شهید حاج محمد اسماعیل رضایی
حرف دل :
نیمه خرداد!
روزی با عظمت و شکوهمند!
روزی عزیز!
پُر خاطره و البته پُر مخاطره!
و امروز ورق بزنیم این خاطرات را:
سال ۴۲؛ سال شروع نهضت؛ سال تغییر و جوشش و رویش و...
"تو اگر برخیزیّ!
من اگر برخیزم
همه بر میخیزند.
تو اگر بنشینی!
من اگر بنشینم،
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن درآویزد؟
دشتها نام تو را میگویند
کوهها شعر مرا میخوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند.."
یا مقلب القلوب! یا مدبر اللیل! یا محول الحول!... آیا انعقاد نطفه انقلاب شیعه، سال ۴۲ است؟! بله.
روحاللهالموسویالخمینی، شروعی طوفانی کرد، ولی تقدیر بر آن شد که هدایت نهال تازه تاسیس نهضت، از راه دور و در تبعید، صورت گیرد... وقتی میفرماید: "پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت."
اماممان برگشت و نهضت، به پیروزی انقلاب منجر شد و شد آنچه وعده داده شده بود: «ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
این ملت، شهید دادند و خون دادند و عزت به دست آوردند و خدا یاریشان کرد...
امّا؛ چقدر زود گذشت!...
ای پیر جماران! خمینی عزیزمان! چقدر زود ترک دنیا کردی؟! درد دلهایت چه بود و خون دل خوردنت برای چه! چه نوشیدی از جامهای رنگارنگ نااهلان و نامحرمان! و رفتی!
نیمه خرداد سال ۶۸؛ به سنت اجداد طاهرینت، ما را در ابتلا و امتحان بعد از خود، انداختی!
خدایا! تو شاهد باش که ما خانواده شهدا، اماممان را تنها نگذاشتیم...
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
نام و نام خانوادگی: محمد اسماعیل رضایی
تولد: ۱۳۰۴، تهران.
شهادت: ۱۳۴۲/۸/۱۱، تهران، اعدام توسط عمّال ددمنش محمدرضاشاه پهلوی.
گلزار شهید: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ره)، رواق شهید حاج رضایی، زیر پای زوار امامزاده طاهر(ع).
زندگی نامه :
حاج اسماعیل رضایی فرزند لطفالله متولد ۱۳۰۴ ه.ش در تهران، از دوران نوجوانی به شغل بارفروشی در میدان میوه و ترهبار تهران روی آورد.
مقلد امام خمینی بود و در رسیدگی به خانوادههای بیسرپرست نهایت تلاشش را مینمود.
در ساخت مسجدی در محله بیسیم نجفآباد تهران، همت گماشت و بسیاری از مساجد بر اثر مساعدت و همراهی او فرش شده بود.
اسماعیل رضایی از ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت بهخصوص حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت امام مهدی علیهالسلام بود و تا آخر عمر پای اعتقادات دینی و مذهبی خود ایستادگی کرد. او همواره در محافل و مجالس مذهبی شرکت میکرد و با برخی از روحانیون ارتباط داشت و با راهنمایی آنها به ارائه خدمات به مردم فقیر و تهیدست اقدام میکرد.
حاج اسماعیل با کمک عدهای از یاران خودش در میدان ترهبار در منطقه شترخوان، (جنوب منطقه تیردوقلوی فعلی) زمینی تهیه کردند و ۳۰۰ خانه دو اطاقه با آشپزخانه و توالت و حمام ساختند که هنوز هم موجود است. همزمان با این امر، زنهایی را که آلوده بودند از سطح شهر جمع کردند و به ارشاد و هدایت آنها پرداختند. بدینگونه که گروهی متشکل از چند نفر مرد تشکیل شده بود که زنانی را که به دلیل فقر یا نداشتن شوهر دچار بحران مالی شده و تدریجاً به فساد کشیده شده بودند، تکتک شناسایی کرده و به دست چند خانم متدین میسپردند تا آنها را نصیحت و ارشاد کنند و از آلودگی توبه دهند.
او و یارانش شبهای جمعه، جلسات سیّاری با آقای سیدمهدی لالهزاری داشتند. ۶۰ ـ ۵۰ نفر بودند، هر شب جمعه، خانه یکی از افراد رفته و دعای کمیل میخواندند و و گریه میکردند. دعا که تمام میشد میرفتند، صبحهای جمعه سحرگاه به ابنبابویه میرفتند. نخست در حمام ابنبابویه که خزینه داشت غسل جمعه کرده و از آنجا به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام مشرّف شده و زیارت کرده، بعد هم به خانه برمیگشتند.
حاج اسماعیل رضایی با تعدادی از دوستانش در سال ۱۳۳۹ به حج و زیارت خانه خدا مشرّف شد. او در ادامه فعالیتهای خود همواره در سازماندهی هیئتهای مذهبی و دستههای عزاداری در ماه محرم و صفر تلاش زیادی میکرد و در راستای مبارزه با نفوذ عناصر بیگانه در حاکمیت ایران نقش داشت به ویژه قضایای مربوط به فرقه بهاییت که در سالهای ۱۳۴۰ و قبل از آن در ایران جریان یافته بود.
حاج اسماعیل به همراه دوستانش وارد مبارزه با این جریان گردید و پس از صدور فتوای علما در منع و تحریم خرید و فروش و مصرف پپسیکولا و غیره که کارخانهداران بهایی آنها را تولید میکردند، حرکتهایی دستهجمعی علیه بهائیت را ساماندهی کرد.
یکی از خدمات او که خیلی مهم بود و نشان از غیرت و حمیت دینی آن مرد دارد این است؛ اولینباری که در زمان شاه مردم تهران در مقابل کارخانه پپسیکولا (متعلق به بهاییان) برنامه گذاشتند و به مناسبت تولد امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در نیمه شعبان از میدان ۲۴ اسفند(میدان انقلاب فعلی) تا آخر پپسیکولا را چراغانی کردند؛ تمام هزینه چراغانی و جشن را حاج اسماعیل رضایی داد.
اسماعیل رضایی با هر آنچه داشت و با سرمایهای که با کمک یارانش به هم رسانده بود در یک هماهنگی قبلی، تصمیم گرفتند روبهروی شرکت پپسیکولا معروف به زمزم که محل تجمع و تبلیغ بهاییان بود مسجدی بنا کنند و آنجا را به محل تجمع و تبلیغ دین و آیین اسلام تبدیل سازند. سرانجام هم با کمک عدهای و با یاری و همراهی مردم، مسجد صاحبالزمان(عج) را در خیابان آزادی روبهروی کارخانه پپسیکولا تأسیس کردند.
او در بنای مسجد صاحبالزمان(عج) در خیابان آزادی فعلی نقش اول را داشت. در طول بنای آن مسجد، او حتی یک روز هم نگذاشت کار تعطیل شود.
حاج اسماعیل دامن همت به کمر زد و با آن کسوت مشدیگری به راه افتاد و یک تظاهرات باشکوه مذهبی برضد بهاییان را سامان داد. بعد مسجد را افتتاح کردند و آقای خوانساری را بردند تا در آنجا نماز بخواند. آن شب نیمه شعبان که برنامه چراغانی خیابان آزادی انجام شد، از سر میدان ۲۴ اسفند[میدان انقلاب فعلی] تا جلوی ساختمان پپسیکولا دو طرف خیابان ملت ایستاده بود و از آن سر [ساختمان پپسیکولا] حجله گذاشته بودند و بعد مسجد را افتتاح کردند. در آن شب شاید بالغ بر سه خروار شکر شربت درست شده بود و سراسر خیابان تغار شکر گذاشته بودند و به همه شربت میدادند.
شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب حاج رضایی، از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نقش مؤثری داشتند.
پس از واقعه ۱۵ خرداد، طیب حاج رضایی به عنوان یکی از محرکین اصلی، تحت تعقیب قرار گرفت به طوری که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه، به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئوول اصلی این اقدامات است.
از آن پس، طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی دستگیر شدند و به مدت ۵ ماه در زندان رژیم منفور پهلوی زیر شکنجهها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه خائن ترجیح دادند. شهید طیب که از کوثر وجود خمینی بت شکن سیراب شده و زنده دست روح خدا بود، در برابر همه شکنجهها و سختیهای زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد.
او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد. به همین دلیل وی نیز به همراه اسماعیل رضایی، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در یازدهم آبان ۱۳۴۲ تیرباران شدند. شهید حاج اسماعیل رضایی در ذیل ورقه دادگاه چنین نوشت: اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم"؟!!!
رژیم با معرفی، محاکمه و اعدام طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی که در بین مردم دارای نفوذ و محبوبیت بودند، قصد داشت تا قیام بزرگ مردمی و برخاسته از اعتقادات مذهبی مردم در ۱۵ خرداد ۴۲ را که در راه دفاع و حمایت از یک مرجع دینی ابراز شده بود، یک جنجال وابسته به بیگانه و ایادی وابسته آنان در داخل تلقی کرده و عاملان آن را مشتی فرصتطلب و قلدر معرفی نماید.
زمانی که طیب و حاج اسماعیل رضایی اعدام شدند، خبر آن بسیار پر و سر و صدا در روزنامهها به چاپ رسید.
رژیم با اعدام آنها میخواست از مخالفین خود زهرچشم بگیرد و با این کار، مردم را بترساند و سر جایشان بنشاند و خودی نشان دهد. اما همین مسأله درست بر ضد رژیم تمام شد. نتیجهاش شد الگوگیری و شجاعتیابی بیشتر. مراسم ختمها برای طیب و حاج اسماعیل به راه افتاد؛ آن هم با شکوه و پیدرپى. برای اولین بار در حوزه علمیه قم برای یک غیر روحانی یک پارچه تعطیل شد و در همه مساجد نماز میت خواندند و روضه گرفتند. "امیرالله حکیم" هم در عراق به خاطر شهادت طیب حاجرضایی ۴۰ سال نماز و روزه استیجاری مقرر کردند.
در گزارشهای ساواک از تشکیل مراسم ختم و یادبود متعدد برای این دو شهید و تأثیر منفی اعدام آنها در اذهان عمومی، یادداشتهایی وجود دارد. پس از شهادت، به قدری محبوبیت آنها بالا رفت که ساواک مجبور شد با پخش شبنامههایی به مخدوش کردن چهرهی آنها بپردازد. اما این مسأله تأثیری بر ارادت مردم به حر انقلاب نداشت.
به روایت سید تقی دُرچهای: «در تمام کتابخانههای عمومی قم مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانهی حضرت معصومه و کتابخانههای دیگری که دایر بود و طلبههایی که در حجره بودند، همگی آن شب پانزده هزار نفر از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و امام صادق(علیه السلام) برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمیکنم برای هیچ آیت اللهی شب اول قبر پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد».
با همه اختناقی که رژیم اعمال کرده بود، در سرتاسر کشور برای تجلیل از وی مجالس ختم برپا شد و در هفتم شهادت آنان، جمعی از مبارزان سرشناس و متدین بازاری و روحانی با عنوان «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» اعلامیهای صادر کردند.
حاج اسماعیل رضایی به هنگام اعدام، از روحیهای قوی برخوردار بود چنانکه از عکاسان و خبرنگاران خواسته بود که دوربینشان را خوب تنظیم کنند و عکس زیبایی از وی بگیرند. آنها به او میگویند حالا میخواهند تو را اعدام کنند و تو دیگر زنده نیستی که عکس خودت را ببینی. او میخندد و به عکاسها میگوید شما نمیفهمید اگر این عکسها را خوب بگیرید در آخرت به ما نشان میدهند.
در وصیتنامهاش که در شب اعدام تنظیم کرد، اسامی طلبکاران، بدهکاران و بدهی بابت قضای نماز و روزهاش را نوشته بود.
متن آن وصیت نامه در روزنامهها چاپ شد. وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
شهید حاج اسماعیل رضایی در حال انتقال به محل اعدام
شهید حاج اسماعیل رضایی در حال وصیت به قاضی عسگر در شب اعدام
شهید حاج اسماعیل رضایی در حال وصیت به قاضی عسگر در شب اعدام
شهیدان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی به جوخه اعدام بسته میشوند.
شهیدان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی به جوخه اعدام بسته میشوند.
شهیدان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی در لحظه اجرای حکم اعدام به جرم دفاع از امام خمینی (ره)
پیکر شهیدان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی پس از اجرای حکم اعدام
انتقال پیکر شهید حاج اسماعیل رضایی پس از اجرای حکم اعدام
تندیس شهید طیب حاج رضایی در موزه عبرت ایران
اینجا جوانمردی از رهروان مکتب خمینی آرمیده است...
مزار شهید طیب رضایی در صحن حرم حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)
پیام حضرت آقا (مدظلهالعالی) در مورد شهید حاج اسماعیل رضایی