امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !

۱۴ مطلب با موضوع «کتاب در مورد شهید» ثبت شده است

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شهید مجید قربانخانی

حرف دل:

مادر است دیگر.‌‌..
از آن مادرهای وابسته که کمتر کسی نظیرش را دیده‌...
مجذوب عاشقانه‌هایش شدم با تنها پسرش. پسری که روحیات و ظاهرش با سایر شهدا متفاوت بود. ما‌ه‌ها پیش از ایشان خواستم تا همراه فرزند شهیدش میزبان یکی از روزهای ضیافتمان باشد.
مطالبش را که برایم فرستاد هنوز آقامجید به آغوشش برنگشته بود. نگران بود، از اینکه الان پسرش کجاست و کی برخواهد گشت؟!
تا اینکه همین چند وقت پیش رفت کربلا.
شب میلاد حضرت علی اکبر علیه‌السلام. همان شب بود که در بین‌الحرمین مجیدش را بخشید به ارباب شهدا. دل برید از او. از آمدنش.
راضی شد. دلش قرار گرفت. همانجا روسری سپید بر سر انداخت و در قلبش جشنی به پا کرد که یگانه پسرش قربانی راه حسین و فدایی بانو زینب علیهماالسلام شده است.
فردای آن‌شب در گروهی که باهم بودیم خبر رسید پیکر مطهر آقا مجید پیدا شده و به زودی به ایران می‌رسد، اما مادرش را باخبر نکنید تا از سفر با آرامش برگردد. غافل از اینکه مادر با معامله‌ای که با خدا کرده اکنون به وصال پاره‌ی تنش رسیده است.
با همان روسری سپیدی که از بین الحرمین حسین بر سر کرده بود برای پسرش جشن عقد گرفت. بر سر میهمانانش گل ریخت و نقل پاشید و شجاعانه استخوان‌های سوخته‌اش را به آغوش کشید تا به همه بگوید جوانش را به که بخشیده است.
مادر است دیگر... دلتنگی‌هایش را اینگونه ابراز می‌کند. پسرش را اینطور داماد می‌کند.
اما هنوز نگران است. خواهش کرده برای مجیدم هرکس می‌تواند یک شبانه روز نماز قضا بخواند.
اگر توانستید این حقی را که از خون شهید بر گردن دارید، امروز اجابت کنید.

نام و نام خانوادگی: مجید قربانخانی
تولد: ۱۳۶۹/۵/۳۰، تهران.
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱، خانطومان، سوریه.
گلزار شهید: تهران، گلزار شهدای یافت‌آباد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۴
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شهیدان ابراهیمی ورکیانی

حرف دل:

در مجلس روضه‌ی امام حسین(ع)، برای اولین بار دیدمش. وقتی داشت cd مربوط به شهادت پدر و برادرانش را به خواست بانی مجلس به او می‌داد. صاحب خانه اما سابقه‌ی مرا می‌دانست. شاید هم از نگاه مشتاقم فهمید که باید آن را به من بدهد. و اینجا بود که باب آشنایی من با این خانواده آسمانی باز شد.
سرکار خانم "زهرا ابراهیمی ورکیانی" فرزند و خواهر دو شهید و یک جانباز از اهالی خیابان شهید نامجوی تهران است.
آنچه در سومین روز از مهمانی خدا از نظر می‌گذرانید، روایت مردانگی سه شیرمرد بزرگ از جگرگوشه‌های اوست که با شور فراوان از قلب داغدارش می‌تراود.
 
گفتنی است سرکار خانم مهدیه ابراهیمی فرزند بزرگوار جانباز سرافراز حمید ابراهیمی ورکیانی نیز در جمع صمیمی سی روز سی شهید شرف حضور دارند.
با تشکر فراوان از سرکار خانم نرگس سرپرنده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۰
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۱۸ ب.ظ

شهید سید مصطفی صدرزاده

حرف دل :

عزیز شد.
بزرگ شد.
علمدار شد.
شهید شد.
شاخص شد.
جایش شد روی چشم خیلی‌ها.
و چیست راز اینهمه عزت و بزرگی و مردانگی؟!  
                         🔆🔆🔆
مدتی بود نشان از هر شهید و فدایی دفاع از حریم حرم بی‌بی را که می‌گرفتم بالاخره یک‌ جایی می‌رسیدم به "سید ابراهیم". شهید نام آشنایی که اکثر شهدا با او خاطره دارند...
شهید قاسمی، شهید عطایی، شهید تمام زاده، شهید درستی، شهید صابری، و....‌
همین مرا ترغیب کرد تا به او بپردازم که چرا یک نفر بین دوستانش اینقدر عزیز می‌شود و خواستنی؟!
 
و گذشت تا با مرور و پرداختن به هرآنچه که در وصف این مرد آسمانی بود این جمله از او مرا به جواب سوالم رساند:
 
"خودم و زنم و بچه‌هام و دار و ندارم و هفت جد و آبادم فدای یک کاشی حرم حضرت زینب"...
صدایش مثل زنگ چندین بار در سرم پیچید.
حجت بر من تمام شد.
این بود راز عزت و عظمت مقامش.
 
آری! غلام ادب عباس شدن جز این نیست که خود و عزیزدردانه‌هایت را از کاشی حرم خواهرش هم کمتر ببینی تا علمدار ارباب در روز تاسوعا خریدار جان شیرینت باشد.
                           🔆🔆🔆
و امروز دقایقی از لحظات میهمانی خداییمان را زیر سایه مادر مهربانش، با نور وجود او آذین می‌بخشیم.

نام و نام خانوادگی: مصطفی صدرزاده با نام جهادی سیدابراهیم
تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵، شوشتر، خوزستان.
شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴، حلب، سوریه، برابر با تاسوعای حسینی.
 گلزار شهید: گلزار شهدای بهشت رضوان کهنز شهریار.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۸
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۰۱ ب.ظ

شهید علیرضا ایراندوست

حرف دل :

با مرور سرگذشت و جمع‌آوری مطالب مربوط به زندگی این شهید عزیز، شیفته‌اش شدم و با شهادتش بسیار متاثر و آزرده. اما نه از جهت معمول.
بلکه به خاطر صدمه‌ای که اسلام و انقلاب و وطن، از نداشتن او به خود دیده است.
از رهایی یک پرنده‌ی اسیر در قفس، همه خوشحال می‌شوند و با شهادت یک انسان آزاده نیز. 
اما چرا با اینکه ماندن بعضی افراد می‌تواند انسان‌سازتر باشد خداوند متعال درب شهادت را به رویشان باز می‌کند؟!... و جماعتی را از فیض حضور او محروم؟!
این ابرمرد آسمانی که شربت گوارایی بود برای تشنگانی که در طلب معارف الهی دست و پا می‌زنند و به بیراهه می‌روند و افول می‌کنند، چرا نباید بماند و بدرخشد و موثر باشد و هدایت کند؟!!!
جواب سوالم را از شهید دیگری گرفتم. شهیدی که هم ماندنش چراغ هدایت بود برای بشر و هم رفتنش.
"شهید آوینی" عزیز.🌷
پاسخش چون آبی خنک بر کویر تشنه وجودم نشست:
"در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود".
آری میان خداوند و اولیای خاصش رازی است که جز گذشتن از درب شهادت دست‌یابی به آن میسّر نیست.
و کسی که از این در نگذرد محرم این خانه نیست.
و کلام دیگری از شهید آوینی عزیز، دلیل محکمی‌ شد بر نامحرمی امثال من در گشودن این رازِ رفتن و رسیدن و یا ماندن و سوختن...
آنجا که می‌فرماید:
"عالم محضر شهداست، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلاء ظاهری، خود را نبازد".
 
دیگر جای حرفی باقی نمانده است برایم.
 
و ما نامحرمان و خودباختگان را چراغ راه باش ای شهید! که هنوز به هدایتمان امیدی هست...
🕊
آنچه می‌خوانید داستان بودن و رفتن و پیوستن مردیست که از کمترین افتخاراتش همراهی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود که به گفته‌ی وی، ای کاش همه مسئولین کشور مانند او بودند.
به قلم خواهرزاده‌ی محترم ایشان، از همراهان قدیمی‌مان در سی روز سی شهید و نویسنده‌ی کتاب از کویر تا دریا که در رثای دائی شهیدش قلم زده است میهمان سفره هفتم ضیافت الهی خواهیم شد.
 
میزبانمان علی‌رضا ایراندوست است.🌷
 
با گوش جانتان دل به منش و راه و رسم زندگیش بسپرید. بی‌شک شما نیز شیفته‌اش خواهید شد.🌷

نام و نام خانوادگی: علی‌رضا ایراندوست
تولد: ۱۳۳۹/۸/۱۴، جوشقان میمه.
شهادت: ۱۳۶۰/۲/۴، مریوان، توسط ضد انقلابیون گروه رزگاری.
گلزار شهید: اصفهان، شاهین‌شهر، میمه، گلزار شهدای میمه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۰۱