شهید حسن طهرانی مقدم
نام و نام خانوادگی: حسن طهرانی مقدم
تولد: 6 آبان 1338
شهادت: 21 آبان 1390
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(سلام الله علیها)، قطعه 24
سِمت: پدر موشکی ایران
نام و نام خانوادگی: حسن طهرانی مقدم
تولد: 6 آبان 1338
شهادت: 21 آبان 1390
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(سلام الله علیها)، قطعه 24
سِمت: پدر موشکی ایران
🇱🇧🕊
نام و نام خانوادگی: جهاد مغنیه
تولد: ۱۳۷۰/۲/۱۲ (برابر با ۲ مه ۱۹۹۱)، طیربا، لبنان.
شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ (برابر با ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵)، میدان الامل، استان قنیطره، سوریه.
گلزار شهید: روضة الشهیدین، ضاحیه جنوبی، بیروت، در جوار پدرش عماد مغنیه(حاج رضوان).
☀️🌻
🌺
🦋
نام و نام خانوادگی: اصغر پاشاپور
تولد: ۱۳۵۸/۶/۳۱، شهرری.
شهادت: ۱۳۹۸/۱۱/۱۳، حلب، سوریه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۴۰، ردیف ۲۰، شماره ۳.
🌷🌷
🕊
نام و نام خانوادگی: عبدالمهدی مغفوری
تولد: ۱۳۳۵/۱۱/۵، روستای سرآسیاب فرسنگی، کرمان.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۵، جزیره امالرّصاص، عملیات کربلای ۴.
گلزار شهید: گلزار شهدای کرمان.
🏴🕯
🦋
نام و نام خانوادگی: محمدرضا پورکیان
تولد: ۱۳۳۸/۲/۹ امیدیه، خوزستان.
شهادت: ۱۳۵۹/۷/۲۳، سوسنگرد.
گلزار شهید: گلزار شهدای اصفهان، قطعه حمزه، ردیف ۶، شماره ۲۱.
🌺
حرف دل:
در یکی از کوچه پس کوچههای شلوغ این شهر، مسجدی است محقر و باصفا. اهالیاش مردمان شریفیاند. مهربان و متّحد. صمیمی و بیریا. دلسوز و متعهّد. آن را "شریفیه" میخوانند.
وقتی چشم در چشم عکسهای شهدایشان که دور تا دور دیوار مسجد را پر کرده بدوزی، حتما صدای بال زدن ملائک را خواهی شنید.
از همان جلوی در راه میافتم و یکییکی نظارهشان میکنم. شهید احمد غفارزاده، شهید امیرحسین رضاپور، شهید بیژن گنجی، شهید محمود بهروش، شهید حاج رضا شیخزینالدین، شهید یزدان بصیرتی پناه، شهید مجید امامیفر، شهید قدرتالله حسن شریف، شهید مجید همتی، شهید صفرعلی زایا و....
زیر آخرین عکس، کنار محراب مسجد مینشینم. سردار شهید احمد نوزاد... چهرهای آفتابسوخته دارد و لبخندی شیرین، و نگاهی پرمعنا. نمیدانم چه حسی مرا از آن روز میکشاند تا اینجا، تا امروز، "آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان".
اهالی این مسجد، هر سال، در این روز، برای شهدایشان یادواره میگیرند، در قطعهای از بهشت. بهشت زهرای تهران. همراه با پدران و مادران و خواهران و برادران شهیدانشان.
ما هم به این جمع صمیمی میپیوندیم و میهمان سردار شهید حاج احمد نوزاد میشویم. بزرگمردی که بعد از شهادتش شناخته شد. آنقدر مخلص و خاکی بود که هیچکس نمیدانست چه مسئولیت بزرگی در جبههها دارد. سردار بیریایی که وقتی مسجد را جارو میزد کسی خبر نداشت که فرماندهی گردان مقداد لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است. مزارش هم همین طور است. میان رزمندههای بسیجی عاشق، خود را مخفی کرده است.
ساختمان گردان مقداد در پادگان دوکوهه، هنوز مفتخر است که نقش شهید نوزاد، بر خود دارد و نام بلندش بر آستان درب ورودیاش میدرخشد.
اهالی مسجد، خبر از روز میلاد سردار شهیدانشان میدهند. این همه تقارن را به فال نیک میگیریم و ثواب اعمال مستحبیمان را پیشکش مقام رفیعش میکنیم.
چقدر جای پدر و مادرش در محفل امروز خالیست.
نام و نام خانوادگی: *احمد نوزاد*
تولد: ۱۳۳۸/۳/۸، تهران.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱، عملیات کربلای ۵، شلمچه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۶، ردیف ۸۲، شماره ۴۹
حرف دل:
امروز برای خودم شعر میخوانم.
شعر انتظار
شعر دختران انتظار
دختران انتظار شاعرند. همراه با پروانهها، تا قبله وصل، تا بیکرانها، به پرواز درمیآورند قلبهایی را که سالها در فراق پدران آسمانیشان سوختهاند تا شاید خبری از آنها برسد.
صدای شعرشان را میشنوی؟!
به قاصدکها سپردهاند تا نوای آرام و غمگینشان را که روزها و شبها همراه با مادرانشان همخوانی کردهاند به پدرانشان برسانند.
نه! هرکسی را یارای شنیدن این صدا نیست. این طنین غمبار را فقط کسی میشنود که اهل درد باشد. طعم فراق چشیده باشد، سالها در انتظار زنگ در خانه نشسته باشد، و بعد از گذران عمری استخوانهای شکسته و سوخته را با عشق و اشک در آغوش گرفته باشد.
ما تا قیامت هم که شعر بخوانیم و بشنویم صدای شعرخوانی دختران انتظار را نخواهیم شنید.
شهیدزادههایی که درد بیامان دلتنگی خود را با رایحه خوش پدر در خوابهایی شیرین میهمان خانههای خالی از سایه باباهایشان میکنند.
و ما همه امروز باید برای تسلای دل دختران انتظار، شعر انتظار بخوانیم. برای پایان روزهای تلخ فراق و پر از ظلم و ستمی که تنها یک ساحل نجات دارد...
مهدی جان! بیا که منتظرانت را به لب آمد نفس...
نام و نام خانوادگی: *ابوالقاسم سلامت قمصری*
تولد: ۱۳۳۵/۱/۱، قمصر کاشان.
شهادت: ۱۳۶۷/۵/۱، قصرشیرین.
رجعت: ۱۳۸۰/۳/۹.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۶، ردیف ۶۲
حرف دل:
لعنت بر این زمانه!
لعنت بر این تاریخ، که مرا قرنها از تو دور نگه داشته است! هرچه تقلا میکنم هم مرا به بالینت راهی نیست.
ماندهام این درد بیدرمان دلتنگی را کجا فریاد بزنم وقتی فقط تو، علاج قلب سوختهام هستی!
یتیم شدم بابا. امروز یتیم شدم. زمانه نگذاشت دردهایی که سالها در سینه محبوس نگاه داشته بودی و تنها چاههای مدینه لایق شنیدنش بودند را تسکین باشم.
نگذاشت در این دقایق آخر، عرق از چهرهی زرد و رنجورت بزدایم.
دلتنگم بابا. دلتنگم به وسعت صدها سال دوری.
اما چه کنم که این درد بیدرمان را باید تا لحظه مرگ با خود بکشم. تا لحظه دیدار.
بابا امروز کسی را پیدا کردم که خیلی شبیه تو بود. نامش نام تو بود و راهش راه تو و دخترش همنام زینب تو. خسته از سالها جراحتی که از جنگ تحمیلی به تن داشت بر بستر بیماری افتاده بود. دخترش مرا به بالین او دعوت کرد. بالینی که سالهاست جماعتی را در بهت از دست دادن صاحبش عزادار کرده است.
من هم کنار بسترش نشستم. با دلنوشتهها و خاطرات زینبش همراه شدم. گریستم و گریستم تا داغی را که با از دست دادن تو، به قلبم چنگ انداخته را خنک کنم. بوی تو را استشمام میکردم وقتی دقایق آخر حیات زمینیاش را شاهد بودم.
بهترین بابای دنیا!
تا هستم به خاطر همه پدرانگیهایت مدیون توام.
نام و نام خانوادگی: *محمدعلی(علیاصغر) کلهر*
تولد: ۱۳۳۳/۶/۴، قم.
مجروحیت: ۱۳۶۱، فکه.
شهادت: ۱۳۸۸/۴/۲۳، تهران.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۷، ردیف ۶۴، شماره ۱
حرف دل:
همان نوزادانی که سال ۴۲ در گهواره بودند، بعدها سربازانی شدند که امام به انتظار آنها، قیام خود را شروع کرده بود.
مبارزه با رژیم ستمشاهی را از نوجوانی شروع کرد. و همراه با طلاب مبارز قم به جهاد پرداخت.
جهاد بیامان در میدان جنگ تحمیلی در کنار شهید چمران برای آزادسازی پاوه و همرزم با حاج همت در عملیاتهای بزرگ فتحالمبین و بیتالمقدس را در کارنامه درخشان زندگیاش ماندگار کرد.
یکی از بزرگترین خدماتی که در جنگ هشت ساله در واحد طرح و عملیات لشگر که یگان کلیدی و خطشکن بود انجام داد، طراحی عملیاتهای لشگر ۲۷ محمد رسولالله بود.
مکتب امام خمینی توانست از جوانان این مرز و بوم قهرمانانی ملّی بسازد که ماشین جنگی ۱۴ کشور مهاجم را به ذلت بکشانند، و محور مقاومتی سهمگین را پایهریزی کنند؛ حرکتی که به شکست استکبار جهانی و نجات مستضعفین عالم منجر خواهد شد.
انشاءالله.
🕯تقدیم به قلب صبور و مهربانی که در رویایی صادقه، خبر شهادت محبوب و همسرش را، از شهید همت شنید.
تقدیم به بانویی که آرزو داشت در داغ همسرش بسوزد و بسازد تا اینکه بیاعتنا بماند.
تقدیم به دختری که حسرت خداحافظی با بابا بر دلش ماند و زنده ماند با آرزوی سلامی دیگر.
*به سرکار خانم "زهرا شیخبیک" و "هدی ترابیان" عزیزم* 💐
نام و نام خانوادگی: *محمدحسن ترابیان*
تولد: ۱۳۳۷/۱/۱، قم.
شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، فاو، عملیات والفجر ۸.
گلزار شهید: گلزار شهدای قم
حرف دل:
*وقتی خدا برای بندهای از بندگانش خیر دنیا و آخرت را بخواهد دوست خوب و شایسته نصیبش میکند.
پیامبر مهربانیها صلیاللهعلیهوآلهوسلم*
دوست خوب کیمیاست. رفاقت رنگ زندگیاست. صبغهی خدایی که بگیرد میرساندت تا خدا. تا اوج بودن. تا آخر رهایی. پروازت میدهد تا ملکوت. رفیق خوب برایت آرزوی شهادت میکند.
اسماعیل، هم دوست خوبی بود. دوست خوبی هم داشت. دو رفیق شفیق جدانشدنی، دو یار صمیمی که سنگ تمام گذاشتند برای هم. مسیر زندگیشان بهم پیوند خورد. دنیا و آخرتشان آباد شد.
اسماعیل به قربانگاه رفت و به وصال معبود رسید. داغش روی دل همه دوستدارانش ماند تا بالاخره روزی، شفاعت او، مایه خنکای قلب بیقرارشان باشد.
و این بضاعت قلیل تقدیم به دختری که از بابا تنها بوی عطری در خاطرش مانده است؛
به *"زهرا دقایقی"* دوست و خواهر عزیزم🌺
نام و نام خانوادگی: *اسماعیل دقایقی*
تولد: ۱۳۳۳/۴/۸، بهبهان.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸، شلمچه.
گلزار شهید: گلزار شهدای شهرستان امیدیه، خوزستان.