امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !

۱۲ مطلب با موضوع «کتاب در مورد شهید» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۲:۵۰ ق.ظ

شهید جانی بت اوشانا

🖇
همیشه وقتی مادر پدرهای قد خمیده با صورت‌های تکیده از رنج انتظار، که به دنبال چند پاره استخوان فرزندشان، در راهروهای ستاد معراج، بالا و پایین می‌روند را تصور می‌کنم، دلم هزار بار در خود مچاله می‌شود.

ما جوانان جنگ‌ندیده، تصویر همیشگی‌مان از مادران شهدای مفقودالاثر دفاع مقدس، پیرزنی با چادر نماز گلدار است که یک طرفش را میان دهانش گرفته‌ و سمت دیگرش را زیر بغل گذاشته‌ است.
توی دستش هم عکس جوانش است و مدام قربان صدقه قدوبالایی می‌رود که معلوم نیست در دل خاک است یا عمق آب، یا همراه آتش، به خاکستری مقدس تبدیل شده است.

خیلی‌هایمان ممکن است در تشییع شهدای گمنام شهرمان، پا به پای این مادران قدم برداشته‌ایم و گریسته‌ایم. نه برای جاودانگی شهید، بلکه برای ثانیه‌های انتظار مادران‌شان و فرآیند زایش دلتنگی از این دوری و آوار شدنش روی دل مادران شهدای مفقودالاثر.

حالا جوانی را آورده‌اند که می‌گویند مادرش از چشم‌انتظاری دق کرده و پدرش از غصه‌ی انتظار آب شده. جوان شهیدمان بی‌کس و کار، بعد از ۳۸ سال برگشته و یک امت، شده‌اند همه‌ی کس و کارش!

مادران شهدا برایش زبان گرفته‌اند و پدران شهدا با تسبیح شاه‌مقصودشان ذکرگویان آمده‌اند.
شهری برایش خواهری کرده‌اند و جوانان، زیر تابوتش را گرفته‌اند و نگذاشته‌اند غریب بماند.

کاری به این نداشته‌اند که «جانی»، آشوری بوده؛
جان او را عاشورایی بدرقه آغوش مادرش کرده‌اند تا برایش بار دیگر لالایی بخواند.

مادر لالا لالا لالا بکن خوابی
مادر همه خوابن تو بیداری...

✍🏻الهه قهرمانی

🎁🌲
نام و نام خانوادگی شهید: جانی‌بت اوشانا
تولد: ۱۳۴۳/۶/۱۵، تهران.
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳، عملیات بدر، شرق دجله.
گلزار شهید: آرامستان آشوریان اسلامشهر.
⚰️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۰۲:۵۰
يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ق.ظ

شهید مرتضی جاویدی (اشلو)

☀️
نام و نام خانوادگی شهید: مرتضی جاویدی
تولد: ۱۳۳۷/۴/۲۲، روستای جلیان، فسا، توابع استان فارس.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۸، عملیات کربلای ۵.
گلزار شهید: گلزار شهدای روستای جلیان.
🌻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۵:۵۰
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۳۵ ق.ظ

سردار شهید ابوالقاسم سلامت

حرف دل:

امروز برای خودم شعر می‌خوانم.
شعر انتظار
شعر دختران انتظار
دختران انتظار شاعرند. همراه با پروانه‌ها، تا قبله وصل، تا بی‌کران‌ها، به پرواز درمی‌آورند قلب‌هایی را که سال‌ها در فراق پدران آسمانی‌شان سوخته‌اند تا شاید خبری از آن‌ها برسد.
صدای شعرشان را می‌شنوی؟!
به قاصدک‌ها سپرده‌اند تا نوای آرام و غمگینشان را که روزها و شبها همراه با مادرانشان هم‌خوانی کرده‌اند به پدرانشان برسانند.
نه! هرکسی را یارای شنیدن این صدا نیست. این طنین غمبار را فقط کسی می‌شنود که اهل درد باشد. طعم فراق چشیده باشد، سالها در انتظار زنگ در خانه نشسته باشد، و بعد از گذران عمری استخوان‌های شکسته و سوخته را با عشق و اشک در آغوش گرفته باشد.
ما تا قیامت هم که شعر بخوانیم و بشنویم صدای شعرخوانی دختران انتظار را نخواهیم شنید.
شهیدزاده‌هایی که درد بی‌امان دلتنگی خود را با رایحه خوش پدر در خواب‌هایی شیرین میهمان خانه‌های خالی از سایه باباهایشان می‌کنند.
و ما همه امروز باید برای تسلای دل دختران انتظار، شعر انتظار بخوانیم. برای پایان روزهای تلخ فراق و پر از ظلم و ستمی که تنها یک ساحل نجات دارد...
مهدی جان! بیا که منتظرانت را به لب آمد نفس...

نام و نام خانوادگی: *ابوالقاسم سلامت قمصری*
تولد: ۱۳۳۵/۱/۱، قمصر کاشان.
شهادت: ۱۳۶۷/۵/۱، قصرشیرین.
رجعت: ۱۳۸۰/۳/۹.
گلزار شهید: تهران‌، بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها‌، قطعه ۲۶، ردیف ۶۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۳۵
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۵۴ ب.ظ

شهید حسین‌ معز غلامی

حرف دل:

از آسمان شهیدی آمده است. نگاهش اما به سوی بی‌کران‌هاست. آمده تا امروز میزبان سفره مهمانی خدایی‌مان باشد.
 
حسین است و به رسم عاشقان حضرت ارباب، غلام این خانه است. و برای عزتش همین بس که "حسین معزغلامی" خوانده شود.
 
شهرتش در میان آسمانیان، به جهت مقاومتش روی زمین بوده است. مقاومتی که دشمن دون‌مایه‌اش را به زیر کشیده و شجاعتی که قدرت پوشالی ارتش باطل را به سخره گرفته است.
و بعد از مقاومتی دلیرانه و تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون، وقتی تل امام سجاد علیه‌السلام در منطقه قمحانه استان حماه سوریه، که قرار بود با سقوطش قسمت بزرگی از سوریه به دست حرامی‌ها بیفتد، از چنگال تکفیری‌ها آزاد می‌شود، همه دلخوشی‌ها و آرزوهای یک پدر و مادر از داشتن تک‌پسر و جگرگوشه‌شان در یک متر خاک چال می‌شود تا عزت و آبرو و شرف اسلام عزیز پابرجا بماند.
آفرین بر این صبر مادر و مردانگی پدر...

نام و نام خانوادگی: *حسین معز غلامی*
تولد: ۱۳۷۳/۱/۶، امیدیه.
شهادت: ۱۳۹۶/۱/۴، حماه، سوریه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۶، شماره ۱۸.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۵۴
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۳۵ ب.ظ

شهید محمد رضا دهقان امیری

حرف دل:

شرم دارم از اینکه بخواهم از تو بنویسم. قلمم ناتوان است و در برابر تو و شخصیت عظیمت، مقام والایت و افکار بلندت سر تعظیم فرود می‌آورد.
 
سال‌ها بود در آرزوی چنین روزی در انتظار نشسته بودم تا آن نگاه معصومانه و پرمعنی را با شرح حال زندگیت پیوند بزنم و همراه با دوستان آسمانیم در سی‌روز سی‌شهید، میهمان لحظه‌های ناب بودنت باشم.
اما حالا می‌بینم که من کجا و حال همراهانم کجا؟! من کجا و معنویتی که این روز قدرمان را لبالب از حضور تو کرده کجا؟!
شنیده بودم دوست شهید رسول خلیلی بوده‌ای. عکس‌های زیادی از تو بر سر مزارش دیده بودم. ارادتت به او مثال زدنی بود. پدرش هم برای هردوی شما آرزوی شهادت کرده بود. و تو با رفاقت با او به آرزویت رسیدی. به آرزویی که از روز تولدت برایت رقم زده بودند.
از قدیم هم می‌گویند حلال‌زاده به دائیش می‌رود. چه زیبا اقتدا کردی به دائی‌های شهیدت. و چه حسرت و اندوه غمباری، توشه امروز من شد.
ما اینجا گم شده‌ایم. ما اینجا در میان انبوهی از گناه و تیرگی‌ها گم شده‌ایم.
ای شهید! ای که بر بلندای کمال انسانیت ایستاده‌ای و ما روسیاهان را از آن بالا نظاره می‌کنی‌! ما را از دعاهای خاصه‌ات بی‌بهره نگذار که در این وادی ظلمت دنیا سخت زمین گیریم.

نام و نام خانوادگی: *محمدرضا دهقان‌امیری*
تولد: ۱۳۷۴/۱/۲۶، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۸/۲۱، حلب، سوریه.
گلزار شهید: امامزاده علی‌اکبر علیه‌السلام چیذر، تهران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۳۵
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۳۷ ق.ظ

سردار شهید اسماعیل دقایقی

حرف دل:
*وقتی خدا برای بنده‌ای از بندگانش خیر دنیا و آخرت را بخواهد دوست خوب و شایسته نصیبش می‌کند.
پیامبر مهربانی‌ها صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم*
 
دوست خوب کیمیاست. رفاقت رنگ زندگی‌است. صبغه‌ی خدایی که بگیرد می‌رساندت تا خدا. تا اوج بودن. تا آخر رهایی. پروازت می‌دهد تا ملکوت. رفیق خوب برایت آرزوی شهادت می‌کند.
 
اسماعیل، هم دوست خوبی بود. دوست خوبی هم داشت. دو رفیق شفیق جدانشدنی، دو یار صمیمی که سنگ تمام گذاشتند برای هم. مسیر زندگی‌شان بهم پیوند خورد. دنیا و آخرتشان آباد شد.
اسماعیل به قربانگاه رفت و به وصال معبود رسید. داغش روی دل همه دوستدارانش‌ ماند تا بالاخره روزی، شفاعت او، مایه خنکای قلب بی‌قرارشان باشد.
و این بضاعت قلیل تقدیم به دختری که از بابا تنها بوی عطری در خاطرش مانده است؛
 
به *"زهرا دقایقی"* دوست و خواهر عزیزم🌺

 

نام و نام خانوادگی: *اسماعیل دقایقی*
تولد: ۱۳۳۳/۴/۸، بهبهان.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸، شلمچه.
گلزار شهید: گلزار شهدای شهرستان امیدیه، خوزستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۰ ، ۰۵:۳۷
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۲۲ ب.ظ

شهید غلامرضا صادق‌زاده قمصری

☀️
نام و نام خانوادگی: *غلام‌رضا صادق‌زاده قمصری*
تولد: ۱۳۳۹/۱۲/۱، تهران.
شهادت: ۱۳۶۱/۴/۶، خرمشهر.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۲۶، ردیف ۵۳، شماره ۴۱.
🌻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۲۲
سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۴۴ ق.ظ

شهید محمدحسین محمدخانی

حرف دل:

ما دهه‌شصتی‌ها با جنگ تحمیلی بزرگ شدیم و با سال‌های سازندگی و پس از آن قد کشیدیم.
قصه‌ی مردانگی سرداران و دلیرمردان شهید آن زمان را از پدرانمان زیاد می‌شنیدیم. آرزوی محالمان دیدنشان بود، حتی برای یک بار. در باورمان آنقدر بزرگ و دست نیافتنی بودند که می‌پنداشتیم هیچ‌وقت دیگر، مثل آن‌ها از مادر زاده نخواهد شد.
باکری، همت، زین‌الدین، کلهر، صالحی، کاظمی، طهرانی‌مقدم، دقایقی، باقری، صیاد شیرازی و... و...
نام هرکدامشان را سنجاق زده بودیم به گوشه‌ای از دلمان.
غافل از اینکه از میان خودمان،(همین دهه‌شصتی‌ها) هستند کسانی که مثل همت و صیاد و باکری‌اند.
و این خصلت جنگ است. از عاشقان، مرد می‌سازد و از کسانی که مرد عمل باشند مدرسه انسان‌سازی درست می‌کند.
درست مثل "حاج عمار"، "علمدار حلب" که بودنش و رفتنش سراسر مدرسه است.
 
هم محله‌ای بودیم و از هم‌کلاسی‌های برادرم بود. وقتی شهید شد و رفت برادرم خیلی بی‌تاب شد. کسی فکر نمی‌کرد در نزدیکی‌مان مردی با آن عظمت و بزرگی زندگی می‌کرده که حالا دیگر نیست...
و امروز وقتی داستان بودن و شهادت حاج عمار را برای شما عزیزانم جمع‌آوری می‌کردم، هرگز فکر نمی‌کردم یک نام دیگر، کنار نام‌های زیبای اسطوره‌های میهنم، بر تارک قلبم، سنجاق خواهم کرد.

نام و نام خانوادگی: محمدحسین محمدخانی
تولد:۱۳۶۴/۴/۹، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۶، حلب، سوریه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۵۳، ردیف ۸۷، شماره ۱۷.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۰۳:۴۴
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شهید مجید قربانخانی

حرف دل:

مادر است دیگر.‌‌..
از آن مادرهای وابسته که کمتر کسی نظیرش را دیده‌...
مجذوب عاشقانه‌هایش شدم با تنها پسرش. پسری که روحیات و ظاهرش با سایر شهدا متفاوت بود. ما‌ه‌ها پیش از ایشان خواستم تا همراه فرزند شهیدش میزبان یکی از روزهای ضیافتمان باشد.
مطالبش را که برایم فرستاد هنوز آقامجید به آغوشش برنگشته بود. نگران بود، از اینکه الان پسرش کجاست و کی برخواهد گشت؟!
تا اینکه همین چند وقت پیش رفت کربلا.
شب میلاد حضرت علی اکبر علیه‌السلام. همان شب بود که در بین‌الحرمین مجیدش را بخشید به ارباب شهدا. دل برید از او. از آمدنش.
راضی شد. دلش قرار گرفت. همانجا روسری سپید بر سر انداخت و در قلبش جشنی به پا کرد که یگانه پسرش قربانی راه حسین و فدایی بانو زینب علیهماالسلام شده است.
فردای آن‌شب در گروهی که باهم بودیم خبر رسید پیکر مطهر آقا مجید پیدا شده و به زودی به ایران می‌رسد، اما مادرش را باخبر نکنید تا از سفر با آرامش برگردد. غافل از اینکه مادر با معامله‌ای که با خدا کرده اکنون به وصال پاره‌ی تنش رسیده است.
با همان روسری سپیدی که از بین الحرمین حسین بر سر کرده بود برای پسرش جشن عقد گرفت. بر سر میهمانانش گل ریخت و نقل پاشید و شجاعانه استخوان‌های سوخته‌اش را به آغوش کشید تا به همه بگوید جوانش را به که بخشیده است.
مادر است دیگر... دلتنگی‌هایش را اینگونه ابراز می‌کند. پسرش را اینطور داماد می‌کند.
اما هنوز نگران است. خواهش کرده برای مجیدم هرکس می‌تواند یک شبانه روز نماز قضا بخواند.
اگر توانستید این حقی را که از خون شهید بر گردن دارید، امروز اجابت کنید.

نام و نام خانوادگی: مجید قربانخانی
تولد: ۱۳۶۹/۵/۳۰، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱، خانطومان، سوریه.
گلزار شهید: تهران، گلزار شهدای یافت‌آباد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۴
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شهیدان ابراهیمی ورکیانی

حرف دل:

در مجلس روضه‌ی امام حسین(ع)، برای اولین بار دیدمش. وقتی داشت cd مربوط به شهادت پدر و برادرانش را به خواست بانی مجلس به او می‌داد. صاحب خانه اما سابقه‌ی مرا می‌دانست. شاید هم از نگاه مشتاقم فهمید که باید آن را به من بدهد. و اینجا بود که باب آشنایی من با این خانواده آسمانی باز شد.
سرکار خانم "زهرا ابراهیمی ورکیانی" فرزند و خواهر دو شهید و یک جانباز از اهالی خیابان شهید نامجوی تهران است.
آنچه در سومین روز از مهمانی خدا از نظر می‌گذرانید، روایت مردانگی سه شیرمرد بزرگ از جگرگوشه‌های اوست که با شور فراوان از قلب داغدارش می‌تراود.
 
گفتنی است سرکار خانم مهدیه ابراهیمی فرزند بزرگوار جانباز سرافراز حمید ابراهیمی ورکیانی نیز در جمع صمیمی سی روز سی شهید شرف حضور دارند.
با تشکر فراوان از سرکار خانم نرگس سرپرنده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۰