شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست
🌷🦋
نام و نام خانوادگی شهید: قربانعلی رخشانی مهماندوست
تولد: ۱۳۳۳/۶/۱، اردبیل.
شهادت: ۱۳۵۷/۱۰/۲، اهواز.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۴، ردیف ۴، شماره ۱۵.
🌷🌹
🌷🦋
نام و نام خانوادگی شهید: قربانعلی رخشانی مهماندوست
تولد: ۱۳۳۳/۶/۱، اردبیل.
شهادت: ۱۳۵۷/۱۰/۲، اهواز.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۴، ردیف ۴، شماره ۱۵.
🌷🌹
🕊
🌹
نام و نام خانوادگی: محبوبه دانش آشتیانی
تولد: ۱۳۴۰/۱۱/۲، تهران.
شهادت: ۱۳۵۷/۶/۱۷، تهران، میدان ژاله، کشتار جمعه خونین.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۱۴، ردیف ۱۹۱، شماره ۳۰.
🌹🌹🌹
حرف دل:
شهدا امامزادگان عشقند.
نه! این کافی نیست. به دنبال تعبیر والاتری میگردم برای توصیف شهید والامقام امروز. نوجوان ۱۷ سالهای که با همهی زمینیان فرق دارد.
بزرگمردی که برای پرواز، هرچه واژه ترس بود را بیمعنی کرد و هرچه واهمه را از پای درآورد تا نزد امامش روسفید باشد.
از میان دستنوشتههای خودش، نوع نگاهش را درمییابم به این واژه. و به راستی که "ترس" را در قاموس او که قاموس شهادت است، راهی نیست. زیرا شهادت، برایش آسانترین و نزدیکترین و راحتترین راه است به وصال محبوب.
پس اگر، ددمنشانهترین جنایت تاریخ نفاق را هم برایش رقم بزنند، او را باکی نیست؛ چرا که طالب شهادت است و تنها به شوق وصال، به این زیستن خاکی اندیشیده است.
و شجاعت است که در برابرش سر تعظیم فرود میآورد.
اما آه!
آه از دل مادرش، وای از قلب سوختهی پدرش، که هیچ درکی را یارای همراهی آنان نیست.
وقتی همین چند ماه قبل، رهبر عزیزتر از جانم، به زیارت گلزار این شهید غیور مشرف گردید، فهمیدم که باید پای چه ابرمردی در میان باشد.
نام و نام خانوادگی: *طالب طاهری*
تولد: ۱۳۴۳ تهران.
شهادت: ۶۱/۵/۲۵، تهران. به دست منافقین خونخوار کوردل.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۶، ردیف۳۳، شماره ۲۷.
حرف دل:
تقویم شهدای ایران عزیز را که ورق میزنیم به بانوان شهیده و نامآوری برمیخوریم که در هنگامه جهاد و دفاع از آرمانهای اسلامی، خدیجهگونه در صحنههای مختلف سیاسی اجتماعی در پیشبرد اهداف عالیه اسلام حضور داشتهاند و همگام با مردان مبارز جنگیدهاند و سمیهوار جان خود را به اسلام ناب محمدی هبه کردهاند.
روایت امروز، داستان بانوئیست از تبار همانان. معلمی که به دست منافقین کوردل مقابل دیدگان دانشآموزانش به شهادت رسید. تا با ریخته شدن خونی دیگر، نامه عمل منافقان را سیاهتر کند.
هیچ کارگردانی فیلمشان را نساخت، هیچ نویسندهای رمان زندگیشان را ننوشت، هیچ نقاشی، نقششان نزد... حتی صدا و سیما آنها را بایکوت کرد تا نکند یک وقت دل مردم ریش شود!
آری!
هفده هزار شهید بیگناهی را میگویم که منافقین، تک تکشان را به وحشیانهترین شکل ممکن شهید کرد...
نام و نام خانوادگی: شهیده سکینه بیگم نیک نژاد
تولد: ۱۳۲۴/۸/۱، بهبهان، خوزستان.
شهادت: کرج، ۱۳۶۰/۱۱/۱۱.
گلزارشهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۴، ردیف ۱۰۱، شماره ۳۹
🏴
نام و نام خانوادگی: *سیدعلی اندرزگو*
تولد: ۱۳ رجب ۱۳۱۸ شمسی.
شهادت: ۱۹ رمضان برابر با ۲ شهریور ۱۳۵۷ شمسی.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵.
🕯
🌤
نام و نام خانوادگی: *حسین تقیلو*
تولد: ۱۳۴۷/۶/۳۰، تهران.
شهادت: ۱۳۶۳/۷/۴ بوکان، آذربایجان غربی.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا، قطعه ۲۷، ردیف ۶۴، شماره ۶.
🌱
حرف دل:
همسایهی دیوار به دیوار دایی شهیدم بود.
قدیمها کوچک که بودم، هر عصر پنجشنبه، مادربزرگم دستم را میگرفت و میبرد فلکه امام خمینی. دور تا دور میدان، پر بود از مینیبوسهای آبی رنگ بنز، که منتظر بودند تا پر شوند و جمعیت را ببرند دارالسلام. آن وقتها شبهای جمعه، آدمها بیشتر میآمدند سر خاک رفتگان و اموات. انگار همه شهر میریختند توی دارالسلام.
مینیبوسها پر میشد و راه میافتاد و بیرون از شهر کنار دارالسلام خالی میشد و دوباره میرفت برای پر کردن و ...
وقتی میرسیدیم اول میرفتیم ته خیابان اصلی توی آن ساختمان سیمانی و وسایل قبر دایی حسین را از توی کمدی که به هر خانواده شهید یکی از آنها را اختصاص داده بودند تحویل میگرفتیم. بعد هم میرفتیم سر قبر خالی دایی حسین. عزیزجون قالیچه قرمز و سبکی را کنار قبر پهن میکرد. روی قبر را با پارچه ترمهای که با اسم داییجان و تاریخ تولد و شهادتش نقش بسته بود میپوشاند. گلابپاش را از گلاب خوشبوی شهر پر میکرد و همراه خرما و شیرینی روی قبر میگذاشت. مینشست آنجا و مفاتیح به دست تا وقتی هوا تاریک بشود دعا میخواند. مانده بودم دلش به چه خوش است وقتی نمیدانست پیکر جوانش کجاست! اینهمه تشریفات را هر هفته انجام میداد و خسته هم نمیشد.
مادر شهید هنردار هم همین بود داستان هر هفتهاش. پایش خیلی درد میکرد. به سختی هر هفته خودش را میرساند آنجا. اما درد پایش به شدت درد دل و قلبش نبود. هر شب جمعه، دوتا مادر داغدار، سر قبر خالی فرزندانشان کنار همدیگر، بار دل سبک میکردند.
البته من بعدها فهمیدم قبر شهید هنردار هم خالیست. پدرم میگفت ساواک او را ترور کرده اما معلوم نیست کجا به خاکش سپردهاند. یکی گفته بود شاه پیکرش را در دریاچه نمک قم انداخته. یکی میگفت آزادش کردهاند، دیگری میگفت در جای نامعلومی خاکش کردهاند کنار دیگر دوستانش از گروهک منصورون... اما هیچ کدام از این حرفها دل مادر و پدرش را آرام نمیکرد.
بزرگتر که شدم وقتی غریبی پدر و مادر پیر شهید هنردار را میدیدم بیشتر غصه میخوردم. با همه کهولت سن، محکم بودند، مثل کوه.
تا اینکه ۱۹ سال بعد خبر رسید قبر شهید مهدی هنردار به همراه تعدادی از شهدای "گروهک منصورون" در یکی از قطعههای بهشت زهرای تهران کشف شده است.
تا آن روز آن دو را اینقدر خوشحال و خندان ندیده بودم.
هنوز خاطرم هست سر خاک شهید هنردار، در بهشت زهرا(س)، برق شادی چشمان مادرش را، وقتی سیبی قرمز از ظرفی که مقابلم گرفته بود را برداشتم. 🍎
آن روز چشمان پرفروغ پدر و مادرش بوسیدنی بود.
⚜⚜⚜
حالا سالهاست پدر به آغوش مهدی عزیزش پناه برده است، اما مادر همچنان در فراق دردانهاش میسوزد و میسازد و با بیماری و کهولت سن دست و پنجه نرم میکند.
⚜⚜⚜
قبل از خواندن مطالب امروز، برای شادی روح همه پدران و مادران شهدا، و سلامتی آن عزیزانی که سایه سرمان هستند و مایه فخر و مباهاتمان، شاخه گل صلواتی عنایت فرمایید.🌸
نام و نام خانوادگی: مهدی هنردار
تولد: ۱۳۳۲/۳/۴، کاشان
شهادت: ۱۳۵۵/۱۱/۲۸، زندان ساواک، در اثر شکنجه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۳۹.
یادمان شهید: دارالسلام گلابچی کاشان.
حرف دل :
نیمه خرداد!
روزی با عظمت و شکوهمند!
روزی عزیز!
پُر خاطره و البته پُر مخاطره!
و امروز ورق بزنیم این خاطرات را:
سال ۴۲؛ سال شروع نهضت؛ سال تغییر و جوشش و رویش و...
"تو اگر برخیزیّ!
من اگر برخیزم
همه بر میخیزند.
تو اگر بنشینی!
من اگر بنشینم،
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن درآویزد؟
دشتها نام تو را میگویند
کوهها شعر مرا میخوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند.."
یا مقلب القلوب! یا مدبر اللیل! یا محول الحول!... آیا انعقاد نطفه انقلاب شیعه، سال ۴۲ است؟! بله.
روحاللهالموسویالخمینی، شروعی طوفانی کرد، ولی تقدیر بر آن شد که هدایت نهال تازه تاسیس نهضت، از راه دور و در تبعید، صورت گیرد... وقتی میفرماید: "پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت."
اماممان برگشت و نهضت، به پیروزی انقلاب منجر شد و شد آنچه وعده داده شده بود: «ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
این ملت، شهید دادند و خون دادند و عزت به دست آوردند و خدا یاریشان کرد...
امّا؛ چقدر زود گذشت!...
ای پیر جماران! خمینی عزیزمان! چقدر زود ترک دنیا کردی؟! درد دلهایت چه بود و خون دل خوردنت برای چه! چه نوشیدی از جامهای رنگارنگ نااهلان و نامحرمان! و رفتی!
نیمه خرداد سال ۶۸؛ به سنت اجداد طاهرینت، ما را در ابتلا و امتحان بعد از خود، انداختی!
خدایا! تو شاهد باش که ما خانواده شهدا، اماممان را تنها نگذاشتیم...
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
نام و نام خانوادگی: محمد اسماعیل رضایی
تولد: ۱۳۰۴، تهران.
شهادت: ۱۳۴۲/۸/۱۱، تهران، اعدام توسط عمّال ددمنش محمدرضاشاه پهلوی.
گلزار شهید: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ره)، رواق شهید حاج رضایی، زیر پای زوار امامزاده طاهر(ع).
حرف دل :
دوباره بوی عشق میآید. تقویمها خبر از دهم رمضان میدهند. بوی عشقی که با هجران عجین شده.
عشقی که سراسر دلسپردگی است و محبت و وفا. و هجری که جانسوز است و طولانی.
حکایت دو عاشق و شیدا که عشقشان پایهگذار دینمان شد.
و امروز یکی از این کبوتران به عرش خدا پر میکشد و دیگری را مالامال از اندوه و غم در فراق خود تنها میگذارد.
ما نیز در غم از دست دادن بزرگ بانوی اسلام همنوا با پیامبر مهربانیها دست به دامان پرندهای خونین بال از طائران سبکبال آسمانی میشویم و بر آستان آن بانو سرمیسائیم تا شاید مورد رحمت الهی قرار گیریم.
یا علی
نام و نام خانوادگی: عزت الملوک کاووسی
تولد: ۱۳۳۷/۸/۲۸، مشهد مقدس.
شهادت: ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ تهران، اصابت گلوله درگیریهای خیابانی مردم با گارد شاهنشاهی.
گلزار شهید: محوطه غربی بیمارستان امام خمینی(ره).
حرف دل :
با مرور سرگذشت و جمعآوری مطالب مربوط به زندگی این شهید عزیز، شیفتهاش شدم و با شهادتش بسیار متاثر و آزرده. اما نه از جهت معمول.
بلکه به خاطر صدمهای که اسلام و انقلاب و وطن، از نداشتن او به خود دیده است.
از رهایی یک پرندهی اسیر در قفس، همه خوشحال میشوند و با شهادت یک انسان آزاده نیز.
اما چرا با اینکه ماندن بعضی افراد میتواند انسانسازتر باشد خداوند متعال درب شهادت را به رویشان باز میکند؟!... و جماعتی را از فیض حضور او محروم؟!
این ابرمرد آسمانی که شربت گوارایی بود برای تشنگانی که در طلب معارف الهی دست و پا میزنند و به بیراهه میروند و افول میکنند، چرا نباید بماند و بدرخشد و موثر باشد و هدایت کند؟!!!
جواب سوالم را از شهید دیگری گرفتم. شهیدی که هم ماندنش چراغ هدایت بود برای بشر و هم رفتنش.
"شهید آوینی" عزیز.🌷
پاسخش چون آبی خنک بر کویر تشنه وجودم نشست:
"در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمیشود".
آری میان خداوند و اولیای خاصش رازی است که جز گذشتن از درب شهادت دستیابی به آن میسّر نیست.
و کسی که از این در نگذرد محرم این خانه نیست.
و کلام دیگری از شهید آوینی عزیز، دلیل محکمی شد بر نامحرمی امثال من در گشودن این رازِ رفتن و رسیدن و یا ماندن و سوختن...
آنجا که میفرماید:
"عالم محضر شهداست، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلاء ظاهری، خود را نبازد".
دیگر جای حرفی باقی نمانده است برایم.
و ما نامحرمان و خودباختگان را چراغ راه باش ای شهید! که هنوز به هدایتمان امیدی هست...
🕊
آنچه میخوانید داستان بودن و رفتن و پیوستن مردیست که از کمترین افتخاراتش همراهی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود که به گفتهی وی، ای کاش همه مسئولین کشور مانند او بودند.
به قلم خواهرزادهی محترم ایشان، از همراهان قدیمیمان در سی روز سی شهید و نویسندهی کتاب از کویر تا دریا که در رثای دائی شهیدش قلم زده است میهمان سفره هفتم ضیافت الهی خواهیم شد.
میزبانمان علیرضا ایراندوست است.🌷
با گوش جانتان دل به منش و راه و رسم زندگیش بسپرید. بیشک شما نیز شیفتهاش خواهید شد.🌷
نام و نام خانوادگی: علیرضا ایراندوست
تولد: ۱۳۳۹/۸/۱۴، جوشقان میمه.
شهادت: ۱۳۶۰/۲/۴، مریوان، توسط ضد انقلابیون گروه رزگاری.
گلزار شهید: اصفهان، شاهینشهر، میمه، گلزار شهدای میمه.