شهیده عزت الملوک کاووسی
حرف دل :
دوباره بوی عشق میآید. تقویمها خبر از دهم رمضان میدهند. بوی عشقی که با هجران عجین شده.
عشقی که سراسر دلسپردگی است و محبت و وفا. و هجری که جانسوز است و طولانی.
حکایت دو عاشق و شیدا که عشقشان پایهگذار دینمان شد.
و امروز یکی از این کبوتران به عرش خدا پر میکشد و دیگری را مالامال از اندوه و غم در فراق خود تنها میگذارد.
ما نیز در غم از دست دادن بزرگ بانوی اسلام همنوا با پیامبر مهربانیها دست به دامان پرندهای خونین بال از طائران سبکبال آسمانی میشویم و بر آستان آن بانو سرمیسائیم تا شاید مورد رحمت الهی قرار گیریم.
یا علی
نام و نام خانوادگی: عزت الملوک کاووسی
تولد: ۱۳۳۷/۸/۲۸، مشهد مقدس.
شهادت: ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ تهران، اصابت گلوله درگیریهای خیابانی مردم با گارد شاهنشاهی.
گلزار شهید: محوطه غربی بیمارستان امام خمینی(ره).
عزت الملوک کاووسی در سال ۱۳۳۷ در مشهد مقدس به دنیا آمد.
پس از اتمام تحصیلات دوران ابتدایی، همراه با خانواده به تهران آمد و در دبیرستانهای دکتر فاطمه سیاح، کاخ و هدف، دوران متوسط را طی نمود و در همان سال در دانشگاه پزشکی تهران پذیرفته شد.
او از همان کودکی به یاد خدا بود و در میان مردم، از آنهایی که شیرینی مؤانست با قرآن و نهجالبلاغه را چشیدهاند و آنها که در نیمههای شب به عشق خدا گریستهاند و طعم زندگی را در دستگیری محرومان و در کنار زاغهنشینان و چادرنشینان جنوب شهر دانستهاند بود.
و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ در اوج انقلاب خونین امّتمان، در حالیکه آخرین گلولههای شاه جلاد، بالای سرش زوزه میکشید، حین یاری مجروحین در میدان امام حسین علیهالسلام، تیری از گلولههای طاغوت به کتفش نشست و قفس جسمش را درهم شکست و او که سالها آرزوی پرواز و عشق هم آوازی با ملکوتیان را داشت عاشقانه پرید و چون قطرهای به دریای شهیدان پیوست.
و به راستی که چه زیباست پرواز کبوتری زندانی که میلههای قفس را درهم شکسته است و چه شکوهمند است اوج انسانی که در سیرش به سوی خدا به آخرین منزل صعودیاش گام نهاده است.
ویژگی های اخلاقی شهیده :
شهیده عزت الملوک کاووسی، از کودکی پرکار و متفکر بود. از صبح تا پاسی از شب مشغول تحقیق و مطالعه بود. در دوران دبیرستان بود که خویشتن را شناخت و راهش را یافت و مذهب را تنها راه نیل به هدفش دید.
با مطالعه کتابهای تاریخ، فلسفه، قرآن، نهجالبلاغه و حتی داستانهای انقلابی و پایداری ملتها را به طور منظم میخواند، درسهای استاد شهید مطهری و نوارهای تفسیر قرآن را به دقت مطالعه میکرد و یادداشت برمیداشت، تفکر در آیات قرآن و حفظ آنها و کار تحقیقی، روی نهجالبلاغه را مشتاقانه انجام میداد و به هر منبر و مجلس و مسجدی سر میزد و از هر جا بهرهای میجست ولی هیچ چیز او را قانع و راضی نکرده و تمام ابعاد وجودش را پر نمیکرد.
دقت، نکتهبینی و هوشیاری، شجاعت، تواضع و پرکاری، از خصوصیات برجسته او بود. او نه تنها برای شناخت اسلام اصیل مطالعهای بنیادی داشت بلکه کار و فعالیت و عشق و عطوفت در برنامه زندگیش جای خاص خود را داشت.
عزت الملوک کاووسی در خانوادهای بزرگ شده بود که اکثر اعضای خانواده به روش، فکر و عقیده و اعمال و رفتارش اعتراض داشتند.
آن طور که پدرش تعریف میکرد روحیه مطالعه وی بیش از حد بود و از دوره دانش آموزی شروع شده بود.
وی مشکلات مردم پائین شهر را از نزدیک لمس نموده و با اهدای پوشاک، خوراک و حتی وسایل شخصی خود به این خانوادههای بیبضاعت و کم درآمد کمک میکرد. ظاهر خود را در طول سال با یک دست لباس و کفش و کیف میآراست در حالی که با توجه وضع خوب خانواده میتوانست ظاهری بهتر داشته باشد.
عشق به محرومین و کمک به بینوایان او را به دورافتادهترین و محرومترین محلههای شهر میکشاند.
بچههای بیکس و تنهای پرورشگاه، مردم محروم جنوب شهر، زاغهنشینان و چادرنشینهای حلبی آباد و کارگران کورهپزخانههای جنوب شهر، خواهران و برادران فلج و محروم در گوشه و کنار شهر همگی خوب میدانستند که شهید کاووسی دمی از یادشان غافل نیست.
برایشان کتاب میخواند. به آنها درس میداد. معلولین را حمام میکرد و با هزینه دانشکده و پولی که از خانواده میگرفت به آنها کمک میکرد و بیماران را با خرج خودش نزد پزشکان متخصص میآورد. او بود که به دردشان میرسید و با دیدن محرومیت آنها گریه و قطرات اشک از دیدگانش سرازیر میشد.
زمستان به کرج میرفت و در آنجا درس قرآن میداد.
آنجا و در میدان غار و جوادیه کتابخانه درست کرده بود و کلاسهای نهضت تشکیل داده و تدریس کمکهای اولیه نیز مینمود.
روزی کودکی فلج را که از بیمارستان شفایحیاییان به علت نداشتن هزینه بیمارستان کنار خیابان گذاشته بودند، پیدا کرد. برایش مسافرخانه گرفت و هر روز به او سر میزد و برایش آذوقه میبرد تا اینکه پس از مدتی برایش ویلچر گرفت. او را به کارگاه کورس در شهرری منتقل کرد. به او درس داد تا گواهینامه گرفت.
این و دهها نمونه دیگر، از فعالیتهای شبانهروزی او بود. او همچنین به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. کتابهای ابوعلی سینا را که به زبان عربی بود، مطالعه میکرد.
پدرش میگفت آنقدر چهره مهربانی داشت که هرچه میخواست اجابت میکردم. میخواستم به ظاهر خود بیشتر برسد ولی او مساعدتهای ما را میبرد و در جنوب شهر بین خانوادهها توزیع میکرد.
از خیلی از حالات او خبر نداشتم پس از مدتی متوجه شدم، که وی روزه میگیرد و وعدههای غذایی خود را به فقرایی که خود میشناسد میدهد. کمتر کسی را در آن زمان میشناختم در یک خانواده معتدل و متوسط چنین ایثاری از خود داشته باشد.
جو خانواده ایشان یک جو مذهبی سنتی بود. پدر ایشان بازنشسته وزارت کشور بود و برادران و خواهران وی با سلایق بسیار متفاوت و مختلف بودند. کارهای عزت الملوک برای همه آنها عجیب و گاهی غیر قابل تحمل بود.
مادر عزت الملوک از یک خانواده محترم کرمانشاهی بود که بسیار محجوب و مقید بودند. شاید بعضی از خصایص اخلاقی شهید از تربیت خانوادگی وی نشأت میگرفت. در مجموع، خانواده محترمی بودند که ایثار و ازخودگذشتگی عزتالملوک را برای خود عجیب و افتخارآمیز میدانستند.
او این همه را تنها و تنها به عشق خدا و برای رضای او انجام میداد.
برای او هدف خدا بود و بس. به خوبی میدانست که وظیفهاش به عنوان یک خواهر، یک انسان و از همه مهمتر به عنوان یک مسلمان چیست. او ارزش خویش را شناخته بود و دریافته بود که چگونه باید از این همه استعدادها و نعمتهایی که خدا در وجودش نهاده است، حداکثر استفاده را بنماید.
جسم و جان خویش را امانتی گرانبها میدانست که خدا چند روزی به دست او سپرده است و او میباید این امانت را سالم و طاهر به وی بازگرداند و سرانجام چه نیکو رسالت خویش را به انجام رساند.
با اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و بیداری مردم، او دیگر سر از پا نمیشناخت. چشمان تیزبینش برق امیدی تازه یافته بود و احساس میکرد پیروزی نزدیک است، کلام امام داروی دردهای او و تسلی بخش قلبش بود.
زمان به سرعت میگذشت و اکنون روزهای آخر فرا رسیده بود.
سال ۵۶ و ۵۷ فعالیت دانشجویی در نگاه کلی در مبارزه با شاه و حکومت وی خلاصه میشد و دانشجویان در دو گروه مذهبی و کمونیستی فعالیت میکردند. طیف گروه مذهبی از تمایل به مبارزات و فعالان سوسیالیستی تا فعالان صرفاً سیاسی و مذهبی و روحانیون و حوزویان وجود داشت و از سال ۱۳۵۷ پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که خط و مرزها در فعالیتهای سیاسی صنفی دانشجویی مشخص گردید و از هم فاصله گرفتند.
عزت الملوک کاووسی با بچههای مذهبی و با نگاه مبارزه با نظام حاکم، فعالیت میکرد و از قول دوستان همراهش توجه به فرایض دینی او نشان از بنیه قوی عقیدتی وی داشت.
خواهرش فخرالدوله از شهیده عزتالملوک کاووسی این چنین میگوید:
عزتالملوک، مَلَکی به صورت انسان، و فرشتهای در لباس بشر بود. این دوشیزه معصوم و فرشته خصال، در تمام طول سالهای تحصیلیاش شاگرد ممتاز بود و بنا به گفته یکی از استادانش آقای دکتر مصطفوی حتی یک نوبت هم غیبت نداشت و در امتحانات در بین ۱۲۱ نفر مقام اول را به دست آورد و مرا بر آن داشت که جایزهای برای او در نظر بگیرم.
ایشان میگویند: «شهید عزت الملوک کاووسی همچنان که از نظر علمی مظهر کاملی از اخلاق پزشکی بود، عملاً هم نشان داد که از حیث فداکاران در راه انجام وظایف مقدس پزشکی حتی از جانبازی هم دریغ ندارد. در ایام انقلاب برای نجات جان مجروحان سر از پا نمیشناخت و در زیر آتشبار تفنگ و گلوله بدون اندک ترسی از کشته شدن، عده زیادی از زخمیها را نجات داد.
به دنبال خصلت شجاعت و شهامت و اعتقاد به مبارزه راسخ وی بود که روز ۲۲ بهمن در هنگام کمک به مجروحین، جسم ایشان مورد اصابت تیر خلاص قرار گرفت و به جان آفرین خود ملحق شد.
هنگام شهادت ایشان، من در یزد(زادگاهم) بودم ولی دوستان تعریف کردند که شب ۲۲ بهمن دانشجویان مذهبی در بیمارستان امام خمینی(ره) جلسه داشتند که ایشان هم در آن جلسه حضور داشتند و چون مبارزه خیابانی شروع شده بود جهت روش کمک به مبارزان خیابانی برنامه ریزی میشد، ایشان در تیمی قرار گرفت که اطراف دانشگاه و میدان انقلاب مستقر میشوند...
صدای گلوله و آژیر آمبولانس در ازدحام تقابل مشت و لوله تفنگ و مسلسل در حاشیه مانده است، ۲۲بهمن ۵۷ است و مردم اراده کردهاند به پای انقلابشان خون بدهند و آرمان استقلال و آزادی را به دست آورند.
گارد شاهنشاهی آخرین مقاومتها را از خود نشان میدهد و به امید برگرداندن مردم به خانههایشان سینهها را هدف گلولههای بیرحمانه قرار میدهد.
در هجوم جمعی سرودخوان، گاردیها از زمین و از روی بام برخی ادارات دولتی که هنوز توسط مردم فتح نشده، آتش میگشایند. تعدادی مجروح میشوند.
در همین زمان آمبولانسی از راه میرسد و بیاعتنا به تیر و تفنگ در میان معرکه متوقف میشود و پزشکی به همراه چند پرستار سراسیمه به کمک مجروحان میشتابند. گلوله دژخیم که تاب دیدن این صحنهها را ندارد، قلب پزشک همراه امدادگران را که برای تسریع در درمان مجروحین با امدادگران همراه شده است نشانه میگیرد و روپوش سفیدش را به خون قلبش میآلاید.🥀
شهید عزت الملوک کاووسی دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران همان پزشک انسان دوست و انقلابی است که قلبش آماج گلولههای رژیم ستمپیشه پهلوی قرار میگیرد و در حین امدادرسانی به مجروحین خیابانی به شهادت میرسد و در بیمارستان امام خمینی(ره) محل خدمت خود به خاک سپرده میشود.
بیمارستان امام خمینی(ره) تهران، برای آنان که روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی را به یاد دارند، نامی آشنا است به خصوص آنان که در رشته پزشکی تحصیل میکردند و از دانشجویان یا انترنهای این بیمارستان بودند.
در زمین هلیکوپتر(قبلی) این بیمارستان و روبهروی ساختمان (جدید) مرکز تصویربرداری، قبری با سنگ سیاه به چشم میخورد که هر روز صبح توسط باغبان مهربان بیمارستان شسته میشود و در اطراف این قبر باغچهای زیبا از گل درست شده که عطر خوش گلهای آن یادآور عطر خوش خون شهیدان است.
این قبر متعلق به دختری ۱۹ ساله است که آن زمان در سال اول پزشکی تحصیل میکرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به خاطر دفاع از اسلام و مقابله با رژیم منحط پهلوی، هنگام کمک رسانی به مجروحین در حوالی پادگان عشرت آباد مورد هجوم ساواک قرار گرفت و به شهادت رسید.
برای یافتن خانواده وی از کسانی که او را میشناختند پرس و جو کردم لیکن به دلیل فوت پدر و مادر این شهیده و همچنین مرگ خواهر وی بر اثر تصادف، کسی دیگر را نیافتم به جز همرزمان و همکلاسیهایش.
جناب آقای مختاری که در حال حاضر مسؤول کمیته فرهنگی بیمارستان امام خمینی است با حدود ۲۹/۵ سال سابقه کار در این بیمارستان میگوید:
اینجا در زمان انقلاب مرکز خبری تمام ایران بود و هر خبر و اطلاعیهای که در مورد امام و مراجع تقلید دیگر پخش میشد از اینجا بیرون میرفت و خانم عزت الملوک کاووسی که آن زمان در سال اول پزشکی تحصیل میکرد یکی از دانشجویان بسیار فعال در مقابله با رژیم پهلوی بود و از معدود دانشجویانی بود که به صورت محجبه سر کلاس حاضر میشد.
پدر وی از کارمندان وزارت کشور و اهل مشهد بود.
شهید کاوسی در ۲۲ بهمن ۵۷ در درگیری خیابانی با رژیم پهلوی، برای حمل مجروح رفته بود که مورد هدف قرار گرفته و تیر می خورد و در زمین هلی کوپتر (قبلی) بیمارستان دفن میشود.
از سال ۱۳۵۸ که نهاد انجمن اسلامی تأسیس شد، ما هم هر سال مراسم خاصی را در سالگرد ایشان بر پا میکردیم. یادم هست در سالی که همدورهایهای شهید کاوسی فارغ التحصیل می شدند، از پدر وی خواستیم تا در مراسم فارغالتحصیلی شرکت کند. آن روز همه متأثر شدند چرا که دانشجو عزت الملوک کاوسی که یکی از بهترین دانشجویان رشته پزشکی بود در میانمان نیست.
یادم هست در همان روزهای بعد از شهادتش یکی از اساتید دانشکده در مورد وی چنین گفت:
«این دانشجوی معصوم، در تمام طول سال تحصیلی حتی یک نوبت هم غیبت نکرد. و در امتحان کتبی اخلاق پزشکی در بین ۱۲۱ نفر مقام اول را به دست آورد و در ورقه امتحانی هیچ نکتهای را فروگذار نکرد. وی همچنان که از نظر علمی مظهر کاملی از اخلاق پزشکی بود، عملاً هم نشان داد که از حیث فداکاری در راه انجام وظایف مقدس پزشکی هیچ دریغی ندارد.
در غوغای انقلاب اسلامی برای نجات جان مجروحین سر از پا نمیشناخت و در زیر آتشبار تفنگ، بدون هیچ ترسی عده زیادی از زخمیها را نجات میداد. ولی هنگامی که یکی از مجروحین را داخل آمبولانس میبُرد مورد هدف دژخیمان قرار گرفته و در راه حق شهید شد». اینها گفته دکتر جلال مصطفوی استاد اخلاق پزشکی در هشتم اسفند ۱۳۵۷ بود.
آقای دکتر علی کاظمی از متخصصان بیماریهای قلب و عروق بیمارستان امام خمینی، در حالی که مشغول تدریس عملی به انترنها بود، در مورد شهید عزت الملوک کاووسی چنین گفت:
در سال ۱۳۵۷ زمانی که من دانشجوی سال چهارم پزشکی بودم، خانم کاووسی در سال اول پزشکی بود. تا جایی که یادم هست اکثرا در جنوب شهر به نیازمندان کمک میکرد.
بیشتر با لباسهایی که خیلی هم نو نبودند سر کلاس میآمد و سعی میکرد بیشتر درآمد و پول خود را خرج خانوادههای بیبضاعت کند. از همه مهمتر اینکه وی جزء معدود دانشجویانی بود که با حجاب کامل اسلامی سر کلاس درس حاضر میشد. به بچههای یتیم سر میزد و به آنها درس میداد. روزی که استاد نجات اللهی را تشییع میکردند، در میدان انقلاب بدون هیچ ترس و واهمهای رو در روی نیروهای گارد رژیم سابق ایستاده بود.
وی در کلاسهای کانون توحید واقع در خیابان پرچم که زیر نظر آقای اردبیلی بود، فعالیت داشت و بعد از ۱۳ آبان که دانشگاه تهران بسته شد و این بیمارستان مرکز تجمع مبارزات دانشجویی بود، وی در جمع آوری کمکهای اولیه و شرکت در تظاهرات دانشجویی فعالانه شرکت میکرد. تا اینکه در ۲۲ بهمن به شهادت رسید...
... پیکر او را به بیمارستان شریعتی کنونی منتقل نمودند. وقتی به ما خبر رسید، شبانه پدر و مادرش را خبردار کردیم. به هر حال آنها خیلی متأثر شدند اما با پیشنهاد ما هم موافقت کردند که او را در این بیمارستان دفن کنیم.
روز بعد به بهشت زهرا رفتیم و به آنها گفتیم که میخواهیم پیکر او را به شهرستان ببریم تا موافقت آنها را جلب کنیم و به این صورت جنازه را تحویل گرفتیم و به بیمارستان امام خمینی منتقل کردیم و در همین مکان که روبهروی ساختمان مرکز تصویربرداری کنونی است و قبلاً زمین هلیکوپتر بود، قبری کندیم و دفن کردیم. خودمان هم مبلغی پول جمعآوری کردیم و نماد یک کبوتر که دو بالش را باز کرده بود، در بالای مزارش ساختیم که بعدها از بین رفت.
از آن به بعد هم هرساله مراسم یادبود ایشان بر سر مزارش و با حضور اعضای خانوادهاش برگزار میشد تا اینکه چند سال پیش مادر و پدر ایشان فوت کردند و خواهرش نیز در تصادفی جان سپرد. اکنون تنها ما که از همدورهایها و همرزمان او بودیم، یادش را گرامی میداریم. از این جهت که مزار وی در بهشت زهرا نیست تا در سالگردی که از طرف بنیاد شهید یا دولت بر پا میشود بر سر مزارش بیایند، ما خودمان بر سر مزار وی جمع میشویم و برایش مراسم یادبود برگزار میکنیم.
امید که خداوند روح شهید عزیز عزت الملوک کاوسی را همراه با دیگر شهدای انقلاب اسلامی در جوار قرب خویش جای دهد.🌷
📝و اکنون ای خواهر و برادر مسلمان شیعه!
بر ماست که خویشتن خویش را بشناسیم و دریابیم که راهمان چه طولانی، مسئولیتمان چه سنگین، و آرمانمان چه والاست.
بر ماست که خدا را بشناسیم و تنها در جستجوی رضای او باشیم تا شایستگی این را بیابیم که خداگونه شویم و خلیفه الله روی زمین باشیم.
برماست که راه این شهیدان صدیق را ادامه دهیم و بهای خون گرانقدرشان را از یاد نبریم.
وقتی سخنان کوبنده و بیدادگر شهید کاووسی خطاب به دانشجویانی که در روز عزای عمومی کلاس درس را ترک نمیکردند به خاطر میآوریم، میفهمیم که مسئولیتمان چه سنگین است!
فریاد او این بود که: "من متعجبم شما که لااله الا الله گفتهاید چگونه حاضر میشوید دستور غیر خدا را اجرا کنید؟! آیا این بدین معنا نیست که شما ارزش طاغوت را بیشتر از خدا میدانید؟!
امروز شرکت در کلاس، زیر پاگذاشتن فرمان خدای عزیز است که بر زبان امام امت خمینی کبیر جاری گشته است و پیروی از فرمان طاغوت، که در لا اله الا الله نفیاش نمودهایم".
بیدار باشیم که این انتظار شهید است و راه او، که اگر کلمه توحید بر زبان راندیم تنها و تنها خدا را بپرستیم و اگر خود را پیرو خط امام دانستیم رهنمودهای امام و رهبرمان را بدون چون و چرا و بی شائبه و تردید در تمام موارد فرا راهمان قرار دهیم.
این را خدای بزرگ در قرآن مجیدش بدینسان آورده است:
«فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما». پس نه سوگند به پروردگارت که ایمان نمیآورند تا اینکه در هر آنچه که اختلاف کردند تنها و تنها تو را حکم قرار دهند و آنگاه که دستور دادی هیچگونه دلتنگی و نگرانی حتی در قلبشان هم راه ندهند و تسلیم تسلیم باشند.
خداوندا! انقلاب اسلامیمان را که دستاورد خونهای پاک چنین شهیدانی است از گزند حوادث و از دست اندازی تجاوزگران مصون و محفوظ بدار.