شهید جهاد مغنیه
🇱🇧🕊
نام و نام خانوادگی: جهاد مغنیه
تولد: ۱۳۷۰/۲/۱۲ (برابر با ۲ مه ۱۹۹۱)، طیربا، لبنان.
شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ (برابر با ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵)، میدان الامل، استان قنیطره، سوریه.
گلزار شهید: روضة الشهیدین، ضاحیه جنوبی، بیروت، در جوار پدرش عماد مغنیه(حاج رضوان).
☀️🌻
☀️🌻
✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۰/۲/۹
🇱🇧🕊
📚 مثل پدر
- اجازه هست خواهری وارد اتاق برادرش شود؟!
سرم را از لای در، داخل کرده بودم. پشت میزش مثل همیشه مشغول مطالعه بود. چرا خسته نمیشد؟! برگشت و تا مرا دید با لبخند زیبایش به استقبالم آمد.
- بهبه! بفرما. کی بهتر از فاطمه(فاطیما) خانم! خوش آمدی.
- تو هم مثل بابا اصلا وقت نداری که سراغ از ما نمیگیری؟! یادت هست وقتی میپرسیدیم بابا چرا نمیآید، مادر میگفت هروقت امام عصر ظهور کند، پدرتان فرصت میکند بیاید؟!
اشک در چشمان هردویمان حلقه زد. ادامه دادم:
- لااقل در این مورد که خوب جا پای او گذاشتهای. این پنج سال کاری مانده که نکرده باشی فرمانده؟!
- انشاءلله که توانسته باشم. البته این گلایهی تو را تعریف به حساب میآورم.
چشمکی زد و با هم خندیدیم.
- آمدهام درباره وقایع اخیر و موضع مقاومت همفکری کنیم. قبلا این سؤالات را از پدر میپرسیدم. کاش میدید چقدر بزرگتر و پختهتر شدهایم.
من مطمئنم که اگر بود مثل عمو قاسم* به تو افتخار میکرد.
- البته البته! وقتی شهید شوم...
- جهاد! اینقدر این حرف را تکرار نکن. من طاقت ندارم.
💠💠💠
انگار در او تصویر پدرم را میدیدم. از اندام رعنای برادر، خونها شسته شده بود. ولی جای زخمها، بریدگیها و کبودیها دیده میشد. دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. به مادر پناه بردم. به یک شیرزن.
او به آرامی خم شد و صورت جهاد را بوسید.
- ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده! البته هنوز به ارباً اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله.
همین کافی بود که از خودم خجالت بکشم.
هنگام تشییع، مادر به تنهایی داخل قبر رفت. همان قبر بابا. آنجا سه ساعت قرآن، زیارت عاشورا و دعا خواند.
بالاخره جهاد به هدفش رسید. حالا او هم مثل بابا شده بود.
بر اساس خاطرات و مصاحبههای خواهر شهید.
*شهید سلیمانی که برای خانوادهی شهید عماد مغنیه پدری کرد.
✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۰/۲/۹
☀️🌻
🇱🇧🕊
جهاد مغنیه فرزند عماد مغنیه معروف به حاج رضوان، از فرماندهان ارشد حزبالله لبنان بود که ۲۳ سال، قویترین سرویسهای جاسوسی اسرائیل را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا کنند. به همین دلیل در پی این سالها، صهیونیستها دو برادرِ حاج رضوان یعنی عموهای جهاد عماد مغنیه به نامهای فواد و جهاد را به شهادت رساندند.
«جهاد» در سال ۱۹۹۱ در طیربا لبنان متولد شد. پدرش، نام برادر شهیدش را برای وی انتخاب کرد. وی همواره در کنار پدر حضور داشت و پس از شهادت او، رابطه تنگاتنگی با سیدحسن نصرالله و سردار سلیمانی داشت؛ بهطوری که برخی، از سیدحسن نصرالله و سردار قاسم سلیمانی به عنوان پدران معنوی وی یاد میکنند.
جهاد عماد مغنیه، چهارمین شهید از خانواده مغنیه میباشد. وی یک خواهر و یک برادر با نامهای فاطمه و مصطفی دارد.
جهاد مغنیه تحصیلات عالیه را در رشته مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت، یکی از بهترین دانشگاههای خاورمیانه شروع کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد.
☀️🌻
🇱🇧🕊
جهاد فردی بی نظیر بود. وی همانند پدرش یک مبارز بزرگ بود. حاج عماد مغنیه تنها یک عنصر مقاومت در لبنان محسوب نمیشد، بلکه در تمامی کشورهای اسلامی فعالیت میکرد و خدمات زیادی به کشورهای مختلف از جمله عراق، فلسطین، سودان، حتی ایران و دیگر کشورها ارائه کرد.
جهاد، ویژگیهای خود را از خصایص شخصیتی حاج عماد کسب کرده بود. وی در واقع، نسخه کوچک شده حاج عماد محسوب میشد. تمامی تواناییهای جهاد از جمله قدرت مدیریت، قدرت برقراری ارتباط با مردم و محبت به آنها همگی نشأت گرفته از ویژگیهای شخصیتی حاج عماد بود. جهاد تمام تلاش خود را کرد تا از گنجی به نام عماد مغنیه نهایت بهرهبرداری را داشته باشد. اگر ما شخصیت عماد مغنیه را نشناسیم، شخصیت جهاد را هم نخواهیم شناخت. جهاد یکی از ثمرات عماد محسوب میشود.
حاج عماد پیش از شهادت، بسیار به جهاد رسیدگی میکرد. وی جهاد را به کلاسهای آموزش نظامی میفرستاد و مهارتهای مختلف را به او آموزش میداد. علاوه بر این، حاج عماد تلاش بسیاری را برای تقویت جهاد در زمینههای فرهنگی و علمی به کار بست. جهاد تلاش گستردهای برای فراگیری علوم مختلف داشت. در فراگیری و هضم و بهرهبرداری از علوم مختلف بسیار سریع عمل میکرد. حتی در مواقعی که جهاد بنابر دلایل مختلف از جمله شرایط سنی قادر به فراگیری برخی از علوم در فضای دانشگاه نبود، به مطالعه دقیق کتابهای مربوط به حوزه مورد علاقهاش میپرداخت و بدون رفتن به دانشگاه هر آنچه را که اراده میکرد، فرامیگرفت.
🌻☀️
🇱🇧🕊
دوران تحصیل جهاد در دانشگاه یکی از برجستهترین دوران زندگی وی محسوب میشود. وی در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل میکرد. جهاد در دانشگاه با پیروان ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسیحیان، اهل تسنن و دروزیها در ارتباط بود. وی سه سال از زندگی خود را در فضای دانشگاهی گذراند و در طول تمامی این سالها تلاش زیادی برای تربیت فرهنگی جوانان انجام داد. وی حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت را در زمینههای فرهنگی، تحت آموزش خود قرار داده بود. در واقع، جهاد به نوعی نماینده فرهنگی حزبالله در دانشگاه آمریکایی بیروت بود.
اکنون به سراغ هریک از آن دانشجویان بروید، به خوبی خواهید یافت که تمامی آنها به دنبال آن هستند تا از خود، شخصیتی همانند شخصیت جهاد بسازند. همه آنها به جهاد به چشم الگویی در تمامی زمینهها مینگریستند. حتی آنها به نحوه لباس پوشیدن جهاد نیز توجه داشتند و تلاش میکردند در لباس پوشیدن نیز مشابه جهاد باشند.
جهاد زمانی که وارد دانشگاه شد ۱۸ یا ۱۹ سال داشت. واقعاً جای تعجب دارد که چگونه جوانی با این سن و سال کم میتواند در یک دانشگاه تأثیر بسزایی بر دانشجویان هم سطح خود داشته باشد.
جهاد در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه «فعالیت فرهنگی داوطلبانه» و «فعالیت نظامی» که در حقیقت به آن عشق میورزید، گزینه اول را انتخاب کرد. او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، تقویت فرهنگی جوانان است. وی گام گذاشتن در مسیر فرهنگی را در آن زمان نوعی تکلیف میدانست و قصد داشت تا از ظرفیتهای جوانان بهرهبرداری کند.
از همین روی، جهاد در طول دو سال، تلاش بیوقفهای را در راستای تربیت نیروهای جوان برای حزبالله لبنان انجام داد. وی در واقع، بیش از آنکه رهبری جوانان دانشگاهی را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود. آثار اقداماتی را که جهاد در آن زمان در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام داد، امروز به عینه میتوان در این دانشگاه دید.
☀️🌻
🇱🇧🕊
اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمانان خوش آمد میگفت. گاهی شانههای سردار را میبوسید و سردار گاه برمیگشت و با او نجوا میکرد.
رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی میکرد و آنها با لبخند او را در آغوش میکشیدند.
☀️🌻
🇱🇧🕊
فعالیتهای شهید جهاد مغنیه در حزبالله
در طول سالهای جنگ داخلی سوریه، حزبالله توانست به کمک ایران و سوریه، زیرساختهای «جولان» را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند. مسئول اول این پایگاه، شهید جهاد مغنیه، پسر شهید عماد مغنیه بود.
وب سایت شبکه سی ان ان در مصاحبهای که با «موید غزلان»، یکی از اعضای هیأت رهبری شورای ملی مخالفان سوری انجام داده بود؛ گفته بود که سازمان امنیت نظامی ارتش آزاد، به اطلاعاتی دست یافته که نشان میدهد حزبالله، جهاد مغنیه را مسئول پرونده «جولان» کرده است.
این چهره مخالف سوری همچنین گفت که: «نیروهای مسلح ارتش آزاد دریافتهاند که حزبالله تا چه اندازه در منطقه جولان نفوذ دارد، تا آن جا که توانسته است بر منطقه استراتژیک «تل الحاره» مسلط شود. اطلاعات به دست آمده حاکی از آن است که مراکز وابسته به حزبالله امکانات ویژهای در اختیار دارند که می تواند آنها را به واحدهای مستقر در مرزهای جولان مرتبط کند.»
اهمیت این منطقه زمانی افزایش یافت که مخالفان مسلح توانستند پیشرویهایی در این منطقه داشته باشند و کنترل گذرگاه «قنیطره» و منطقه «تلالحاره» را به دست گیرند. اتفاقی که تاثیری بسیار در نقشه استراتژیک منطقه گذاشت. بعد از آن حزبالله متوجه این منطقه شد و با حمله گسترده توانست کنترل این مناطق را به دست گیرد و نیروهای مخالف سوری را به عقب براند.
☀️🌻
🇱🇧🕊
📚 اسوهی جهاد
- علیکم السلام برادر. حالا باید یازده بار تماس بگیرم تا جواب بدهی؟
جهاد، دلخوریاش را با لبخندی گوشهی لبش همراه کرده بود. سرم را خم کردم و گفتم:
- سلام علیکم. گفتم که، سخنرانی سید حسن نصرالله را گوش میدادم. زود خودم را رساندم دیگر!
کفشهایم را درآوردم. به گرمی مصافحه کردیم.
- خوش آمدی. بفرما. خوب میدانی چه بگویی؛ سید حسن را واسطه میکنی؟! باشد. تا میتوانی از اخلاق خوبم حُسن استفاده را بکن. ولی من دیگر به سمت شهادت میروم....
- چه خبر شده عزیز؟ چقدر برافروختهای!
به صورت کشیده و چشمان محجوب و تیزش نگاه میکردم. در طی همین چند سال چقدر متحول شده بود. از زمان دانشجویی که با شخصیت جذاب، شوخ طبع و مهربانش، الگوی ما شده بود، تا فرماندهی ستاد حزبالله در سوریه با هوش سرشار، تسلطش به مسائل نظامی و قدرت مدیریتش. حالا هم میدیدم که چطور عبادت و دعا او را به مقامات عرفانی رسانده. این جوان ۲۳ ساله را چه شده که خود را از همیشه به شهادت نزدیکتر دیده است؟
- خبر مهمی دارم! بیا، بیا بنشین دوست من.
مسئولیت پروندهی جولان اشغالی به من سپرده شده! ما نیروهای مقاومت میخواهیم فضایی آنجا ایجاد کنیم که مقدمات آزادسازی جولان از تصرف صهیونیستها فراهم شود. اوّل باید جلوی معارضان سوری را بگیریم که تروریستها وارد لبنان نشوند...
همینطور که او برنامههایش را تشریح و هدفگذاری میکرد، من بیشتر غبطه میخوردم. حقیقتاً عصارهی پدرش بود. همانقدر جسور و همانقدر متواضع.
- جهاد جان! مسئولیت بزرگی ست ولی تو فرمانده فوقالعادهای هستی. تو پسر حاج رضوانی. مطمئنم که به یاری خدا موفق میشوی.
- پدرم...
روبروی عکس او ایستاد. صورتش را روی قرآن اهدایی قائد الامام الخامنهای گذاشت. کمتر شده بود درددل کند.
- حیف که نمیتوانم به راحتی الگوی کاملی مثل پدرم در زندگی پیدا کنم. تو شاهدی که از زمان شهادتش تصمیم گرفتم تمامی مهارتهای او را یاد بگیرم.
نشست و اندام لاغرش را روی صندلی جمع کرد. ادامه داد: «ولی... کاش مثل او هم شهید میشدم.»
- اینطور نگو. تو کسی هستی که حاج قاسم هم به او افتخار میکند. از کودکی آموزشهای فنی و نظامی دیدهای! به نظرم بیش از اندازه از خودت توقع داری!
- نه! فرصت برای شهادت کم است. در هر لحظهی زندگی پروازیست...
چقدر نورانی شده بود! بازویش را گرفتم.
- انشاءالله تا سالها به مقاومت لبنان و جهان اسلام خدمت کنی. بعد از آن هم خودم دعا میکنم شهید شوی.
💠💠💠
- باز چه شده برادر؟
- نگرانم جهاد جان! مصاحبه فرمانده ارشد معارضین سوری را دیدی؟ چرا از همه چیز خبر داشت؟
تبسم زیبایی بر لبش بود.
- نکند مرا از مرگ میترسانی؟!
- آخر چطور رسانههایی مثل العربیه و اسکای نیوز به عهدهدار شدن عملیات جولان توسط تو، پی بردهاند؟!
در چشمهایش ستارهها میدرخشیدند. نفس عمیقی کشید. به آسمان نگاه کرد و گفت:
- آیا زیباتر از لحظهای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور میشوم، وجود دارد؟!
بر اساس مصاحبهی یکی از دوستان شهید جهاد مغنیه
✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۰/۲/۶
☀️🌻
🇱🇧🕊
«ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کردهایم؛ ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ، راه آنها را نمیشناسد؛ چرا که آنها بهوسیله مرگ در مسیر خدا صعود کردهاند و به زندگی و نشاط و بشارت دست یافتند؛ زندگی که جز کسی که ابرها از دیدگانش کنار رفتند آن را احساس نمیکند؛ از این رو آنچه را که کسی ندیده میبیند و آنچه که به قلب کسی خطور نکرده به قلب وی خطور میکند.»
☀️🌻
🇱🇧🕊
«ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند! وطنی که ما شرم داریم آنرا رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد؛ ما سربلند میایستیم و افتخار میکنیم که میوههای سالها جهاد با چشمانی باز هستیم، با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده، با شهادت بسته شدند.»
☀️🌻
🇱🇧🕊
«ما امروز اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خونها جویهایی میشود در مسیر قدس و فلسطین. ما آمدهایم که به مجاهدان و مبارزانی که در مسیر شهدا گام برمیدارند بگوییم که ثبات زمین از پافشاریهای شماست و ثبات آسمان از ثبات شما میباشد و ما و شما قسم خوردهایم که سلاحهایمان را رها نسازیم و مرزها را ترک نکنیم.»
☀️🌻
🇱🇧🕊
«اما در آخر سخن، التفاتی به آقا و مولایمان صاحب العصر و الزمان -روح من و همگان فدای خاک پای ایشان باد- میکنیم؛ ای آقا و مولای ما! برای ما نزد خدای متعال شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستادیم و بزرگترین آرزوی ما در این راهِ پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این خط مقدس سازیم؛ در زیر پرچم حزب الله و با چتر پیروزی خدا متعال.»
☀️🌻
🇱🇧🕊
بر اساس اعلام حزب الله لبنان، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ سالروز پایان جنگ ۲۲ روزه غزه و شکست اسرائیل در این جنگ، گروهی از رزمندگان حزبالله در حین بازدید میدانی از شهرک «الامل» در «قنیطریه» سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفتند.
این حمله تروریستی هنگامی روی داد که دو خودروی نیروهای مقاومت لبنان در حال بازدید از منطقه مرزی جولان اشغالی بودند.
یک بالگرد اسرائیلی، دو موشک به نقطهای در جنوب سوریه شلیک کرد. این بالگرد رژیم صهیونیستی نقطهای در شهرک «مزرعة الامل» در منطقه «قنیطره» در جنوب سوریه را هدف قرار داد.
اسامی شهدای این حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به شرح زیر است:
فرمانده شهید محمد عیسى (ابو عیسى الاقلیم)
شهید جهاد عماد مغنیه (جواد عطوی)
شهید مجاهد سیدمهدی محمد ناصر الموسوی (سید مسلم)
شهید مجاهد سید علی فؤاد حسن (سید امیر)
شهید مجاهد سید حسین حسن حسن (ابو زهراء)
شهید المجاهد حسین اسماعیل الاشهب (قاسم)
شهید سردار سرتیپ محمدعلی اللهدادی
پیکر شهید جهاد مغنیه در کنار آرامگاه پدرش، شهید عماد مغنیه در «ضاحیه جنوبی» در مقبره «روضة الشهیدین» مزار سربازان شهید مقاومت به خاک سپرده شد.
☀️🌻
🇱🇧🕊
روز یکشنبه یازدهم ژانویه ۲۰۱۵ بود. همه بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به یک میهمانی بزرگ در منزل پدربزرگ (پدر همسر شهید عماد مغنیه) دعوت بودند.
از همه نوهها درخواست شده بود برای این جلسه، صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند جمله بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند؟ همه نوهها صحبت کردند. هرکس صحبت میکرد بقیه خوب گوش میدادند که از برنامه او آگاه شوند. سپس راجع به برنامههای یکدیگر اظهارنظر میکردند. تا اینکه نوبت به «جهاد» رسید.
یکی استکان چای را که در حال نوشیدنش بود زمین گذاشت و دیگری پوست کندن میوهاش را به زمانی دیگر موکول کرد؛ همه مهمانها نگاهشان را به «جهاد» دوخته بودند. آنها میترسیدند مبادا صحبتهای «جهاد» به گوششان نرسد یا کلمهای از آن را نشنوند. حق هم داشتند؛ چراکه او تحصیلات عالیه خود را در رشته مدیریت و در یکی از بهترین دانشگاههای منطقه یعنی دانشگاه آمریکایی بیروت (LAU) میگذراند. «جهاد» تا فارغالتحصیلی فقط به اندازه پاس کردن یک درس فاصله داشت. او داوطلبانه به دانشجوهای ترم پایین تدریس میکرد و علاوه بر اینها علاقه زیادی به کارگردانی و تهیه کنندگی فیلمهای کوتاه داشت. او یک فیلم کوتاه با نام «جوان مجاهد» ساخته و کارگردانی کرده بود.
از همه اینها گذشته او تربیت یافته فرمانده شهید، «عماد مغنیه» (حاج رضوان) بود؛ همان «حاج رضوانی» که با رهبری نظامی حزبالله لبنان، در جنگ با رژیم صهیونیستی، افسانه شکستناپذیری این رژیم را در هم شکست؛ همان مرد اسطورهای مقاومت که ۲۳ سال سرویسهای جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی در پیدا کردنش ناتوان بودند. همان که پلیس فدرال آمریکا برای کشتن وی ۵ میلیون دلار مژدگانی تعیین کرده و بعد از مدتی آن را به ۲۵ میلیون دلار افزایش داده بود.
«جهاد» تربیت یافته پدری بود که برای او و همه طرفداران مقاومت مایه فخر بود. به راستی چقدر جای «حاج رضوان» در جمع فامیل خالی بود! کاش او هم اینجا بود و اکنون برنامه جوان رعنایش را میشنید و به او افتخار میکرد.
جوانی که همه چیز تمام است. هم شور جوانی را دارد و هم حکمت پیران را! جوانی که فقط ۲۴ بهار را پشت سر گذاشته ولی صحبتهایش همچون مردان پا به سن گذاشته، بوی پختگی میدهد.
پس چرا نباید اعضای فامیل برای شنیدن سخنان او اینگونه سراپا گوش نباشند؟! ولی «جهاد» با گفتن تنها یک جمله، همه را غافلگیر کرد؛ او گفت: «من برنامهام برای سال بعد را هفته آینده میگویم.»
سایر اعضای فامیل نسبت به این موضوع معترض بودند و میگفتند: جهاد شرایطی که برای همه مساوی گذاشته شده را قبول ندارد. آنها به شوخی میگفتند: «شاید جهاد طرحی برای آینده ندارد.» خلاصه هرکس به شوخی چیزی میگفت. اما «جهاد» بر حرف خود اصرار میورزید و میگفت برنامهاش را هفته آینده خواهد گفت.
درست یکشنبه هفته بعد دوباره همه اعضای فامیل خانواده در همان محل هفته پیش، دور هم جمع شدند. ولی این بار خانه مملو از کسانی بود که برای همدردی با خانواده «مغنیه» آمده بودند. بله! برنامهای که «جهاد» از آن صحبت میکرد، شهادت بود. رفت و آمد شروع شده بود. زنان با چادرهای مشکی به خانه میآمدند. برخی از زنان فامیل و جمعی از شخصیتهای سیاسی کنار پیکری که با پارچه سفید و سرخ پیچیده شده بود، نشستند. در سالن بزرگ پذیرایی قرائت قرآن و دعا شروع شده بود. دعای مخصوص وداع با شهیدان را نیز میخواندند: «یا شهید الله اشفع لنا عندالله»
مادربزرگ، خاله و جمعی از زنان دیگر، جمله «جهاد» را که هفته پیش روز تولد پیامبر گفته بود و قرار بود جزئیاتش را برای فامیل بیان کند، نقل میکردند و اشک میریختند.
مادربزرگ که دیگر غم از دست دادن این عزیز، دلش را به درد آورده بود، بغض لبریزش را با خواندن لالایی بیرون ریخت و گفت: «جهادم! چه زود از بینمان پر کشیدی، چه زود به آرزویت رسیدی» و ادامه داد: «الحمدلله که سرنوشت این خاندان شهادت است. شهادت هم هدیهای است که خدا به اولیای خاصش می دهد». آخر «جهاد» چهارمین گل پرپر شده خانواده «مغنیه» بود.
در آن میان، رفتار مادر «جهاد»، همسر شهید «عماد مغنیه» تعجب همگان را برانگیخته بود. او با لبخندی که ردی از اندوه در آن نمایان بود، از مردمی که برای تسلیت به او آمده بودند، استقبال میکرد و جلوی همگی آنان برمیخاست.
☀️🌻
🇱🇧🕊
مادر شهید جهاد و همسر صبور شهید عماد مغنیه، یکی از شیرزنان لبنانی است که درس ایمان و صبر و شجاعت را از حضرت زینب علیها سلام به ارث برده است.
خواهر شهید جهاد میگوید: «مادر من یک زن فوقالعاده است. وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را، مادرمان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بیتاب شدهایم خطاب به بابا گفت: «الحمدلله که وقتی شهید شدی، کسی خانوادهات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکرد.» همین یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار میشد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند.
خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خونها را شسته بود ولی جای زخمها و پارگیها بود. جای کبودی و خون مردگیها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: «ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به ارباً اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله.» ما هم از خجالت آرام شدیم.
بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند.»
☀️🌻
🇱🇧🕊
دو روز پس از شهادت جهاد مغنیه در سوریه، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، از دیدار جهاد مغنیه با رهبر معظم انقلاب اسلامی دو تصویر را منتشر کرد. حضرت آیتالله خامنهای در ۲۸ بهمن ۱۳۸۶ در خصوص پدر جهاد مغنیه گفته بودند: «همین شهدای برجستهی دنیای اسلام، همین شهید عزیزی که به وسیلهی صهیونیستها به شهادت رسید، اینها افتخار میکردند که بچههای امامند؛ خودشان را فرزند امام میدانستند. این شهید حاج عماد خودش را فرزند امام میدانست».
☀️🌻
🇱🇧🕊
صفحه رسمی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در اولین سالگرد شهادت جهاد مغنیه، با انتشار پوستری، جمله جدیدی از سردار سلیمانی را به مناسبت سالگرد شهادت جهاد به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی منتشر کرد. جملهای ۴ کاراکتری که در آن نوشته شده بود: «جهاد، الگوی جوانان عرب».
این صفحه توسط اینستاگرام، نابود شده است.
☀️🌻
🇱🇧🕊
صفحه شهید جهاد مغنیه رو دنبال کنید.
☀️🌻
جهاد بود و تب انتقام قدس شریف
نگاه عاشقش اما همیشه بود لطیف
خوشا به صبح فرج، همچو اکبر رعنا
پدر ز سرو خرامان خود کند تعریف
#شهید_جهاد_مغنیه
✍🏻ملیحه بلندیان کاشی