سردار شهید نادر بیرامی
📎
اف بر تو ای دنیا!...
چقدر بیرحمی! هرچند دنائت تو بازهم بر همگان ثابت شد! اما که را ترساندهای؟!
مگر دلداده به اباعبداللهالحسین را پاداشی جز سرنوشت مولایش هم هست؟! یا اصلا غیر از این، برای عاشق، تقدیری رقم میخورد؟!
ای دنیا! بار دیگر گروهی از نااهلان تو، در غبار فتنه، بر پیکر مظلومی دیگر تاختند تا شهید و شاهدی دیگر، بر نوای حق تعالی در جواب فرشتگان مقرب خدا در برابر «مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء» قد علم کند و صیحه آسمانی بلند شود که: «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون».
و مصداق این دلیل، مردی از تبار شیران و دلیران شد.
حاج نادر بیرامی!
فدای قلب سوخته مادرت!
وقتی گرگها زوزهکشان منتظر بودند تا با دسیسهای از قبل برنامهریزی شده، دلهره را به سرحد اعلی برسانند؛ قمه و دشنه و خنجر را روی پیکرت بالا و پایین ببرند؛ مادر و پدرت را به عزایت بنشانند تا دوباره طفلی بیپدر شود؛ خواهری بر سر زنان اضطراب گیرد و زنی بیسرپناه سقف خانهاش روی سرش فرو بریزد!!!
ما همه فریاد برآوردیم:
«لا یوم کیومک یا اباعبدالله»
🏴🕯
نام و نام خانوادگی شهید: نادر بیرامی
تولد: ۱۳۵۳/۷/۱، روستای بهراموندی، توابع گیلانغرب، استان کرمانشاه.
شهادت: ۱۴۰۱/۸/۲۷، با ضربات چاقوی اغتشاشگران، شهرستان صحنه، استان کرمانشاه.
گلزار شهید: گیلانغرب، دهستان حیدریه، مزارستان روستای بهراموندی
🍃🥀🕊🥀🍃
✍🏻نوشته سمیرا اکبری ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
🎨🖌نقاشی دیجیتال: مطهره سادات میرکاظمی
🎞تنظیم و تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: مریم شهرامپور
🖼🎨طراحان جلد: لیلا غلامی، الهام رسولی
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
📚سردارهای رفته
کیف و کت پسرش را تنگ در آغوش گرفته و به قلبش چسبانده است.
همینطور که چشمهایش بسته است، سر و تنش را گهوارهوار تکان میدهد.
صدایش، سوز لالایی دارد.
- جگرگوشه دلاورم رفت
جگرگوشه قهرمانم رفت
جگرگوشه سردارم رفت.
پسرم مثل حاج قاسم، سرباز رهبر بود.
دوربین از مادر میگذرد و روی موهای پرکلاغی دختر متوقف میشود.
زینب، بغضش را به سختی در گلو بالا و پایین میکند.
- بابام کارش رو خیلی دوست داشت. دوست داشت پرچم ایران، همیشه بالا باشه.
گریه امانش نمیدهد. ابوالفضل مردانه اشک میریزد و حرفهای خواهرش را ادامه میدهد.
- پدرم عاشق شهادت بود. عاشق حاج قاسم.
صدای مرد سپاهی سبز پوش، مثل شانههایش، میلرزد.
- هرچه گفتم حاجی نرو خطرناکه!
گفت، من نرم کی بره!
به شوخی بهش گفتم: «یه وقت شهید نشی!»
خندید و گفت: «مگه من از حاجقاسم عزیزترم؟!»
سوز و اشک و آه برای سردارهای رفته، اوج گرفته و دیگر مجالی برای گفتن و شنیدن باقی نمانده است.
✍🏻نوشته: سمیرا اکبری ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
سردار شهید «حاج نادر بیرامی» در اولین روز پاییز سال ۱۳۵۳، در «روستای بهراموندی» دهستان حیدریه از توابع شهرستان گیلانغرب، در خانوادهای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود.
او فرزند اول و نورچشمی خانواده بود و به سبب اخلاق و رفتار خاص و مهربانی زیادی که داشت در خانواده و اقوام، بسیار محبوب بود.
از همان کودکی طوری رفتار میکرد که میشد به او اعتماد کرد و کارهای بزرگ را به او سپرد.
قبل از ورود به مدرسه، پدرش به دلیل شرایط بد اقتصادی آن زمان، مجبور شد برای کار به تهران برود. همانوقت نادر شده بود همدم تنهاییهای مادرش.
او در سال ۱۳۶۱ وارد مدرسه شد و دورانی پر از خاطره و استرس را زیر بار آتش موشک و خمپاره گذراند.
کلاس کاهگلی با پنجرههای چوبی که میتوانست خاطرات بهتری را برای بچهها رقم بزند ولی متاسفانه بیشتر روزها به خاطر حملات و بمباران بعثیها، تعطیل بود.
در یکی از همان روزها که او به مدرسه رفته بود حمله هوایی شد و به خاطر شدت انفجاری که رخ داد باعث شد دانشآموزان آسیب ببینند که او نیز از این حادثه مستثنی نبود و از ناحیه پا دچار آسیب و شکستگی شد که جای زخمش را تا پایان عمرش به یادگار گذاشت...
🍃
🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
در سال ۱۳۶۵ وقتی که او کلاس پنجم ابتدایی بود، در یک حادثه ناگوار، برادر ۳ سالهاش را از دست داد و زندگی سختشان سختتر شد و روزهای تلخ و غمگینی را سپری کردند.
بعد از سالها هربار که صحبت از آن روزها میشد همان غم و اندوه در چهرهاش پیدا بود.
به شدت خانواده دوست بود و احترام خاصی برای پدر و مادرش قائل میشد. به خاطر وابستگی که به برادران و خواهرانش داشت همیشه احساس مسئولیت میکرد و حامی و پشتیبانی محکمی برای آنها بود.
پس از اتمام دوره متوسطه اول، برای کمک به پدرش، در تأمین مخارج زندگی و هزینههای تحصیلی، به تنهایی راهی تهران شد و تعطیلات تابستان را با کار کردن سپری کرد.
به دلیل کمبود امکانات رفاهی و تحصیلی داخل روستا، مجبور بود برای ادامه تحصیل، به یکی از شهرهای اطراف برود. هر روز مسیری نزدیک به ۸۰ کیلومتر را رفت و برگشت طی میکرد. بعضی روزها به دلیل بارش برف و کوهستانی بودن مسیر و عدم تردد ماشین این مسیر را پیاده میرفت...
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
در سال ۱۳۷۳ با وجود مشکلاتی که پشتسر گذاشته بود، با کسب رتبه عالی وارد دانشگاه شد.
به دلیل علاقهی زیادی که از همان اول به بسیج داشت با ورود به دانشگاه، مشغول فعالیتهای بسیج شد.
وی بعد از اخذ مدرک کارشناسی، در رشته مدیریت و برنامهریزی بلافاصله به خدمت مقدس سربازی در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در آمد.
در همان دوران، به دلیل انجام کارهای مثمرثمر، مورد تشویق و تحسین فرماندهان عالیرتبهی ارتش قرار گرفت و پس از به پایان رساندن دوران مقدس سربازی، به خاطر حس میهندوستی و علاقه قلبیاش به خاک و وطن، با افتخار وارد نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
بعد از پایان دورههای آموزشی، از سال ۱۳۸۱ به عنوان جانشین فرمانده اطلاعات سپاه ناحیه قصرشیرین منصوب شد و بعد از پنج سال، به عنوان مسئول اطلاعات همان ناحیه به خدمت خود ادامه داد.
از جمله دستاوردهای مهم کاری او در این ناحیه میتوان به مبارزه با قاچاق اسلحه و مهمات و... اشاره کرد.
مسئولیتهای او همزمان بود با تشکیل گروهک تکفیری داعش و قدرت گرفتن گروهکهای دیگری مانند پژاک که به لطف الهی با اینکه مشکلات و سختیهای فراوانی سر راهش بود اما در راه مقابله با آنها بسیار قوی و سربلند بود.
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
مسئولیتهای فراوان و شرایط خاص منطقهای هم نتوانست از علاقه و حس انسان دوستانهاش نسبت به افراد محروم بکاهد.
با وجود سختیهای فراوان شغلیاش، همسری وفادار و مهربان کنارش بود تا قوت قلبی باشد برای مبارزه با سختیهای زندگیشان.
درسال ۱۳۸۷ لطف خداوند شامل حال او و همسرش شد و «آقا ابوالفضل» را به آنها هدیه داد.
او همیشه آرزوی رفتن به مکه را داشت. سرانجام در سال ۱۳۹۳ به آرزویش رسید و عازم سرزمین وحی شد.
یکسال بعد، به همراه خانواده به پابوس آقا امامحسین علیهالسلام رفت و آرزوی همیشگی و قلبیاش که شهادت بود را همان موقع از آقا درخواست کرد.
اواخر سال ۱۳۹۴، گلی از گلهای بهشت غنچه زد و زینب خانم به دنیا آمد. زینب خانم شده بود همه کس و چراغ خانهی بابا. ولی افسوس نمیدانست که قرار است فقط ۷ سال گرمای آغوش پدرش را احساس کند.
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
ایشان بعد از پانزده سال خدمت صادقانه و موفق، در اطلاعات سپاه ناحیه قصرشیرین، به مرکز اطلاعات سپاه نبیاکرم در مرکز استان منتقل شد.
بعد از مدتی، با صلاحدید فرماندهان کشوری و استان، مسئولیت اطلاعات سپاه ناحیه شهرستان صحنه به ایشان محول گردید.
حاج نادر بیش از پنج سال، صادقانه با جان و دل به مردم این شهرستان خدمت کرد. مصداقش را میشد از زبان مادر و دختر بیپناه کپرنشینی که او خارج از ساعت کاری و به صورت ناشناس به دیدارشان رفته بود و با آنها دربارهی مشکلاتشان صحبت کرده و قول مساعدت به آنها داده بود شنید.
او توانست در کوتاهترین زمان، با کمک سایر نهادهای حمایتی برای آنها خانهای هر چند کوچک آماده کند.
ایشان با وجود مسئولیتهای سنگینی که داشت تحصیلاتش را ادامه داد و در سال ۱۳۹۶ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی علوم سیاسی از دانشگاه قم شد.
وی با اینکه مشغلههای فراوانی داشت اما هیچوقت باعث نشد ذرهای از علاقهاش به سپاه و بسیج کم شود. هر روز با اراده و پشتکاری وصفناشدنی به فعالیتهایش ادامه میداد.
🍃🥀🕊🥀🍃
🏴🕯
سرانجام در ۲۷ آبان۱۴۰۱ به دنبال فتنهی مهسا امینی، وطنفروشان و مخالفان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، در شهرستان صحنه از وضعیت ملتهب موجود در کشور سوء استفاده کردند و طی مراسمی از قبل برنامهریزی شده، تعداد زیادی از اراذل و اوباش شهر که عمدتا از ورزشکاران بودند را برای شلوغ کردن شهر و آسیب رساندن به نیروهای امنیتی، در مکانی خاص گرد هم جمع کردند. این اغتشاش، که با هدایت چند نفر خود فروخته و وابسته به دولتهای بیگانه شکل گرفته بود منجر به جنایتی فراموشناشدنی شد. در نتیجهی این اقدام بیشرمانهی اراذل و اوباش، او بعد از اینکه معاونش را از دست آشوبگران نجات داد خودش گرفتار اراذل و اوباش شد و با ضربات متعدد چاقو، سنگ و لگد آنها به شهادت رسید.
روحش شاد و نام و خاطرش همواره جاوید و پر رهرو باد.🌷
🍃🥀🕊🥀🍃
🕊❤️🩹🕊
بـہپـاســ تمامـــ
زخمــهایــشـــ نࡏަذاریمـــ
زخمے بــر آرمـانشـــ بنشیــند...🥀
باید مادر باشے تا بدانے فراقِ فرزند
و پَرپَر شدنش چࡏަونہ در لحظہ
ࡏަیسَت را سفید مےکند ..!)):💔
#فداےدلبیقرارت😔
کانال راز پرواز
متعلق به سردار شهید والامقام حاج نادر بیرامی
╰═━⊰🍃🥀🕊🥀🍃⊱━═╯
🏴🕯
سردار حاج نادر بیرامی در بیان خانواده، اقوام، دوستان و آشنایان 🎤
💢هیچوقت از کنار او بودن خسته نمیشدیم. زمان پیش او خیلی سریع میگذشت. چون اهل شوخی و خنده بود اگر هم از کسی ناراحت میشد سریع به رویش میآورد. کینهتوزی نمیکرد و همیشه دنبال آشتی دادن و دوستی بود. اهل غرور و تکبر نبود. شاید همین خوشرویی و خوشاخلاقی او بود که ارباب خریدارش شد.
💢یک اخلاقی که داشت از هیچکس هیچ انتظاری نداشت. سعی میکرد کارهای خودش را خودش انجام بدهد. اعتقاد داشت چون از کسی انتظار ندارم از دست کسی هم ناراحت نمیشوم.
💢هر وقت میگفتیم: «کجا بریم حاجی؟!» میگفت: «یادمان شهدا! چون تنها جاییه که خیلی آرامش داره!» خیلی با دقت و حوصله و با بغضی سنگین به مزار شهدا نگاه میکرد. میگفت: «از دیدن اینجا سیر نمیشم. انگار یه حسی به او میگفت: «بالاخره یک روزی شهید میشود!»
💢تکیه کلامش این بود: «خدا بزرگه! همه چی درست میشه!»
💢 عجیب دست و دل باز بود. اگر مستمندی را میدید هرچه داشت به او میبخشید؛ دیگر فکر نمیکرد شاید خودش روزی به آن نیاز پیدا کند. بعدها فهمیدیم به طور مستمر به چندین خانواده کمک میکرده است.
💢عاشق رهبری بود و سخنان ایشان را خیلی دوست داشت و مدام پیگیر شنیدن آن بود. در همه کارها گوش به فرمان حضرت آقا(دام عزه) بود به همه هم تاکید میکرد که در مسائل مختلف فقط از فرمایشات ایشان پیروی کنند. خودش تا پای جان مدافع ولایت بود.
💢در درس خواندن خیلی مصمم بود و خستگیناپذیر. یک روز وقتی چایی برایش ریختم زود از اتاقش بیرون آمدم که مزاحمش نباشم. اما وقتی برگشتم تا استکانش را بردارم دیدم هنوز چاییاش دست نخورده مانده است. گفتم: «حالا اگه ۲۰ نشی چی میشه؟!» سرش را که بلند کرد دیدم زیر چشمانش گود افتاده است. گفت: «مگه بیست شدن به این راحتیه؟!» من هم دوتا چایی تازه دم آوردم و گفتم: «حاجی من امروز چایی نخوردم!» متوجه عمدی بودن کارم شد. با همان لبخند همیشگی به شوخی گفت: «فکر کردم فقط من چایی نخوردم. بعد از خوردن چایی تا صبح مشغول درس خواندن شد. صبح زود راهی دانشگاه شد.
💢بسیار خانوادهدوست و بامحبت بود. به همسرش خیلی احترام میگذاشت و رفاه خانواده خیلی برایش مهم بود. تمام تلاشش این بود تا بعد از او سختی متوجه حال آنها نباشد.
💢 هرچه گفتم: «حاجی نرو! خطرناکه!» گفت: «من نرم پس کی بره؟» با خنده بهش گفتم: «یه وقت شهید نشی!» خندید و گفت: «مگه من از حاج قاسم عزیزترم؟!»
💢شوخطبع بود. با همه شوخی میکرد و بگو بخند زیادی داشت. دل هیچکس را نمیشکست. هیچکس از او بدی ندید. از بچگی در هیئتها بزرگ شد. نوکر آقا امام حسین بود همیشه در هیئتها حضور داشت نمیدانم چگونه دعا میخواند که مثل اصحاب امام حسین علیهالسلام شهید شد.
🍃🥀🕊🥀🍃
صحبتهای همسر سردار شهید مدافع امنیت «نادر بیرامی»🎤
"خیلۍسختہ
ڪہباهزارانامیدوآرزووسختۍ
فرزندتروبزرگڪنۍ
ولۍیہروزیہعدهازخدابۍخبربانامردےتمام
داغشروبہدلتبزارن
دیدنلباسهاےپارهپارهوپیراهنپس نیامدهسختتریندردهبراےمادر...."
#فداےدلبیقرارت😔
˹𝐉𝐎𝐈𝐍⇣˼
𝓈𝒽𝒶𝒽𝒾𝒹 𝓃𝒶𝒹ℯ𝓇 𝒷𝒶𝒾𝓇𝒶𝓂𝓎
╰═━⊰🍃🥀🕊🥀🍃⊱━═╯
سرکار خانم لیدا بیرامی خواهر شهید نادر بیرامی در گفت و گو با سی روز سی شهید🎤
بار خدایا! به عظمت شبهای قدر، به اشک چشمان زینب کوچک نازدانه شهید امروز، در غم فراق پدر شهیدش، به غم قلب نازنین عمه سادات در غم مولای غریبان عالم، ما را سر سفره کرامت و عشق مولایمان متنعم بدار و از سر تقصیراتمان بگذر!
ولایی بود و سرشار از بصیرت
صبور و سختکوش و اهل خدمت
به زیبایی شهادت روزیاش شد
فدا شد جان او در راه غیرت
✍🏻شعر از: محبوبه حمیدی
🖌🎨طراح پوستر: لیلا غلامی
📻🎼تهیه و تنظیم پادکست: زهرا مبینیکیا
☘️امام علی(علیهالسلام) فرمود: «مهدی دیدگانی جالب، مویی مجعد و خالی بر گونه دارد، و ابتدای قیامش از جانب شرق است. در آن هنگام سفیانی نیز خروج میکند و به اندازه مدت حاملگی یک زن، یعنی نه ماه سلطنت میکند. او در شام خروج میکند و مردم شام از وی اطاعت میکنند و جز یک عدّه که بر عقیده حق استوارند، خداوند آنها را از پیوستن به او حفظ میکند. سفیانی با لشکری جرار به «بیداء» مدینه میآید. وقتی به «بیداء» رسید، خدا او را به زمین فرو میبرد (البته با لشکرش) و این است معنی این آیه شریفه: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۳۷۶ / الغیبهًْ للنعمانی، ص۳۰۴/ البرهان
💻طراح و انتخاب آیات و تفاسیر: زینب دباغ
شهادت هنر مردان خداست