امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۱۱ ق.ظ

شهیده محبوبه دانش آشتیانی

🕊
🌹
نام و نام خانوادگی: محبوبه دانش آشتیانی
تولد: ۱۳۴۰/۱۱/۲، تهران.
شهادت: ۱۳۵۷/۶/۱۷، تهران، میدان ژاله، کشتار جمعه خونین.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها، قطعه ۱۴، ردیف ۱۹۱، شماره ۳۰.
🌹🌹🌹

 

 

✍🏻ملیحه بلندیان ۱۳۹۹/۱۲/۲۸
🎤زهرا دشتیار
نقاش و طراح کلیپ: ملیحه بلندیان
🌹

📚 *دشت گل‌های سرخ*

صدایش در درگاهی خانه پیچید: «سلام مامان!»
 - سلام به روی ماهت محبوبه جان چه خبر؟!
 - سلامتی. امروز داستان راستان رو تموم کردیم. بچه‌ها عاشق این داستان‌ها شدن؛ مامان باورت میشه؟!»
باورم می‌شد. چون تو برایشان تعریف می‌کردی.
از وقتی غصه‌ات شده بود بچه‌های محروم جنوب شهر، کتابخانه آنجا شده بود گلستان، از بوی صدای محبوبت.
 سکوت کردم.
 - عزیزم باید یواش یواش به فکر مراسمت هم باشی، حسن آقا خیلی مرد خوبیه.
- می‌دونم مامان چشم.
💠💠💠
جمعه صبح، صبحانه نخورده، پیراهن آبی گشادش را پوشید و مقنعه و چادرش را سر کرد و صدا زد: «مامان من می‌رم با دوستام تظاهرات»
سرم را بلند کردم و گفتم: «یه چیز بخور خب»
با عجله گفت: «نه مامان میل ندارم!»
آمد نزدیک، آرام صورتم را بوسید.
- مامان
- جانم
- اگر شهید شدم غصه نخوریا!
دلم هرّی ریخت پایین. سکوت کردم. نگاهش چیز عجیبی داشت. با همان شادابی همیشگی، مثل پرنده‌ها از درب خانه بیرون پرید.

هنوز در ذهنم خواب چند روز پیش را مرور می‌کردم دشتی پر از گل‌های سرخ و آتشین!
زیبایی آن گل‌ها مرا همچنان مبهوت کرده بود!
💠💠💠
 صدایم را به زور از حنجره‌ام می‌شنیدم. نمی‌دانم تا آن موقع چطور راه می‌رفتم! گفتند تن پاکت را تحویل نمی‌دهند! ولی من نمی‌توانستم. باید کاری می‌کردم. پیچیدم سمت غسال‌خانه. آنقدر به زن غسال التماس کردم تا دلش به رحم آمد.
- بیا ببین همینه بچه‌ات؟!
دلم ریش شد. نمی‌توانستم آنچه را دیدم باور کنم!
پیراهن آبی محبوبه من با یک گل سرخ درست روی قلبش.
تازه خوابم برایم تعبیر شد!
دشت پر از گل سرخ!
در اطرافم گل‌های سرخ زیادی پرپر بودند.
چه دشتی! مثال دشت کربلا...

✍🏻ملیحه بلندیان ۱۳۹۹/۱۲/۲۸
🌹🌹🌹

🕊
🌹
محبوبه دانش آشتیانی، روز دوم بهمن ماه سال ۱۳۴۰ در تهران در خانواده‌ای متدین و متعهد به دنیا آمد.
از سنین نوجوانی در صفوف اول مبارزه با رژیم منحوس پهلوی قرار گرفت. درس آموخته مکتب پدری بود که تربیت اسلامی را در رأس همه امور خانواده قرار می‌داد.
محبوبه در مدرسه رفاه مشغول تحصیل شد. دوران ابتدایی و راهنمایی‌اش را با موفقیت تمام در آنجا سپری کرد و از دانش‌آموزان ممتاز و نمونه مدرسه شد. همواره تلاش می‌کرد تا پایه‌های اعتقادی خود را تقویت کند. آشنایی محبوبه با حرکت‌های انقلابی و اسلامی تأثیر زیادی بر شکل‌گیری شخصیت جست‌وجوگر و کنجکاوش داشت.
🌹🌹🌹

🕊
🌹
دانش‌آشتیانی همیشه در مسائل درسی ممتاز بود و با آنکه ۱۷ سال بیشتر نداشت، معارف اسلامی را به خوبی می‌شناخت. قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه‌سجادیه را بسیار مطالعه می‌کرد و با تفاسیر هم آشنا بود.
نظم، مهربانی، صداقت، راستگویی، وفای به عهد، وقت‌شناسی، استقلال فکری و پیگیری مستمر کارها و ذهن بسیار خلاق از جمله ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی او بود.
شرکت مستمر در راهپیمایی‌ها، پخش اعلامیه، دیوارنویسی، مطالعه آثار ارزشمندی چون آثار دکتر شریعتی، شهید مطهری و رساله امام خمینی(ره) بخش دیگری از زندگی او را شامل می‌شد.
نکته قابل توجه در خصوص شهید دانش‌آشتیانی این است که چند سال بعد نیز نامزد او شهید حسن اجاره‌دار و پدر بزرگوارش شهید غلامرضا دانش نماینده مردم آشتیان در مجلس شورای اسلامی در حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند و با خون خود انقلاب اسلامی را بیمه کردند.
🌹🌹🌹

شهید حسن اجاره‌دار، شهیده محبوبه دانش‌آشتیانی، شهید حجت‌الاسلام غلامرضا دانش‌آشتیانی
🌹🌹🌹
 

فهیمه دانش آشتیانی خواهر شهید درباره خواهرش می‌گوید🎤

محبوبه خیلی دختر خاصی بود. همیشه فکر می‌کنم چقدر خوب رفت و خوش به حالش که بسیاری از چیزها را ندید. اینها با رفتنشان راه را باز کردند. اگر آنها نمی‌رفتند، پایه‌های انقلاب محکم نمی‌شد. واقعا چه چیز بالاتر از اینکه انسان بداند دارد در راهی جانش را فدا می‌کند که شاید وضعیت بهتری برای آنهایی که پشت سرش می‌مانند، ایجاد کند.

در روز شهادتش وقتی همه به طرف خیابان کوکاکولا می‌رفتند، مردها به محبوبه گفته بودند: «شما برو اینجا نمان.» محبوبه به آنها جواب داده بود: «اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر هم کار غلطی است که شما هم نباید بروید.»
 در اوج راهپیمایی یکی از ماموران شاه، او را با گلوله هدف گرفته و به شهادت رساند.
🌹🌹🌹

🕊
🌹
برادرش درباره او می‌گوید:🎤

 «اگر بخواهم محبوبه را در چند کلمه معرفی کنم، کلمه اول کنجکاوی است. سریع قانع نمی‌شد. برای پیدا کردن حقیقت، سرسخت بود. به نظر من محبوبه سمبل جوان‌های آن دوره است.»
 از این رو محبوبه برای یافتن پاسخ بیشتر سؤالات خود به قرآن، نهج‌البلاغه و کتب دینی و مذهبی مراجعه می‌کرد.
 آراستگی، نظم و مهربانی محبوبه فوق‌العاده بود. با دیگران بسیار خوش‌برخورد و مهربان بود. محبوبه پایین‌تر از خیابان سیروس، در یک کتابخانه مشغول به کار بود و برای بچه‌های جنوب شهر کتاب می‌برد. او همواره در تلاش بود تا بچه‌ها را با فرهنگ اسلامی و انقلابی آشنا کند.
این شهید یک حرکت نو و انقلابی را در میان کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود و همه‌ی همتش این بود که سربازان مخلص و وفاداری را برای انقلاب تربیت کند.
🌹🌹🌹
🌹
 یکی از دوستانش نقل می کند🎤

 آراستگی، نظم و مهربانی محبوبه فوق‌العاده بود. خیلی منظم بود. در اوج مبارزات، لباس‌هایش مرتب و آراسته بود. چادرش را در می‌آورد و به شکل بسیار منظمی تا می‌کرد. چهره بسیار ملیح و دلپذیری داشت. وقار و متانتش به شدت انسان را تحت‌تأثیر قرار می‌داد. صدا و لحنش هم گرمی خاصی داشت. وقتی هم کسی را می‌دید، در همان برخورد اول طوری رفتار می‌کرد که انگار سال‌هاست او را می‌شناسد.
🌹🌹🌹
🌹
در آن هنگام محبوبه دومین سال از دوران دبیرستان را پشت سر می‌گذاشت. جوانی انقلابی و خودجوش که در اکثر صحنه‌های مبارزه حاضر می‌شد و درایت همیشگی‌اش او را در مسیری قرار می‌داد که به آرزوی همیشگی‌اش، یعنی وصال معبود برسد. دانش‌آموز سنگر علم و مبارزه نامش برای همیشه در سنگر ایمان اراده پولادین زنان مبارز ثبت ‌شد. محبوبه در جمع مردم تظاهرکننده در میدان ژاله (شهدا) در هفدهمین روز از شهریورماه سال ۱۳۵۷ در همان روزی که جمعه‌ خونین، نام گرفت، گلبرگ‌های وجودش در میدان ژاله با خضابی از خون رنگین شد و پیکر پاکش در بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها آرام گرفت.
🌹🌹🌹

🕊
🌹
گل سرخ بهشت زهرا 🌹

مادر شهید محبوبه آشتیانی چند روز قبل از آسمانی شدن دختر ۱۷ ساله‌اش در خواب می‌بیند که برای ثبت‌نام کلاس درس به مدرسه رفته است. با اصرار از خانم مسئول می‌خواهد تا نامش را در کلاس بنویسد؛ اما مسئول ثبت‌نام دری را برای مادر شهید می‌گشاید و از او می‌خواهد تا به منظره روبه‌رو نگاهی بیندازد. مادر شهید محبوبه آشتیانی باغی را مشاهده می‌کند که بی‌نهایت بزرگ و زیباست. مادر شهید می‌گوید: «آن روزی که به بهشت زهرا رفتم تا پیکر شهیدم را تشییع کنم آن باغ گل سرخ برایم جلوه کرد. گل‌های سرخ همان شهدا بودند که فرزند من هم در کنارشان آرمیده بود.»
🌹🌹🌹

در راه حق فدا شده‌ای، ای عزیز دل
محبوبه خدا شده‌ای، ای عزیزدل
همچون خدیجه حامی اسلام بوده‌ای
الگوی خوب ما شده‌ای، ای عزیز دل

#شهیده_محبوبه_دانش_آشتیانی

✍🏻فاطمه شعرا

نظرات (۱)

۱۶ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۳۲ ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
چنین عاقبت به خیری آرزوست :(
پاسخ:
سلام...


خدا چنین عاقبتی را برای شما و ما رقم بزنه ان شاء الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی