امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !

۱۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امامزادگان عشق» ثبت شده است

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شهید مجید قربانخانی

حرف دل:

مادر است دیگر.‌‌..
از آن مادرهای وابسته که کمتر کسی نظیرش را دیده‌...
مجذوب عاشقانه‌هایش شدم با تنها پسرش. پسری که روحیات و ظاهرش با سایر شهدا متفاوت بود. ما‌ه‌ها پیش از ایشان خواستم تا همراه فرزند شهیدش میزبان یکی از روزهای ضیافتمان باشد.
مطالبش را که برایم فرستاد هنوز آقامجید به آغوشش برنگشته بود. نگران بود، از اینکه الان پسرش کجاست و کی برخواهد گشت؟!
تا اینکه همین چند وقت پیش رفت کربلا.
شب میلاد حضرت علی اکبر علیه‌السلام. همان شب بود که در بین‌الحرمین مجیدش را بخشید به ارباب شهدا. دل برید از او. از آمدنش.
راضی شد. دلش قرار گرفت. همانجا روسری سپید بر سر انداخت و در قلبش جشنی به پا کرد که یگانه پسرش قربانی راه حسین و فدایی بانو زینب علیهماالسلام شده است.
فردای آن‌شب در گروهی که باهم بودیم خبر رسید پیکر مطهر آقا مجید پیدا شده و به زودی به ایران می‌رسد، اما مادرش را باخبر نکنید تا از سفر با آرامش برگردد. غافل از اینکه مادر با معامله‌ای که با خدا کرده اکنون به وصال پاره‌ی تنش رسیده است.
با همان روسری سپیدی که از بین الحرمین حسین بر سر کرده بود برای پسرش جشن عقد گرفت. بر سر میهمانانش گل ریخت و نقل پاشید و شجاعانه استخوان‌های سوخته‌اش را به آغوش کشید تا به همه بگوید جوانش را به که بخشیده است.
مادر است دیگر... دلتنگی‌هایش را اینگونه ابراز می‌کند. پسرش را اینطور داماد می‌کند.
اما هنوز نگران است. خواهش کرده برای مجیدم هرکس می‌تواند یک شبانه روز نماز قضا بخواند.
اگر توانستید این حقی را که از خون شهید بر گردن دارید، امروز اجابت کنید.

نام و نام خانوادگی: مجید قربانخانی
تولد: ۱۳۶۹/۵/۳۰، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱، خانطومان، سوریه.
گلزار شهید: تهران، گلزار شهدای یافت‌آباد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۴
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شهیدان ابراهیمی ورکیانی

حرف دل:

در مجلس روضه‌ی امام حسین(ع)، برای اولین بار دیدمش. وقتی داشت cd مربوط به شهادت پدر و برادرانش را به خواست بانی مجلس به او می‌داد. صاحب خانه اما سابقه‌ی مرا می‌دانست. شاید هم از نگاه مشتاقم فهمید که باید آن را به من بدهد. و اینجا بود که باب آشنایی من با این خانواده آسمانی باز شد.
سرکار خانم "زهرا ابراهیمی ورکیانی" فرزند و خواهر دو شهید و یک جانباز از اهالی خیابان شهید نامجوی تهران است.
آنچه در سومین روز از مهمانی خدا از نظر می‌گذرانید، روایت مردانگی سه شیرمرد بزرگ از جگرگوشه‌های اوست که با شور فراوان از قلب داغدارش می‌تراود.
 
گفتنی است سرکار خانم مهدیه ابراهیمی فرزند بزرگوار جانباز سرافراز حمید ابراهیمی ورکیانی نیز در جمع صمیمی سی روز سی شهید شرف حضور دارند.
با تشکر فراوان از سرکار خانم نرگس سرپرنده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۰
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ ب.ظ

شهید مهدی هنردار

حرف دل:

همسایه‌ی دیوار به دیوار دایی شهیدم بود.
قدیم‌ها کوچک که بودم، هر عصر پنج‌شنبه، مادربزرگم دستم را می‌گرفت و می‌برد فلکه امام خمینی. دور تا دور میدان، پر بود از مینی‌بوس‌های آبی رنگ بنز، که منتظر بودند تا پر شوند و جمعیت را ببرند دارالسلام. آن وقت‌ها شب‌های جمعه، آدم‌ها بیشتر می‌آمدند سر خاک رفتگان و اموات. انگار همه شهر می‌ریختند توی دارالسلام.
مینی‌بوس‌ها پر می‌شد و راه می‌افتاد و بیرون از شهر کنار دارالسلام خالی می‌شد و دوباره می‌رفت برای پر کردن و ...
وقتی می‌رسیدیم اول می‌رفتیم ته خیابان اصلی توی آن ساختمان سیمانی و وسایل قبر دایی حسین را از توی کمدی که به هر خانواده شهید یکی از آن‌ها را اختصاص داده بودند تحویل می‌گرفتیم. بعد هم می‌رفتیم سر قبر خالی دایی حسین. عزیزجون قالیچه قرمز و سبکی را کنار قبر پهن می‌کرد. روی قبر را با پارچه ترمه‌ای که با اسم دایی‌جان و تاریخ تولد و شهادتش نقش بسته بود می‌پوشاند. گلاب‌پاش را از گلاب خوشبوی شهر پر می‌کرد و همراه خرما و شیرینی روی قبر می‌گذاشت. می‌نشست آنجا و مفاتیح به دست تا وقتی هوا تاریک بشود دعا می‌خواند. مانده بودم دلش به چه خوش است وقتی نمی‌دانست پیکر جوانش کجاست! اینهمه تشریفات را هر هفته انجام می‌داد و خسته هم نمی‌شد.
مادر شهید هنردار هم همین بود داستان هر هفته‌اش. پایش خیلی درد می‌کرد. به سختی هر هفته خودش را می‌رساند آنجا. اما درد پایش به شدت درد دل و قلبش نبود. هر شب جمعه، دوتا مادر داغدار، سر قبر خالی فرزندانشان کنار همدیگر، بار دل سبک می‌کردند.
البته من بعدها فهمیدم قبر شهید هنردار هم خالیست. پدرم می‌گفت ساواک او را ترور کرده‌ اما معلوم نیست کجا به خاکش سپرده‌اند. یکی گفته بود شاه پیکرش را در دریاچه نمک قم انداخته. یکی می‌گفت آزادش کرده‌اند، دیگری می‌گفت در جای نامعلومی خاکش کرده‌اند کنار دیگر دوستانش از گروهک منصورون... اما هیچ کدام از این حرف‌ها دل مادر و پدرش را آرام نمی‌کرد.
بزرگتر که شدم وقتی غریبی پدر و مادر پیر شهید هنردار را می‌دیدم بیشتر غصه می‌خوردم. با همه کهولت سن، محکم بودند، مثل کوه.
تا اینکه ۱۹ سال بعد خبر رسید قبر شهید مهدی هنردار به همراه تعدادی از شهدای "گروهک منصورون" در یکی از قطعه‌های بهشت زهرای تهران کشف شده است.
تا آن روز آن دو را اینقدر خوشحال و خندان ندیده بودم.
هنوز خاطرم هست سر خاک شهید هنردار، در بهشت زهرا(س)، برق شادی چشمان مادرش را، وقتی سیبی قرمز از ظرفی که مقابلم گرفته بود را برداشتم. 🍎
آن روز چشمان پرفروغ پدر و مادرش بوسیدنی بود.
                       ⚜⚜⚜
حالا سال‌هاست پدر به آغوش مهدی عزیزش پناه برده است، اما مادر همچنان در فراق دردانه‌اش می‌سوزد و می‌سازد و با بیماری و کهولت سن دست و پنجه نرم می‌کند.
                        ⚜⚜⚜
قبل از خواندن مطالب امروز، برای شادی روح همه پدران و مادران شهدا، و سلامتی آن عزیزانی که سایه سرمان هستند و مایه فخر و مباهاتمان، شاخه گل صلواتی عنایت فرمایید.🌸

نام و نام خانوادگی: مهدی هنردار
تولد: ۱۳۳۲/۳/۴، کاشان
شهادت: ۱۳۵۵/۱۱/۲۸، زندان ساواک، در اثر شکنجه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۳۹.
یادمان شهید: دارالسلام گلابچی کاشان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۲۵
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۰۵ ب.ظ

شهید محمد بلباسی

حرف دل:

خان‌طومان، مازندران، شهادت...
تعجب نکنید، قرار نیست کسی با این سه کلمه جمله بسازد. جمله قبلا ساخته شده است؛ سه سال پیش، جایی روی نقشه بزرگ کشورمان، آن سوی کوه‌های سر به فلک کشیده البرز، زیر سایه دماوند همیشه استوار، وقتی که سربازان مازندرانی‌ غیور سپاه سید علی، از زیر قرآن‌ها رد شدند، با جگرگوشه‌هایشان وداع کردند و رفتند برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، و ایستادند مقابل تکفیری‌ها، و رو در رو شدند با ظالمان زمانه و عاشقانه و سبکبال و آرام پر کشیدند سمت آسمان،‌ و پیکرهای مطهرشان کنار حرم عمه سادات آرمید و جاودانه شد،
جمله
ساخته شده بود.
✍🏻و ما هر سال اولین روز ضیافت‌الله‌مان را با یاد عزیزانی عطرآگین می‌کنیم که قلبشان مملو است از عشق مادر. بی‌نشانند در تاسی به مادر. مادری بی‌نشان که سال‌هاست سوی چراغ مزارش در قلب شیعیانش زبانه می‌کشد.
  و امروز به یاد بزرگمردانی از مازندران، دلاوران غیور جاویدالاثر در منطقه خانطومان، دیباچه نهم از سی‌روز سی‌شهیدمان را می‌گشائیم.

 

نام و نام خانوادگی: محمد بلباسی
تولد: ۱۳۵۸/۱/۱، ساری.
شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷، خانطومان، سوریه.
گلزار شهید: جاویدالاثر🕊🌷

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۰۵
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ب.ظ

جانباز شیمیایی بهروز بیات

حرف دل :

و بالاخره به آخرین برگ از دفتر هشتم سی روز سی شهید رسیدیم.
برگی که حکایت از زندگی مظلوم‌ترین و گمنام‌ترین افراد جامعه دارد. از جان‌گذشتگانی که "جانباز" لقب گرفته‌اند. شهدای زنده‌ای که چون شمع آب می‌شوند تا به خیل عظیم دوستان شهیدشان بپیوندند.
و در این میان جانبازان شیمیایی مظلومترینند. چرا که با دیدن ظاهرشان کسی از دردهای پنهان وجودشان باخبر نمی‌شود.
بانی امروز برای آشنایی ما با یکی از این ستاره‌های گمنام، شهید زنده آقا سید نور خداموسوی‌ و همسر گرانقدر او سرکار خانم حافظی است.
خودش برایتان از عاشقانه‌هایش با آقا سیدنورخدا خواهد گفت.
آنچه را که از نظر خواهید گذراند، مصاحبه‌ای است که با یکی از خبرگزاری‌ها انجام داده و با درخواست یکی از اعضای صمیمی و همیشه همراه گروه سرکار خانم وحیده حلمی، برای سی روز سی شهید ارسال کرده است.
 
با جانباز شیمیایی "بهروز بیات" از زبان خودش بیشتر آشنا شویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۳
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ب.ظ

شهید محمد مهدی دباغی

حرف دل :

یک چیزی گفته‌اند و یک چیزی شنیده‌ایم...
 
سخت مانده‌ام! چگونه می‌شود به راحتی از عزیز دلت بگذری و راهی میدان نبردش کنی؟!
آنهم تنها پسرت را که قرار است چشم و چراغ دلت باشد و ...
دوست داری شاهد طی کردن مدارج عالیه‌اش باشی. در لباس دامادی‌اش ببینی‌ و نوه‌های نازنینت را در آغوش بگیری...
 
اما وقتی عاشق باشی با همه وجود، تنها دارائیت را تقدیم حضرت دوست خواهی کرد. عشقی که میراث خانوادگی است. عشقی که تنها پسر خانواده را تا ابد نامدار نگاه خواهد داشت.
 
می‌خواهیم در آستانه‌ی سی‌امین سالگرد عروج طائری آسمانی، به همراه پدر و مادر و خواهرانش زائر کوی حسین علیه‌السلام شویم.
همراه با روح ملکوتی شهیدی که عاشق راه و منش مولاست.
سن زیادی نداشت اما روحش بلند بود و سبکبال. شهید ۱۶ ساله‌ای که با دست بردن در شناسنامه‌اش، خود را به قافله‌ی کربلائیان رساند و چون عاشورائیان در محاصره افتاد. سه روز بی آب، بی جیره غذایی... با بمب شیمیایی آل یزید و آل‌عمرسعد، در کنار دیگر همرزمانش مظلومانه و تشنه لب به شهادت رسید و چون سالار شهیدان، پیکرش سه روز زیر آفتاب سوزان ماند و نتوانست به عقب بازگردد.
 
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
 
خدا کند که در سی‌امین سالروز شهادتش، ما جامانده‌ها را هم دعا کند و تذکره شهادتمان را از مولایش بخواهد.
 
و مفتخریم که سرکار خانم‌ها انصاریان و دباغی، مادر بزرگوار و خواهر محترم این شهید والامقام، همراهان امروز از میهمانی آسمانی ما خواهند بود. ناگفته نماند که خواهر ایشان و راوی امروز ما، خود یکی از همسران جانباز غیور میهن عزیز اسلامی‌مان هستند.

نام و نام خانوادگی: محمد مهدی دباغی
تولد: ۱۳۵۱/۲/۱۱، تهران.
شهادت: ۱۳۶۷/۳/۲۳، عملیات بیت‌المقدس۷، شلمچه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۹، ردیف۱۴۳، شماره ۱.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۲
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۱ ب.ظ

شهید غلامرضا میرزایی

حرف دل :

قلمم از نوشتن باز می‌ایستد وقتی مقابل بیان شیوا و نوشته‌های زیبا و دل‌نشین همسفر آن شهید آسمانی قرار می‌گیرد.
زبانم قاصر است تا بخواهد حرف‌هایی را روی کاغذ بیاورد که آن بانوی مهر، به زلالی باران از روی قلبش خوانده و روی آیینه دلش نگاشته است:
 
"چه سعادت پرهیبت و بزرگی ست که در حریم مکتب سرخ حسین(ع)، مدال افتخارانگیز استادی، بر شانه‌هایت، نشسته باشد، و تو برای نجات جان هم‌وطنت، در سیاهی پرهیاهوی دل شب، به پرواز درآمده باشی، و همچون ققنوسی در تپش پنجره‌های آسمان، به تلاطم عشق، و همگام با بال ملائک، سبک بال و فارغ از دنیای ناسوت، بال و پری عاشقانه، گشوده باشی و...
هر روز، روز توست...
روزهایی که با قلم عشق، تو آموختی خوب بودن، عاشق بودن، سبک شدن و همراه بودن را...
و تو سکاندار آسمان عشق بودی و باغبان جوانه‌های تازه تنیده از دل خاک...
💠    💠    💠    💠    💠    💠    
مهمانی امروز با همدلی و همراهی‌های صمیمانه سرکار خانم فاطمه علیپور، همسر آن شهید آسمانی، چه شکوهمند خواهد بود.

نام و نام خانوادگی: غلامرضا میرزائی
تولد: ۱۳۴۸/۶/۱، محله چلک، شهرستان کوچصفهان، استان گیلان.
شهادت: ۱۳۹۵/۹/۷، متقارن با شب ۲۸ صفر، سکوی نفتی امیرکبیر دریای خزر.
گلزار شهید: گلزار شهدای شهر رشت.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۱
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۰ ب.ظ

شهید حامد جوانی

حرف دل :

جنون سن و سال نمی‌شناسد.
دیوانه‌ات که بکنند خودشان هم می‌برندت.
دیگر لازم نیست دنبالشان بدوی.
خوش به حال آنانکه مجنون شدند و رفتند.
خوش به حال شهدا!
مجنون شدند و سبکبال رفتند. چه دیدند و چه شنیدند که خود را تنها لایق آغوش خدا دیدند؟!
 
حامد جوانی اما در این بین، گوی سبقت را ربوده است!
شیرمرد دیگری از دیار آذربایجان، تبریز قهرمان‌پرور
از همان اسطوره‌های گمشده‌ای‌ است که میهنم از داشتنش به خود می‌بالد.
می‌گویند عاشق که باشی رنگ معشوق به خود می‌گیری... وقتی شهید جوانی، شهید ابوالفضلی خوانده می‌شود؛
عاشقانه به مریدش حضرت قمربنی‌هاشم علیه‌السلام اقتدا کرد و چون ایشان به لقاءالله شتافت و به شهادت رسید. بی دست. و چه با شکوه رنگ پذیرفت از مولایش اباالفضل.
 
امسال افتخار میزبانی از مادر دوست‌داشتنی و مهربانش و میهمانی در کنار سفره کرامت او از آن ما شده است و ما از نیل به این فیض عظیم خدا را شاکریم.
در معیت این بانوی نور و شاگرد اول مکتب خانم زینب سلام‌الله‌علیها، جرعه‌نوش بحر عظیم معرفت و عظمت خانواده جوانی خواهیم شد و در برابر کرامت و بزرگواریشان، خاضعانه سر تعظیم فرود خواهیم آورد.

نام و نام خانوادگی: حامد جوانی
تولد: ۱۳۶۹/۸/۲۸، تبریز.
مجروحیت: ۱۳۹۴/۲/۲۳، لاذقیه، سوریه.
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۴، بیمارستان بقیه‌الله تهران.
گلزار شهید: وادی رحمت تبریز.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۰
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۲۰ ب.ظ

شهید موسی افغانی اصل

حرف دل :

رسیده‌ایم به روزهای پایانی ضیافت.
هرسال در یکی از این روزها، میهمان شهیدی از  حادثه‌ی جانسوز منا می‌شویم.
شهدای مظلومی که با هر بار با یادآوری خاطره‌ی تلخ جان دادنشان، جگرهایمان می‌سوزد و آتش کینه از آل‌سعود ملعون در قلب‌هایمان شراره می‌کشد.
سرکار خانم عذرا علیزاده، روایتگر مردانگی‌های همسفر زندگیش، همراهیمان می‌کند.
و این اتفاق جان‌گداز و دل‌خراش، دلیلی می‌شود تا از اعماق وجودمان برای فرج مولا و منتقم خون به ناحق ریخته شهدا دعا کنیم.
 
اللهم عجل لولیک الفرج

نام و نام خانوادگی: موسی افغانی اصل
تولد: ۱۳۳۶/۵/۲۲، اردبیل.
شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲، حادثه خونبار منا.
گلزار شهید: مقبره الشهدای منا. عربستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۲۰
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۱۹ ب.ظ

شهید مهدی مهری

حرف دل :

مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
و بیست و پنجمین روز میهمانی الهی‌مان را به نور مردی از تبار خورشید روشن می‌کنیم.
همو که امروز سالروز میلادش است. دستان تمنای ما را به خدا خواهد رساند و به پاس این همراهی، پیمانه‌های خالیمان را از مهر به حضرت حق پر خواهد کرد.
از زبان خواهر زاده عزیزش سرکار خانم "فاطمه رفیعی" بیشتر پی به وجود نورانیش خواهیم برد.

نام و نام خانوادگی: مهدی مهری
تولد: ۱۳۲۹/۳/۲۰، روستای بزج، شهرستان طالقان.
شهادت: ۱۳۶۱/۷/۱۵، سومار، عملیات مسلم‌ بن‌عقیل.
گلزار شهید: گلزار شهدای روستای بزج.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۱۹