شهید اروجعلی شکری
🕊
نام و نام خانوادگی: اروجعلی شکری
تولد: ۱۳۴۲/۱/۱۰، لالهجین، همدان.
شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱، دیواندره، کردستان.
گلزار شهید: گلزار شهدای شهرستان لالهجین.
🌹
✍🏻رضوانه دقیقی، ۱۳۹۹/۹/۹
👩🏻💻زهرا مبینیکیا
🌹
🕊
📚 *علیاکبری دیگر*
کلید را انداخت به در و آن را چند دور چرخاند. دست و پایش را گم کرده بود. در باز نمیشد. قابله عصبانی شد و به او توپید.
_ حاجی عجله کن! زنت از دست رفت!
نتوانست در جواب قابله حرفی بزند. روزه، زبان به کامش چسبانده بود. با اینکه ماه رمضان با عید نوروز همزمان شده بود اما برای او فرقی نمیکرد. لالهجین همیشه در این فصل سال سرد بود. از بس دویده بود، نای نفس کشیدن نداشت. تشنه بود. به سختی آب دهانش را قورت داد و با فشار محکمی به در، آن را باز کرد. قابله به سرعت، حیاط نقلی خانه را دوید؛ کفشهایش را کَند و رفت تو. درِ شیشهای را چنان بهم زد که انگار شیشههایش یکجا خرد شد روی زمین. حاجی نشست روی تخت چوبی کنار حیاط. صدای فریاد و جیغ منقطع توران روی سرش هوار میشد. کاری از دستش برنمیآمد. هر از گاهی ناخودآگاه به آسمان خیره میشد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد. صدای قابله او را به خودش آورد.
_ حاجی یه کم آبگرم و ملافه تمیز برام بیار.
کمی بعد، حاج حیدرعلی، در گوش نوزادی اذان و اقامه میگفت و دستان کوچکش را میبوسید و او را در گهواره میگذاشت که قرار بود روزی سرباز امام خمینی شود.
***
حالا بعد از ۲۰ سال، رسیده بود بالای سر پیکر چاک چاکی که گفته بودند علیِ توست! پسری که بعد از ماهها دوری، حالا باید شناساییاش میکرد! اما پیکر ارباً اربای او که قابل شناختن نبود! چگونه میشد از میان لبهای پاره پاره، چشمان از کاسه درآورده، و بدن پوست کنده و مُثله شده، پسری به پدرش بگوید که من علی تو هستم؟!
حیدرعلی، مات و مبهوت به او چشم دوخته و ساکت مانده بود. اگر دیشب خواب اروجعلی را ندیده بود که از او میخواست "به شناسایی من بیا"، الان باور نمیکرد این بدن دردانه اوست که به این روز افتاده است!
تمام زندگی اروجعلی، داشت مثل فیلمی از مقابل دیدگان حیدرعلی رد میشد. روزهایی که کمک حال پدر کشاورزش در گذران زندگی، درس و مدرسه را رها کرد و در کارگاه کوچک سفالگری، سخت مشغول کار شد.
روزهایی که نماز و مسجد و حسینیه و هیئت و سینهزنی از نان شب برایش واجبتر بود و شبهایی که ناشناس به کمک فقرا و ایتام و دستگیری از خلق خدا مشغول میشد.
روزی که داوطلبانه به سربازی رفت و پس از دوران آموزشی، به خدمت در مخابرات ژاندارمری سقز در سِمَت بیسیمچی منصوب شد، کِی فکرش را میکرد که اینطور از خدمت بازگردد؟!
نه! باور نمیکرد علی رشیدش را تکه تکه شده روی یک کیسه، برایش آورده باشند! اما حالا در محضر حضرت ارباب سربلند بود که پسرش به خاطر لو ندادن کُد بیسیم و قورت دادن آن، توسط کومله، اینطور به شهادت رسیده است!
چشمش که به زخم قدیمی دست علی افتاد به ناگاه، بغضش ترکید. علیاش را گرم در آغوش کشید و بلند فریاد زد: «لایوم کیومک یا اباعبدالله.»
✍🏻رضوانه دقیقی، ۱۳۹۹/۹/۹
🕊
سرباز غیور جبهه توحید، شهید اروجعلی شکری، شهید شاخص نیروی انتظامی استان همدان، حماسهساز خطه کردستان، دلاور مردیست که نام و آوازهاش تا نام شهید هست و رشادت هست بر سر زبانهاست.
سرباز رشیدی که شهادت را با آغوش باز پذیرا شد و حسرت تسلیم را بر دل دشمن بعثی و نوکران داخلیاش مانند گروهکهای کومله و دمکرات و منافقین سرسپرده رژیم بعث عراق متجاوز گذاشت.
او در سال ۱۳۴۲، همزمان با تولد نور انقلاب توسط حضرت امام(رحمةاللهتعالیعلیه) متولد شد. با به دنیا آمدنش، نور فرزندی پاک در خانوادهای متدین و مذهبی درخشیدن گرفت و مصداق عینی پیام حضرت امام که فرمود "سربازان من فعلاً در گهواره هستند" شد.
در شهر لالجین پا به عرصه وجود گذاشت؛ به علت همزمانی تولدش با ماه مبارک رمضان، نام او را اروجعلی گذاشتند.
از دوران طفولیت کار و تلاش برای تامین معاش را در کارگاه سفال و سرامیک آغاز نمود؛ شخصی که با دستهای هنرمندش، خاک را به هنر کیمیا میکرد. به همین دلیل فرصتی برای کسب علم و دانش پیدا نکرد؛ ولی درس عشق را نه در مدرسه، بلکه در مکتب اولیاء آموخت.
به گفته اطرافیان، شهید شکری، فردی بسیار مهربان، باگذشت و سختکوش بود که همواره به فکر کمک رساندن به اطرافیان و آشنایان بود. از همان کودکی پایبند به مسجد و حسینیه بود و عشق به سید و سالار شهیدان در رفتار و گفتار این شهید بزرگوار دیده میشد.
روزها و ماهها و سالها پشت سر هم گذشت. با انقلاب، بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه خون آلالههای وطن به ثمر نشست و گلهای آزادی شکفت. ولی دشمنان که چشم دیدن طعم شیرین انقلاب را برای مردم عزیزمان نمیتوانستند ببینند، آتش حسادت خودشان را از غرب و جنوب کشور به سمت ما نشانه گرفتند.
اروجعلی لبیکگویان، به فرمان حضرت امام خمینی(ره) داوطلبانه رهسپار خدمت مقدس سربازی گردید.
دوره آموزشی خویش را در سقز به پایان رسانید. جهاد با خصم را برای خود سعادتی میدانست و در آخرین دیدارش با خانواده گفته بود: «این آخرین بار است که میروم. دیگر بر نمیگردم. شما بعد از شهادت من صبر پیشه کنید و صبور باشید.»
و بعد از پیام اعزام در منطقه عملیاتی غرب کشور (کردستان) محور عملیاتی سقز _دیواندره، در پایگاه یازیبلاغی در درگیری با ضدانقلاب، در حالی که حامل کدهای بیسیم بود، مورد اصابت تیری قرار گرفت و برای اینکه پیام و رمز به دست مزدوران نیفتد آن را بلعید. ضدانقلابیون برای به دست آوردن رمز، بدنش را مُثله کردند و به فجیعترین شکل ممکن به شهادت رساندند تا مُهر قبولی بر اعمالش زنند و عاقبت، او را به آرزوهای دیرینهاش برسانند.
او در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱ در آغوش محبوب، این دیار خاکی را بدرود گفت و به مولای شهیدش پیوست.
🌹
🕊
📕کتاب ,*«عهدی از جنس عشق»* زندگینامه و خاطرات شهید اروجعلی شکری، شهید شاخص نیروی انتظامی همدان است که توسط دفتر تحقیقات کاربردی فرماندهی انتظامی استان همدان به چاپ رسیده است.
🌹
تنش چو اکبر ارباب، ارباً اربا شد
و بند بند وجودش به یک عبا جاشد
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
#شهید_اروجعلی_شکری
✍🏻 ملیحه بلندیان
خسته نباشید
میخواستم بدونم شما میدونید کتاب شهید اروجعلی شکری رو از کجا باید پیدا کرد ؟
من زمستان ۹۸ که خبر چاپ کتابشون اومد دنبالش گشتم اما پیدا نکردم
شما همدان هستید ؟
التماس دعا