شهید سجاد زبرجدی
📎
قلبش شرحهشرحه بود؛ جگرش سوخته و غمی سنگین روی سرش هوار بود؛ چشمهایش خیس باران بود ولی زبانش یاری نمیکرد تا بالای سر پیکر عزیز دردانهاش، همهی آن کوه غم را با مویهها و گریههایش زمین بگذارد و با آههایی که میکشد سبکبار شود ...
اگر این ناتوانی تکلّم مادرزادی بود اینقدر دلش را به درد نمیآورد چرا که عادت داشت به این حال! ولی دردش که مادرزادی نبود!...
صدای سکوتش بالای سر پیکر به خون آغشتهی سجادش، گوشها را کر میکرد.
اما به ناچار هرچه درد بود را در خود فرو میخورد...
و پناه بر خدا از شدت دلتنگی پسری به وقت تشییع جنازهاش، آنهم وقتی که دلش میخواهد صدای خداحافظی مادرش، بدرقهی شب اول قبرش باشد...
به آرزویش نرسید! اما قربان آن معرفتی که قول داد تا قیامت، به وسعت همه نشنیدههای صدای قلب پر درد مادرش، کنار قبرش، شنوای درددل زائران مزارش باشد...
🕯
نام و نام خانوادگی: سجاد زبرجدی
تولد: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹، تهران.
شهادت: ۱۳۹۵/۷/۷، سوریه، حلب.
گلزار شهید: تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۴.
🦋
✍🏻نوشته: الهام مقدسی ۱۴۰۳/۸/۲۵
🎨🖌نقاشی دیجیتال: منا بلندیان
🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرحپور
🎙با صدای: مریم شهرامپور
🖼💻طراحی جلد: لیلا غلامی، الهام رسولی
🦋
🕯
📚 تلقین
تب دارد. میان التهابی عجیب انگار میان سالهای دور و نزدیک سفر میکند.
نیمههای شب است. قلبش محکم در سینه میکوبد. سومین شبی است که این خواب تکرار میشود.
آفتاب از بالای دیوار آجری سرک کشیده و سجاد هنوز پای سجادهاش نشسته، دستش را روی شانههای مردانهی پسرش میگذارد و بر محاسن مشکیاش بوسه میزند.
باز به سالهای دورتر سفر میکند؛ وقتی که هنوز استخوانهایش از درد زایمان تیر میکشید؛ پسرش را که با قنداق سپیدی در آغوشش گذاشتند، لبهایش را به گونههای پسرش چسباند. عطر نوزادی، درد را از استخوانهایش بیرون کشید. آرام آرام در گوشش اذان گفت. دلش میخواست خودش اولین نفری باشد که در گوش دردانهاش اذان بگوید...
و حالا! امروز در زمانی که ثانیهها از حرکت ایستاده،
چادر مشکیاش را به روی صورتش میکشد؛ خودش را آرام به روی پسرش میاندازد، سفیدی کفن را کنار میزند. محاسن مشکی سجاد را میبیند، لبهای تبدارش را روی صورتش که زخمهای تازه دارد، میچسباند. هنوز عطر نوزادیاش را میدهد. درد استخوانش کم میشود؛ قلبش آرام میگیرد. دلش میخواهد اولین نفری باشد که در گوش پسرش تلقین میخواند...
✍🏻نوشته: الهام مقدسی ۱۴۰۳/۸/۲۵
🦋
🕯
این سخن مادری است که سعی میکند با زبان بیزبانی برایمان از دردانه شهیدش بگوید. صفیه کمانی همه صحبتهایش را با بغضهای ترکخوردهاش درهم میآمیزد و اگر نتواند منظورش را بفهماند، با نوشتن روی کاغذ روایتگر زندگی تا شهادت فرزند شهیدش است. او سخن از دردانه شهیدش را، اینگونه آغاز میکند:🎤
«سجاد در یک خانواده شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم.
از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیتپذیر بودنش اشاره کنم.
سجاد اهل صلهرحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را داشت. پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر شهادت را از داییهایش آموخته بود.»
🦋
🕯
«سجاد در کودکی پدرش را از دست داد. من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی، که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود، سه فرزندم را با حب ائمهی اطهار علیهمالسلام بزرگ کردم.
سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی، خواندن زیارت_عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره، دعا برای ظهور حضرت حجت، نماز اول وقت، امر به معروف و نهی از منکر، حفظ حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود.
سجاد هر موقع که میتوانست زنگ میزد و از احوال خانواده باخبر میشد. اعزام دوم سجادم در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۲۰ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۱۳۹۵/۷/۷ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.» 🕊
🦋
شهید سجاد زیرجدی از کلام خواهرش🎤
🕯
تعبیر خواب
اقوام نزدیک سجاد، شب قبل از شهادتش، او در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحومش و دو دایی شهیدش در کنار هم بودند. پدربزرگ شهید ناگهان میگوید: «میخواهم به سوریه بروم!» به ایشان میگویند: «در سوریه جنگ است!» میگوید: «من حتماً باید به آنجا بروم.» که البته تعبیر این خواب، چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود.
🦋
🕯
برادر شهید🎤
قبل از تشییع پیکرش، از حال رفته بودم. در بیمارستان خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت: «آمدهام از تو خداحافظی کنم.» گفتم: «کجا؟!» گفت: «باید بروم.» گفتم: «تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما دیگر نباید بروی. تو مادر داری، خواهر داری، من هم میخواهم به تو تکیه کنم.» گفت: «دیگر نمیتوانم بمانم، باید بروم.» هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز تشییع پیکرش، سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم دیدم جای سالمی توی صورتش نیست. ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمیشد. وقتی جمعیت را دیدم قوت قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد سر نترسی داشت و با دل قرص در میدان حاضر میشد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. سجاد واقعاً شاخص بود.
🦋
🕯
شرح شهادت
سجاد در حلب سوریه شهید شده بود. نحوه شهادتش را اینطور برایمان روایت کردهاند که سجاد جانشین یکی از گروهانهای فاطمیون بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیریها شهید الوانی با اصابت تیر مستقیم دشمن به شهادت رسیده بود. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده و سجاد و تعدادی از بچهها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچههای خودمان افتاده بود، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیروهای تازهنفس برای تقویت قوا به بالای خاکریز رفته و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز، ترکشی از میان بشکههایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سر سجاد اصابت کرده که همین امر باعث آسمانیشدن سجاد شده بود.🕊
🦋
فقط خدا میداند وقتی مادرت این صحنه را از قاب تلویزیون دید چه ولولهای در دلش به پا شد از اینکه ولی زمانهاش پسرش را به سربازی خویش پذیرفته و به زیارت مزارش آمده است...
🕯
برادر شهید🎤
سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت و عاشق شهادت بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داوودم بود. وقتی بستگان او را «شهید داوود» صدا میکردند انگار که قند در دلش آب میشد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر میزد. شهید حسن باقری که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است.
هفت سالی میشد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمیدانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواستههایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمینگوی دعای شهادت سجاد شهید حسن باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است.
بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، میگفت: «تیرها از کنار صورتم رد میشدند اما به من آسیبی نمیرساندند! من آنها را حس میکردم اما به من اصابت نمیکردند!» خواهرم میگفت: «من دعا کردم که تو سالم برگردی و اتفاقی برایت نیفتد!» سجاد در جوابش گفت: «دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمیکردید و اجازه میدادید به آرزویم برسم.»
برادرم به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسینعلیهالسلام شهادتش را طلب کرده بود. ارادت او به عبدالعظیم حسنی هم باعث شده بود که هر پنجشنبه به زیارت ایشان برود.
🦋
🕯
آقای سیفی، دوست شهید🎤
من و سجاد از همان سال ۱۳۸۱ که جذب برنامههای بسیج دانشآموزی شده بود با هم آشنا شدیم. یک نوجوان محجوب و کمحرف اما سرشار از انرژی! بسیار بامحبت و مهربان بود. از آنجایی که سجاد بسیار پرانرژی بود و به لحاظ زمان زیادی که در مسجد، پایگاه و هیئت میگذاشت در قسمتهای مختلف پایگاه بهکارگیری شد. سجاد در بخشهای اردویی و فرهنگی فعال بود. یکی از فعالان و برگزارکنندگان اردوی راهیان نور بود. سجاد برای آموزش راپل به بچههای پایگاه زحمات زیادی کشید. بچهها خیلی خاطرات خوشی از این آموزشها دارند. سجاد مسئول عملیات پایگاه کمیل بود. جوان مخلصی بود که دیر آمد ولی زود بارش را بست و آسمانی شد.
جزو سینهزنان و گریهکنان باصفای آقا اباعبدالله بود. سجاد ارادت خاصی به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشت به نحوی که همیشه وقتی پیامی هم میگذاشت آخرش عدد ۵۹ را مینوشت که به ابجد میشود «مهدی»! حتی اگر این پیام کوتاه بود.
⚜️قرار بود تشییع پیکر شهید زبرجدی روز شنبه باشد ولی با اصرار و پیگیری زیاد دوستان و خانواده شهید تشییع به روز جمعه موکول شد. یعنی روزی که متعلق به حضرت صاحبالزمان است و اینکه مسیر تشییع قرار بود از مقابل ناحیه ابوذر به سمت پایگاه کمیل باشد و حتی خبررسانی هم شد ولی با اصرار برخی مبنی بر اینکه فاصله زیاد است تشییع از مقابل مسجد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع شد و مردم آنجا از شهید استقبال کردند. در وصیتنامهاش هم عدد ۵۹ را نوشته و سفارشش هم به دوستان دعا برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. به سفارش شهید یکی از دوستانش سه شب در کنار مزار ایشان ماند. شهید به دوستش گفته بود من را تنها نگذارید.
🦋
مجتبی قاسمی دوست شهید🎤
مجتبی قاسمی طلبه جوان و بسیجی پایگاه کمیل از تعهد و قراری میگوید که با شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی داشتند.
سجاد دوست صمیمی من بود. از ۱۰ سالگی تا روز شهادت، همراه و دوست هم بودیم. ما با هم بچه محل، همپایگاهی، هممسجدی، همهیئتی و هممدرسهای بودیم. سجاد به عنوان بسیجی نمونه پایگاه مقاومت کمیل، تکاور نیروی ویژه تیپ صابرین هم بود. من طبق قرار با سجاد بعد از شهادتش سه شب بر سر مزارش ماندم.
قرار این همراهی هم از روزهای دبیرستان و قول و قراری آغاز شد که به هم دادیم. من و سجاد در دوران دبیرستان سهشنبهها یا پنجشنبهها به قم و جمکران میرفتیم. در یکی از این سفرها صحبت از مرگ و شب اول قبر پیش آمد و اینکه چه مراحلی دارد و چقدر سخت است. سجاد به من گفت: «قول بده اگر من از دنیا رفتم تو سه شب تا صبح سر قبرم بیایی و تنهایم نگذاری!» من هم گفتم: «اگر من زودتر از تو مُردم تو باید بیایی.» آقاسجاد قبول کرد و با هم قول و قرار گذاشتیم. در سالهای گذشته چند بار صحبت این قول شد. این اواخر باز هم قولمان را یادآور شد. گفتم: «حاجی بیخیال! سه شب زیاده!» چیزی نگفت؛ ولی معلوم بود ناراحت شده است. تا اینکه خبر شهادتش را شنیدم. سه شب تا صبح رفتم سر مزارش. قرآن و دعا و ذکر و صلوات و فاتحه و… خواندم.
⚜️جالب است شب اول تنها نماندم. یکی دیگر از دوستانمان که با سجاد عهد کرده بود هرکس زودتر شهید شد آن یکی باید شب اول، سر مزارش برود و بخوابد. آمد پیش من. البته او هم با یکی دیگر از دوستانش آمده بود. شب اول (شب شنبه) قبل اذان مغرب سر مزار بودیم با چند تا از بچهها. نماز مغرب و عشا را خواندیم و حدود ساعت ۱۱ بچهها رفتند و من میخواستم بخوابم که یکی از بچهها آمد. صبح هم که شد رفتیم. شب دوم یعنی شنبه شب بعد از کلاس با مترو آمدم حدودهای ساعت ۹ و نیم بود. دو نفر از بچهها منتظر بودند تا بیایم و بعد رفتند. لحظه ورود به قطعه ۵۰، صلی الله علیکم یا اولیاء الله، صلی الله علیکم یا شهداء الله….. صلی الله علیک یا شهید، صلی الله علی روحک و بدنک… خواندم.
آن شب خیلی خوب بود. تا رسیدم شروع کردم خطبه غدیر را خواندم. شهید حول موضوع امیرالمؤمنین علیه السلام سیر مطالعاتی داشت. شب سوم خلوتی بود بین من و سردار غریب! شب عشاق بود! زیبا، دلچسب و طولانی! سردار غریب لقبی بود که به سجاد داده بودیم! سجاد خیلی مظلوم بود. صبح که شد موقع رفتن به سجاد گفتم: «من به قولی که به تو داده بودم وفا کردم ولی الان دلم میسوزد که چه کسی را از دست دادم...»
🦋
ادعای عجیب شهید سجاد زبرجدی
🕯
وصیت نامه متفاوت شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی📝
سلام علیکم و رحمةالله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات، حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر میدهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است!
⚜️شما چهل روز دائمالوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
⚜️نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
⚜️سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمیگرداند.
⚜️انسان اگر میخواهد به جایی برسد، با نماز شب میرسد.
⚜️برادران و خواهران من! اگر ما در راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
⚜️برادران و خواهران من! امام زمان غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمیکند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
⚜️از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید؛ زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابنالحسن (ارواحنا فداه)
⚜️سه چیز را هر روز تلاوت کنید
۱. زیارت عاشورا
۲. نافله
۳. زیارت جامعه کبیره
⚜️اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
⚜️من منتظر همه شما هستم. دعا میکنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریعالاجابه است، پس اگر میخواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
⚜️همه ما همدیگر را در آخرت زیارت میکنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشاءالله همه با روی ماه باشیم.
و سلامم را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
⚜️خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم میدهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد میکنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
والسلام علیکم📝
🦋
و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
با چشم دل به زیارتت میآییم آقا سجاد زبرجدی!
شنیدهایم از شیفتگان و مریدان مولا صاحبالزمان بودهای و هستی!
شنیدهایم درددلهایمان را میشنوی!
در این روزهای پر از اتفاقات تلخ و ظلم و جور دنیا، درددلی جز دوری مولایمان نداریم و دردمان جز به ظهور او درمان نمیشود...
تو هم همراه ما برای فرج منتقم خون سیدالشهدا علیهماالسلام دعا کن.🤲🏻
تو در بلندیِ ایمان به عطر عرفانی
تو در مدار محبت، فدای جانانی
به من که روی زمینم، عنایتی فرما
تو سرفراز و رفیعی، تو اهل اِحسانی
🕯🦋
✍🏻شاعر: زهرا دشتیار
🎨🖌طراح پوستر: لیلا غلامی
📻🎼تهیه و تنظیم پادکست: لیلا غلامی
☘️امام باقر (علیه السلام): وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ؛ منظور روز قیام حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
📚 تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۱۹۰ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۲۵