدام شد و مربیگری عدهای از سربازان را در رشته تیراندازی به عهده گرفت.
همزمان با شروع جنگ تحمیلی در پشت جبهه هم به رزمندهها خدمت میکرد.
نیت کرده بود ازدواج کند ولی شهادت زودتر به پیشواز او رفت. همراه برادرش خسرو به جبهه رفت تا در کنار هم به دفاع از اسلام و وطن بپردازند.
🏴🕯
🌸🍎
«محمدعلی غفوریان» در سال ۱۳۶۱ در عملیات «الیبیتالمقدس» یا همان آزادسازی خرمشهر شرکت کرد و در پاتکی که به دشمن زده شد در شلمچه مفقودالاثر شد.
به گفته دوستانش هنگام پاتک دشمن، وقتی در حال عقبنشینی بودند آخرین جملهای که از محمدعلی شنیده بودند «آی سوختم!» بود که دیگر بعد از آن اثری از او نشد.
با اینکه نمونه DNA از خواهرش گرفتند اما هیچ خبری از او نیامد. شاید دلیل این بیخبری اخلاص او که مهمترین خصیصه اخلاقیاش بود باشد چرا که همیشه و در هر حال معتقد بود در هیچ کاری نباید ریا کرد و همه کارها فقط باید برای رضای خدا انجام شود.
🏴🕯
🌸🍎
محمدعلی سالیان سال مادرش را چشم انتظار خودش نگه داشت.
مادری که عاشقانه فرزندش را دوست داشت باید تلخترین روزهای عمرش را سپری میکرد تا شاید نشانی از او بیاید. با یاد فرزند از دست رفتهاش برای سربازان و رزمندهها غذا درست میکرد و به پادگان امام حسن میبرد. از طریق پایگاه بسیج مالکاشتر به جبههها میرفت و در پشت جبهه به رزمندگان به هر شکلی که میتوانست خدمت میکرد. تا تابستان ۸۷ همچنان نگاهش به در خانه و گوشش به زنگ تلفن بود تا بالاخره چشمان منتظرش را از جهان فروبست.
🏴🕯
فعالیتهای مادر شهید در پشت جبهه و کمک به رزمندگان⚜️
شادی روح بانو منصوره نبیزادگان و فرزند شهیدش فاتحه و صلوات🌸🌸
🌸🍎
فرازی از وصیتنامه شهید محمدعلی غفوریان📝
...با درودی بیپایان به روان پاک شهدای اسلام از هابیل تا سیدالشهدا علیه السلام و از سیدالشهدا علیهالسلام تا شهدای به خون آغشته کربلاهای دشت خوزستان و غرب کشور.
و با سلام بر امام امت این عارف بالله و جانشین به حق حضرت مهدی عجلالله و قلب تپنده مردم رنج کشیده و مستضعف بر مسلمانان دنیا.
و همچنین با سلام بر امت دلیر و غیور شهیدپرور ایران که با ایثار جان و فرزندان و عزیزان خویش به ندای امام شهید خود حضرت ابیعبدالله علیهالسلام لبیک گفته و در راه وصول به آرمانهای انقلاب اسلامی از بذل مال و جان خویش دریغ نورزیدند. از مدتها پیش آرزو داشتم تا زمانی در صف مجاهدان راه اسلام و قرآن و سنگرنشینان جبهههای عشق و معراج به نیایش و رزم ایستاده و در کنار این عزیزان و در راه وصال با لقاءالله و در راه رسیدن به معدن عظمت و سرچشمه نور، جان نالایق خویش را فدا نموده و به فوز عظیم شهادت نائل شوم.
هماکنون که خود را در صف این مجاهدان بزرگوار و این مشتاقان همیشه مجنون مییابم ستایش خداوند متعال را به جا آورده و از درگاه حضرتش مسئلت مینمایم مرا در زمره شهدای اسلام و یاران حضرت ابیعبدالله علیهالسلام و سربازان امام زمان عجلالله قرار دهد.
اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک
اللهم اجعلنا فی زمرة الشهدا
آمین یا رب العالمین
محمدعلی غفوریان حسینی مشهد
۱۳۶۱/۲/۳۰📝
🏴🕯
متن وصیتنامه شخصی شهید محمدعلی غفوریان🌸📝
بالا بلند من، داده است جان و سر
بگشوده بال و پر، رفته است بیخبر
زهراست مادرش، میسوخت پیکرش
جاوید گشته است آن مهربانْ پسر
✍🏻شاعر: زهرا دشتیار
🎨🖌طراح پوستر: لیلا غلامی
📻🎼تهیه و تنظیم پادکست: زهرا مبینیکیا
☘️امام صادق(علیه السلام):
خداوند آنها را میشناسد، ولی این آیه دربارهی امام زمان نازل شده است که آن حضرت آنها را از چهرههایشان میشناسد؛ آنگاه خودش و یارانش با شمشیر، بهشدّت آنها را میزنند.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۴۲۰ / الغیبهًْ للنعمانی، ص۲۴۲