شهید مهدی هنردار
حرف دل:
همسایهی دیوار به دیوار دایی شهیدم بود.
قدیمها کوچک که بودم، هر عصر پنجشنبه، مادربزرگم دستم را میگرفت و میبرد فلکه امام خمینی. دور تا دور میدان، پر بود از مینیبوسهای آبی رنگ بنز، که منتظر بودند تا پر شوند و جمعیت را ببرند دارالسلام. آن وقتها شبهای جمعه، آدمها بیشتر میآمدند سر خاک رفتگان و اموات. انگار همه شهر میریختند توی دارالسلام.
مینیبوسها پر میشد و راه میافتاد و بیرون از شهر کنار دارالسلام خالی میشد و دوباره میرفت برای پر کردن و ...
وقتی میرسیدیم اول میرفتیم ته خیابان اصلی توی آن ساختمان سیمانی و وسایل قبر دایی حسین را از توی کمدی که به هر خانواده شهید یکی از آنها را اختصاص داده بودند تحویل میگرفتیم. بعد هم میرفتیم سر قبر خالی دایی حسین. عزیزجون قالیچه قرمز و سبکی را کنار قبر پهن میکرد. روی قبر را با پارچه ترمهای که با اسم داییجان و تاریخ تولد و شهادتش نقش بسته بود میپوشاند. گلابپاش را از گلاب خوشبوی شهر پر میکرد و همراه خرما و شیرینی روی قبر میگذاشت. مینشست آنجا و مفاتیح به دست تا وقتی هوا تاریک بشود دعا میخواند. مانده بودم دلش به چه خوش است وقتی نمیدانست پیکر جوانش کجاست! اینهمه تشریفات را هر هفته انجام میداد و خسته هم نمیشد.
مادر شهید هنردار هم همین بود داستان هر هفتهاش. پایش خیلی درد میکرد. به سختی هر هفته خودش را میرساند آنجا. اما درد پایش به شدت درد دل و قلبش نبود. هر شب جمعه، دوتا مادر داغدار، سر قبر خالی فرزندانشان کنار همدیگر، بار دل سبک میکردند.
البته من بعدها فهمیدم قبر شهید هنردار هم خالیست. پدرم میگفت ساواک او را ترور کرده اما معلوم نیست کجا به خاکش سپردهاند. یکی گفته بود شاه پیکرش را در دریاچه نمک قم انداخته. یکی میگفت آزادش کردهاند، دیگری میگفت در جای نامعلومی خاکش کردهاند کنار دیگر دوستانش از گروهک منصورون... اما هیچ کدام از این حرفها دل مادر و پدرش را آرام نمیکرد.
بزرگتر که شدم وقتی غریبی پدر و مادر پیر شهید هنردار را میدیدم بیشتر غصه میخوردم. با همه کهولت سن، محکم بودند، مثل کوه.
تا اینکه ۱۹ سال بعد خبر رسید قبر شهید مهدی هنردار به همراه تعدادی از شهدای "گروهک منصورون" در یکی از قطعههای بهشت زهرای تهران کشف شده است.
تا آن روز آن دو را اینقدر خوشحال و خندان ندیده بودم.
هنوز خاطرم هست سر خاک شهید هنردار، در بهشت زهرا(س)، برق شادی چشمان مادرش را، وقتی سیبی قرمز از ظرفی که مقابلم گرفته بود را برداشتم. 🍎
آن روز چشمان پرفروغ پدر و مادرش بوسیدنی بود.
⚜⚜⚜
حالا سالهاست پدر به آغوش مهدی عزیزش پناه برده است، اما مادر همچنان در فراق دردانهاش میسوزد و میسازد و با بیماری و کهولت سن دست و پنجه نرم میکند.
⚜⚜⚜
قبل از خواندن مطالب امروز، برای شادی روح همه پدران و مادران شهدا، و سلامتی آن عزیزانی که سایه سرمان هستند و مایه فخر و مباهاتمان، شاخه گل صلواتی عنایت فرمایید.🌸
نام و نام خانوادگی: مهدی هنردار
تولد: ۱۳۳۲/۳/۴، کاشان
شهادت: ۱۳۵۵/۱۱/۲۸، زندان ساواک، در اثر شکنجه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۳۹.
یادمان شهید: دارالسلام گلابچی کاشان.
زندگی نامه :
مجاهد شهید مهدی هنردار در خرداد ماه سال ۱۳۳۲ در خانوادهای متوسط در کاشان متولد شد. دوران کودکیاش را با حرارت و جوش فوقالعاده گذراند. بارها و بارها تا نزدیکی مرگ رفت، اما خواست خدا این بود که او زنده بماند و مرگی شرافتمندانه و زندگیساز را با افتخار پذیرا شود.
پس از طی دوره دبستان و دوره اول دبیرستان وارد هنرستان صنعتی کاشان شد و در اواخر دوره هنرستان بود که مجبور شد بیشتر وقت خود را صرف امور خانواده و چرخاندن کار پدرش کند و به همین دلیل نتوانست در حالی که هنرستان را تمام کرده در کنکور دانشگاه قبول شود. سال بعد در کنار کار فوقالعاده در بازار، به خواندن دروس ریاضی پرداخت و در امتحانات متفرقه آخر سال موفق به گرفتن دیپلم ریاضی نیز شد.
روح پرتحرک و کمالجوی وی نمیگذاشت که او لحظهای از زندگیش را به بیهودگی بگذراند. کار و تحصیل دو قطب جاذبهای بود که این مرحله از زندگی او را تحتالشعاع قرارداده بود، آنچه که در حرکت تکاملی او به دو قطب جاذبهای علم و عمل تبدیل شد و سرانجام در میانه خطوط طیف آن خود خطی ابدی گشت.
مهدی در سال ۱۳۵۰ به دانشکده علم و صنعت وارد شد. ترم اول سال ورودش را با جدیت خواند و نمرات خیلی خوبی هم در دروس دانشکده گرفت ولی به زودی دریافت که جامعه و زمانش نیازمند چیزهایی است که در پرتو نمره خوب و مدرک علمی به آنها نمی توان رسید و او در پاسخ به نیاز زمانش بود که حرکتش را در جهتی دیگر داد و در مسیر جدیدش هرروز بیش از پیش به ارزش خویش واقف شد.
و از سوی دیگر فریاد مادرش، در گوشش بود. شیرزنی که آرزویش این بود که فرزندش جز در راه خدا و طریق اسلام چیزی فرونگذارد، و به همین مناسبت در نامهای که در سال اول دانشکدهاش برای او فرستاده بود، جملهای برایش نوشته بود به این مضمون: "پسرم اگر قرار است کشته شوی راضی نیستم جز در راه خدا باشد".
این زن دلیر و صبور پیش از آن که مهدی متولد شود، در یک زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها، از وی "پسری شجاع و ماندنی" خواسته بود و امروز باید به او تبریک گفت که پسرش در شجاعت کمنظیر بود و آنچنان که او میخواست ماندنی شد. برای همیشه آنچنان که آرزوی همه صالحان است.
مهدی همیشه ساده پوش بود و از اسراف گریزان بود، یک روز پدر مهدی به او میگوید: مهدی چرا این سر و وضع را داری؟ لاقل یک جفت کفش بخر و این گیوه پارهها را بینداز دور.
خصوصاً که دوبار پول به او داد و گفت: این پول را سوای پولهایت دادم که بروی کفش بخری. او میگفت اگر هنوز هم پول دارید بدهید چون احتیاج به پول زیاد داریم (اشاره به پول برای مبارزه) و هر عید که خانوادهاش به او میگفتند چرا لباس نمیدوزی؟ در جواب میگفت:
"بُود آن روز بر ما عید مطلق
که در جنبش در آید پرچم حق".
برای او انجام هیچ کاری غیرممکن نبود. برادران همرزمش وقتی در کاری گیر میکردند او با چابکی و زرنگی گرهگشائی میکرد و کار را با مهارت انجام میداد. در کارها بسیار شجاع بود.
🌹 شرح شهادت :
مهدی هنردار پس از دستگیری، در روز ۶ بهمن ۵۵ در درگیری اصفهان، بلافاصله به زیر شکنجه برده میشود و بیش از بیست روز زیر شکنجه دژخیمان بوده و بالاخره در تاریخ ۵۵/۱۱/۲۸ بر اثر شکنجههای ددمنشانه رژیم منحوس پهلوی به شهادت میرسد.
یاد این شهید مجاهد را گرامی میداریم که در اوج خفقان ظلمت و سکوت مسلط، پرچم خونین مبارزات تشیع را نگذاشت فروافتد و گامی دیگر به جلو برد.
🌹
حرکتهای آگاهانه او از مطالعه کتابهای اجتماعی–سیاسی و شرکت در تظاهرات دانشجویی شروع شد. او با تمام وجودش در تظاهرات شرکت میکرد. تظاهراتی که در آن زمان نمیتوانست بیش از چند دقیقه ادامه پیدا کند و با حمله وحشیانه گارد ازهم می پاشید.
او و دیگر برادران دانشجویش در آن شرایط خفقانزا و شکننده با سنگ و آجر از گارد استقبال میکردند. در سالهای اولیه تحصیلش دوبار به وسیله گارد دستگیر شد. بار اول مدتی در اسارت رژیم بود و بار دوم بعد از تحقیقات مختصری آزاد شد.
با شناختی که به دست آورده بود، بارها پیشنهاد و اصرار برای عضویت در یک سازمان مخفی را در سال ۵۳_۵۴ نپذیرفت. او ضعف ایدئولوژیکی و ایمانی موجود در میان مسلمانان را مایه بسیاری از انحرافات تشخیص داده و از این رو حرکت جدیدش را در این راستا قرارداد و برای این کار، غور در قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و سایر متون و نصوص اسلامی را به عنوان پایه و محور مطالعاتش قرارداد. بر این اعتقاد که کسی میخواهد در جامعهاش دست به تغییراتی بزند بدون شناخت درست از اعتقادات جامعه نمیتواند چنین کاری کند و کسانی میتوانند در جامعه برای تعیین سرنوشت مردم قدمهای نسبتاً دور از اشتباه بردارند که نسبت به عقاید پیرامون خود شناخت نسبتاً درستی داشته باشند و برای تحقق این آرزو بود که همراه با برادرانی چون غلامحسین صفاتی دزفولی و افراد چند گروه دیگر اسلامی اقدام به سازماندهی تشکیلات اسلامی جدیدی به نام 🌹"منصورون"🌹 کردند.
مهدی همه نیرو و توانش را وقف اسلام و خدمت به مردم کرد. او صادقانه در این راه قدم گذاشت "راه خدا".
با وجود مشکلات زیادی که به دلیل ضعف جسمی پدرش خواه ناخواه برایش پیش میآمد، کار اصلیاش را ترک نمیکرد.
او به طور منظم و بدون وقفه در تمام جلساتی که ترتیب داده بود شرکت میکرد و تجاربی را که در مسیر توحیدیاش آموخته بود، به دیگران هم منتقل میکرد.
او نسبت به سرنوشت همه کسانی که با آنها رابطه داشت علاقمند بود، اگرچه در کل سرنوشت انسان برای او مطرح بود. متعصبانه میخواست همه هدایت شوند.
او خود هدایت یافته بود، چرا که در رود پاک افکار و ایدئولوژیها پس از غوطه خوردنها مسیر اصلی حرکت آب را یافته بود "صراط مستقیم". راهی که مشتاقان دریا در آن گام مینهادند.
دانش و آگاهی عمیق وی درباره مارکسیسم باعث شده بود که منحرفین در مقام مباحثه با او هراس داشته باشند. راسخانه اعتقادش این بود که دشمنان خدا که دشمنان مردم نیز هستند، قابلیت دوستی و همپیمانی با مومنان را ندارند. او از یک سو قرآن در وجود خودش فریاد میکشید که: "یاایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تنفقون الیهم بالموده و قدکفروا بماجاءکم من الحق" ممتحنه آیه 1 . "ای مومنان! دشمنان خویش را دوست و هم پیمان خود نگیرید که_از این طریق_ با آنان رابطه ایجاد کنید، چرا که اینان به آنچه که حقا برای شما آمده –دین خدا– کفر میورزند".
گروهک منصورون:
ناگفته نماند که گروهک منصورون به عنوان یک تشکیلات سیاسی_فرهنگی، فعالیت خود را از سال ۱۳۴۹ هجری شمسی آغاز کرده و هستههای اولیه این جمعیت در میان جوانان مذهبی سه شهر اهواز، خرمشهر و دزفول در استان نفت خیز خوزستان ایجاد شد.
مهمترین انگیزه بنیانگذاران این حرکت اجتماعی در آن هنگام، چارهجویی برای فقر عمومی و فراگیر، شکافهای طبقاتی گسترده بین فقیر و غنی، نفوذ و سلطه نیروهای بیگانه آمریکایی و انگلیسی بر منابع نفتی کشور، اجرا نشدن احکام متعالی اسلام در جامعه و رعایت نکردن شأن و احترام اهل بیت پیامبر علیهم السلام، در عرصه فرهنگ عمومی بود.
بنیانگذاران این جمعیت، تحقق این اهداف را تنها با رشد فرهنگ عمومی و تربیت کادرهای انسانی متخصص و متعهد و در گرو راهاندازی یک حکومت اسلامی بر مبنای تئوری ولایت فقیه به رهبری حضرت امام خمینی(ره) میدانستند و باید افزود که اعضای هستههای اولیه آن، در آستانه برگزاری جشنهای دو هزار و پانصدمین سال راه اندازی رژیم شاهنشاهی به اعتراض اجتماعی خود افزودند و کوشیدند با جلب همراهی مردم شهرهای اهواز، خرمشهر و دزفول، حرکت ملی را برای تحقق این اهداف ساماندهی کنند.
در این باره باید گفت که کانونهای اصلی این اعتراضهای اجتماعی پراکنده، از سوی ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور) شناسایی و سرکوب شد و بنیانگذاران این گروه روانه زندان شدند، اما از آنجا که ماهیت حرکت اعتراضی آنها، فرهنگی_اجتماعی بود، با گذراندن دوره محکومیت زندان، به تدریج و در سه سال، همگی اعضا آزاد شدند و به دنبال آن، با استفاده از فرصت انتقال و تبادل تجربهها در زندان، دوباره خود را سازماندهی کردند.
در این مقطع، هدف اصلی جمعیت منصورون، تربیت کادرهای متخصص و متعهد در بستر یک حرکت اجتماعی_فرهنگی پی در پی با هدف تداوم مبارزه مردمی با رژیم وابسته شاه و راهاندازی یک حکومت اسلامی و مردمی بود که به دنبال تشدید فشارهای پلیس امنیتی شاه و لو رفتن شماری از اعضا، کادر اصلی گروه ناچار به گزینش زندگی پنهانی و مسلح شدند.
آنان در سالهای میانی دهه پنجاه، توانستند حوزههای حزبی و پایگاههای تشکیلاتی خود را در استانهای تهران، قم، مرکزی، اصفهان، یزد، فارس، کرمان، خوزستان و لرستان گسترش داده و دامنه جذب و فعالیت نیروها و نیز حوزه عملکرد خود را به سراسر کشورتعمیم دهند.
این گروه همچنین در فاصله زمانی سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷، همگام با ملت ایران و در مبارزه با رژیم وابسته شاه، هشت شهید سرافراز را تقدیم آرمانهای دین و ملت کرد.
🌷شهید عبدالحسین سبحانی،
🌷شهید غلامحسین صفاتی دزفولی،
🌷شهید مهدی هنردار،
🌷شهید کریم رفیعی،
🌷شهید عزیز صفری،
🌷شهید سید نورالدین شاه صفدری،
🌷شهید سید علی جهان آرا
🌷و شهید حسن هرمزی.
منصورون در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، با همکاری شماری از گروههای مسلمان همچون توحیدی صف و موحدین، وظیفه حفاظت از جان امام(ره) را بر عهده گرفت.
یادمان شهید مهدی هنردار در دارالسلام گلابچی کاشان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که طمع استکبار و فعالیت گروههای ضدانقلاب و نیز بهانهجوییهای هدفمند رژیم بعث عراق، کشور را تهدید میکرد، بخشی از اعضای منصورون با الهام از فرامین حضرت امام خمینی(ره) با راهاندازی نهادهای انقلابی در زمینه حفظ تمامیت ارضی کشور، فعالیت کردند که از آن جمله میتوان به نقش شهید سید محمدعلی جهان آرا در کشف و خنثیسازی کودتای نقاب در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان اشاره کرد.
به این ترتیب، با هجوم سراسری ارتش بعثی عراق به خاک کشور، بیشتر اعضای منصورون که از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۹ برای آرمانهای انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی، فعالیتهای سیاسی_حزبی گستردهای کرده بوده و یک دوره ده ساله از تجارب فشرده فعالیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و نظامی را با خود داشتند، با شنیدن فرمان عمومی حضرت امام خمینی(ره)، لباس رزم پوشیده و در همان نخستین روزهای تجاوز دشمن به جبهههای هشت سال دفاع مقدس پیوستند؛
که البته باید یادآور شد در جریان این حماسهآفرینیها، 🌷اسماعیل دقایقی، بنیانگذار و فرمانده لشکر ۹ بدر، 🌷سید محمدعلی جهان آرا، بنیانگذار و فرمانده سپاه خرمشهر، 🌷مجید بقایی، جانشین فرماندهی قوای زمینی سپاه، شهیدان 🌷شمایلی، 🌷فنی، 🌷موسوی دامغانی، 🌷دانش، 🌷حاجیجعفری، 🌷فرگاه و دهها نفر دیگر از اعضای فعال و مؤثر منصورون به شهادت رسیدند.
در سالهای پس از حماسه هشت سال دفاع مقدس، جمعیت منصورون همچنان میکوشد چشم بیدار ملت و شهیدان در پایش و پیمایش شرایط کشور باشد و با طرح پیشنهادهای کارشناسی در سطوح گوناگون، در تصمیمسازی کشور همچون سطح استراتژیک مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی مشارکت کند.
همچنین میکوشد تجارب و ارزشهای دوران مبارزه و دفاع مقدس را در اوضاع کنونی کشور، بازخوانی مداوم کرده و روح آن را به نسل سوم انقلاب منتقل کند.
یاد و خاطره ۱۷۰۰۰ شهید ترور گرامی باد.
روحشان شاد و یادشان پر ارج و جاودانه باد.
اِنَّهُم لَهُمُ المَنصورونَ وَ اِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالِبونَ