امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای استان تهران» ثبت شده است

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۵۵ ق.ظ

شهید سجاد زبرجدی

📎
قلبش شرحه‌شرحه بود؛ جگرش سوخته و غمی سنگین روی سرش هوار بود؛ چشم‌هایش خیس باران بود ولی زبانش یاری نمی‌کرد تا بالای سر پیکر عزیز دردانه‌اش، همه‌ی آن کوه غم را با مویه‌ها و گریه‌هایش زمین بگذارد و با آه‌هایی که می‌کشد سبکبار شود ...
اگر این ناتوانی تکلّم مادرزادی بود اینقدر دلش را به درد نمی‌آورد چرا که عادت داشت به این حال! ولی دردش که مادرزادی نبود!.‌..
صدای سکوتش بالای سر پیکر به خون آغشته‌ی سجادش، گوش‌ها را کر می‌کرد.
اما به ناچار هرچه درد بود را در خود فرو می‌خورد...

و پناه بر خدا از شدت دلتنگی پسری به وقت تشییع جنازه‌اش، آن‌هم وقتی که دلش می‌خواهد صدای خداحافظی مادرش، بدرقه‌ی شب اول قبرش باشد...
به آرزویش نرسید! اما قربان آن معرفتی که قول داد تا قیامت، به وسعت همه نشنیده‌های صدای قلب پر درد مادرش، کنار قبرش، شنوای درددل زائران مزارش باشد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۵۵
سه شنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

شهید حمید خسروی هزاره

تا وقتی که بود محبوب دل همه بود. از خونواده و در و همسایه و کاسب و مسجد محل و بسیجش بگیر تا مدرسه و شاگردا و همکارا و هم‌رزما و...
وقتی هم که شهید شد و رفت انگار یواش‌یواش از خاطره‌ها رفت‌.
دوتا برادرهاش فوت کردن. دوتا خواهرش هم همان سال‌های اول بعد از جنگ مهاجرت کردن و رفتن. یه مادرش مونده بود که اونو هم کرونا از پا درآورد!
تنها ازش یه اسم و فامیل موند روی تابلوی یکی از کوچه‌های بن‌بست محل و یه عکس بین قاب شهدای مسجد.

درسته که این شهید خیلی غریبه! ولی غربتش در خونه حضرت زهرا عزیزش کرده.
چرا که: هر که شد گمنام‌تر، زهرا(س) خریدارش شود؛ بر درِ این خانه از نام و نشان باید گذشت!
و چه چیزی بهتر از اینکه امروز مهمان یکی از عزیزکرده‌های خدا هستیم! ان‌شاءالله ایشون هم آمین‌گوی دعاهامون هستن.
 یکی از بچه‌های گروه، امروز وقتی کارش رو بهم تحویل داد حرف قشنگی زد که به جونم نشست. گفت: «ان‌شاءالله اون دنیا این شهید ما رو از خانواده خودش بدونه!»
⚜️⚜️⚜️
از سرکار خانم فاطمه رضاپور و همسر محترمشان و جناب آقای قاسم حبیبی فرمانده پایگاه بسیج مسجد شریفیه که در جمع‌آوری مطالب امروز ما را یاری‌گرمان بودند نهایت تشکر را داریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۰۴
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۱۱ ق.ظ

شهید محمدعلی غفوریان

ماجرای انتخاب شهید امروز، برای ما بچه‌های سی‌روز سی‌شهید خیلی تأمل‌برانگیز و عجیب بود! یقینا، شنیدنش برای شما هم خالی از لطف نیست!

سال گذشته، شب‌های قدر بود که یکی از شما عزیزان رو دیدم و سر حرفمون با خوابی که دیده بود و اصرار داشت برام تعریف کنه باز شد!
قبلش اینو بگم که دایی همسرش، توی جنگ شهید شده بود و با گذشت اینهمه سال، هنوز از پیکرش، هیچ خبری نبود!
مادر شهید هم که مادربزرگ همسرش بود بعد از سالیان سال چشم انتظاری، حتی در حد یه خبر و یا آوردن وسایل پسرش، اونقدر چشم به راه موند تا عمرش رو داد به شما‌!

القصه؛ این دوست عزیز ما خواب مادربزرگ جان رو دیده بود که از یه جای خیلی سرسبز و زیبا، شبیه بهشت، کنار گل‌پسرش، اونو صدا زده و بهش گفته: «فلانی! مگه تو عروس ما نیستی؟! پس چرا اسم پسر منو نمی‌دی برای سی‌روز سی‌شهید؟! چرا هیچ یادی از پسر گمنام من نمی‌کنید؟!»
این مادر تا زمانی که زنده بود برای دیدن و خبر گرفتن از پسرش خیلی تلاش کرد و چشم به راه موند؛ حتی یه قبر خالی نداشت دلشو کنارش سبک کنه؛ حالا بعد گذشت سال‌ها از مرگش، باز دلش پیش جگرگوشش مونده و از همه ما خواسته یادش کنیم.
راستش؛ حتی قرار ما این نبود که شب بیست و سوم ماه مبارک سر سفره این شهید باشیم و شهید دیگه‌ای توی لیست امروزمون بود...
اما خب مادره دیگه! از دیار باقی هم مادرانگی‌هاش سرجاشه!...
شما هم امروز روسفیدمون کنید جلوی این مادر! با هدیه بیشتر ثواب اعمال مستحبی‌تون سنگ تموم بذارید برای پسر شهیدش! شهیدی که تاکنون جایی ازش یاد نشده!
امیدواریم ثوابی از این بضاعت ناچیزمون به روح بلند این مادر عاشق هم برسه.
⚜️⚜️⚜️
با تشکر از همه زحمات و تلاش‌های سرکار خانم «سحر دست‌پیش» برای آنچه که در ادامه ملاحظه خواهید کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۱۱
چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۴۱ ق.ظ

شهید نادرقلی غفوری

📎
ما همه، شنیده بودیم، عاشق، بالاخره روزی، شبیه معشوق می‌شود!
او که همه دنیا و آخرتش می‌شود محبوبش، رنگ او را به خود می‌گیرد.
شنیده بودیم بالاخره غم فراق، طاقت عاشق دلباخته را طاق می‌کند؛ قفس تن، گنجایش او را تاب نمی‌آورد و جایش به شیرینی وصال بدل می‌شود.
همه اینها را شنیده بودیم... و امروز...
و شهید امروزمان عجیب بوی معشوق می‌دهد و عجیب‌تر اینکه، از کودکی، سرانجامِ خود را به چشم دیده، و در رؤیاهایش به آن پر و بال داده است.

و بالاخره در هنگامه نبرد تن به تن با دشمن، به وقت نماز، دست از مبارزه می‌شوید، با خاک مقدس جبهه تیمم می‌کند؛ نمازش را به پا می‌دارد؛ و پس از پیکاری شجاعانه و به درک واصل کردن نفرات دشمن، با اصابت تیری به سرش، آرام در خون خود می‌غلتد و با پیکری بی‌سر، گرسنه و تشنه، شبیه معشوق، به شهادت می‌رسد؛ و بدون غسل و کفن به آرامگاه ابدی‌اش که نه، به آغوش معشوقش می‌شتابد!

ما همه شنیده بودیم قصه‌ی لیلی و مجنون‌ها را...
 اما، شنیدن کی بود مانند دیدن؟!...
⚜️⚜️⚜️

سپاس از دوست و یاور همیشه همراه گروه، لیلا غلامی عزیزم، بابت این آشنایی🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۳ ، ۰۹:۴۱
سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۲۵ ق.ظ

شهید سیدمحسن قادری

📎
دبیر دینی دوران دبیرستانم بود. یه آدم جدی و سختگیر برای درس و به قول بچه‌ها پایه و خستگی‌ناپذیر به وقت بازی!
 حتی دور از چشم معاون مدرسه، در شیطنت‌ها هم کنارمون بود و پشتیبانی‌مون رو می‌کرد. بچه‌ها عاشقش بودن؛ مثل پروانه دورش می‌گشتن؛ چون آدم افراط و تفریط نبود.
با اخلاق خوب و شخصیت دوست‌داشتنیش، همه ما رو بنده خودش و منشش کرده بود.
از اون سال‌ها ارادت و ارتباطم با ایشون پابرجا موند تا اینکه حدود یک سال پیش متوجه شدم ایشون خواهر شهید هستن.

و با تواضع استادانه‌شون، منت رو سرم گذاشتن قبول زحمت کردن و با معرفی برادر بزرگوار شهیدشون امروز همه‌ی ما رو ساختن؛ و ارادتی که این بین صدچندان شد.
در خدمت سرکار خانم «زهرا سادات قادری» و مهمان سفره کرامت برادر بزرگوارشون «شهید سیدمحسن قادری» هستیم.🌹
و از همه دوستان عزیزم که امروز دست به دست هم دادند تا با تولید محتوای جذابشون در پیشگاه شهید و خانواده محترمشون سربلند باشیم، کمال تشکر رو دارم.🙏🏻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۲۵
شنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ

شهید مجید رضایی

📎
اونقدر بیانش شیرینه که سیر نمیشی از شنیدن حرفاش!
وقتی ازش خواستم از پسر شهیدش برامون مطلب بفرسته فکر نمی‌کردم خودش بشینه همه رو با جزئیات، برامون تعریف کنه! اونقدر که حتی نیاز نباشه زندگینامه و موارد دیگه رو مجزا بین مطالب قرار داد.
امروز هرکاری داری بذار زمین؛ بیا بشین اینجا و دل بده به مادری که از تک پسرش، چش و چراغ دلش، از جگرگوشه‌اش به عشق حضرت زینب سلام الله علیها، با همه وجود گذشته و چشم پوشونده و تقدیم خداش کرده.
⚜️⚜️⚜️
از خانم جعفری عزیز، همسر «شهید مدافع حرم مصطفی جعفری» هم یک دنیا ممنونم بابت این آشنایی😍🥰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۳ ، ۰۰:۴۷
سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ

شهید محمدرضا بیات

📎
از حرم امام رضا(علیه السلام) بهم زنگ می‌زد. توی صداش، یه وجد و هیجان خاصی بود. معلوم بود زیارت، حسابی بهش چسبیده!
بی‌مقدمه پرسید: «هنوزم تو لیست سی‌روز سی‌شهید برا امسال جا هست؟!»
از اینکه از اونجا اینو می‌پرسید برام عجیب بود! دلیلش رو که پرسیدم خیالش رو راحت کردم که بله جا هست!
مادرشوهر پیرش رو تنهایی برده بود حرم. تو سختی‌های رفت و آمدش با صندلی چرخدار، یکی از خدّام به دادش رسیده و خیلی کمکش کرده بود. از یه جای خلوت، مادر شوهرش رو برده بود کنار ضریح. آخر سر هم ژتون غذای حضرتی خودشو داده بود بهشون. خلاصه اشک شوق رفیق ما رو درآورده بود. موقع خداحافظی هم گفته بود: «تشکر لازم نیست! برای پسرم که شهید مدافع حرمه صلوات بفرستید!»
بعد ۵ سال دوری تازه پیکرش برگشته بود ایران؛ داغ دلش تازه بود.
حالا دوستم می‌خواست با معرفی امروزش به همه ما، و به پاس قدردانی از خون اون شهید، ذره‌ای از محبت پدرش رو جبران کنه.
شما هم به روح بلند شهید مدافع حرم «محمدرضا بیات» صلوات بفرستید🌸

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۳ ، ۲۳:۰۴
سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۴:۵۹ ق.ظ

شهیدان خالقی پور

📎
وقتی خداوند آدمی را خلق کرد بار سنگین امانتی بزرگ را بر دوشش نهاد که نه زمین و آسمان‌ها تحمل آن را به عهده گرفته بودند و نه دریاها و کهکشان‌ها توان پذیرش این بار عظیم را داشتند!
وقتی خداوند آدمی را خلق کرد عصاره‌ای از ربوبیّت و مهر خود به بندگانش را، در وجود کسی به نام «مادر» به ودیعت گذاشت تا او با آن جگرگوشه‌اش را در دامانش، عاشقانه بپرورد و بدین‌سان زیباترین تصویر مهر الهی به بندگانش در کائنات متجلی گردد...

بزرگی می‌گفت آن اولی «عشق الهی» بود و آن دومی نیز؛
اما من امروز می‌گویم آن اولی «صبر» بود؛ صبر در مصیبت و تحمل بار غم از دست دادن عزیزان!
تحمل بار این غم‌ها را، کوه‌ها و آسمان‌ها برنتافتند چرا که این، فقط کار همان «مادر» است؛ او که مظهر آیینه‌ی تمام‌نمای جمال خداست...
آنهم مادری که بارها عزیزانش را به مصاف گرگ‌ها فرستاده و شهد شیرین لقای آنان را به عطای خدایش، به انتظار نشسته است!
و امروز، خداوند بارقه‌ای از اقتدار خویش را در ثبوت گام‌های او قرار داده.

«مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور و شهید محمدصادق جاویدی» میزبان امروز میهمانی ماست...
🌺🌸🌼🌻🕯

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۳ ، ۰۴:۵۹
يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ

شهید سیدرضا بطحایی و همسر و فرزندان

سلام دوست من
سلام از اولین روز ماه مهمانی خدا✋🏻
روزی که به رسم هرساله «روز مادر» است برای سفره سی‌روز سی‌شهید‌.
میزبان‌های امروز هم، مثل حضرت مادر، همگی جاویدالاثرند. بوی غم و غربت می‌دهند.
گمنامی‌شان در محضر دلدارشان عزیزترشان می‌کند و جان‌های عزیزانشان را در آتش حسرت جدایی و فراق‌ آنها به آتش می‌کشاند.
داغ بی‌خبری از شهدای امروز، پس از گذشت سال‌ها جگر دوستانشان را تکه‌تکه کرده است؛ چونان بدن‌های مطهرشان که زیر چنگال وحشی داعش خون‌خوار قطعه‌قطعه شد و عاشقانه به وصال محبوب رسید.
و در این میان مادری هم بود که با اقتدا به حضرت مادر، بتول بود و باردار... و آرزویش عاقبتی بود همچون عاقبت حضرت مادر... شهیده، باردار، و شهادتش به دست شقی‌ترین افراد روی زمین...🥀

و امروز میهمان شهدایی از جنس حضرت مادریم. شهدایی که در سکوت خبری و در راه تبلیغ دین پرپر شدند و تاکنون هیچ خبری از آن‌ها نیست...
شهدای خانواده بطحایی🌷🌷🌷🌷

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۲۸
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۳۸ ق.ظ

شهید غلامرضا(بیژن) آقاکوچک افشاری

🖇
بعضیا با دل آدم یه کاری می‌کنن که تا آخر عمر مدیونشون بمونی. بدون اینکه بخوان براشون جبران کنی. جنس این آدما از نوره. از خداست. انگار خود خدا میاد کنارت می‌شینه، حرفاتو می‌شنوه و دلتو آروم می‌کنه.
سال‌ها پیش به خاطر اتفاق تلخ و غیرمنتظره‌ای، وقتی هیچ آدم و دکتری نتونست حال بدمو که ناشی از شوک شنیدن اون خبر بود خوب کنه، پناه بردم به خونه‌ی خدا؛ همونجا بود که چشم تو چشم شدم با عکس‌های شهدایی که دور تا دور مسجد داشتن نگاهم می‌کردن. نفهمیدم چی شد؛ اما مثل آبی که روی آتیش ریخته باشن قلبم خنک شد و دلم گرم، به اینکه خداوند راهی جلوی پام گذاشته برای آرامش درونم‌!
و این شد که من همیشه خودم رو به شهدای اون مسجد به ظاهر محقر، مدیون می‌دونم.
و شما هر سال، در آخرین پنج‌شنبه ماه مبارک رمضان، روزی که اهالی اون مسجد در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، کنار قبور مطهرشون، براشون یادواره برگزار می‌کنن، مهمان یکی از اون شهدائید.
«شهدای مسجد شریفیه»
و شهید غریب امروز رو فقط رفقاش تونستن به تصویر بکشن.
با تشکر از دوست عزیز و دلسوزم «فاطمه رضاپور» و همسر محترم و پیگیرشون بابت مصاحبه و جمع‌آوری مطالب امروز.

☀️
نام و نام خانوادگی شهید: غلامرضا آقاکوچک افشاری معروف به بیژن افشار
ولادت: ۱۳۳۷/۸/۲۲، تهران.
شهادت: ۱۳۶۰/۸/۱۹، بستان.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها، قطعه ۲۴، ردیف ۱۸، شماره ۳.
🌻🍃

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۳۸