شهید عبدالنبی یحیایی
حرف دل:
اصلا تو خودت نشانهای! اشتباه محض است اگر بخواهم برای از تو نوشتن، به دنبال نشانه باشم.
*"عبدالنبی"!*
نامت، نشان بالابلندی، از هستی توست.
مدال افتخار بر سینهی پدر و مادری هستی که روزی عاشقانه، کودکانههایت را در آغوش گرفتند و روزی دیگر، خاضعانه سنگ مزارت را بوسه باران کردند.
چه مریدانه پیمودی راه پرنشیب و فراز حیات را. انگار در وجود پیامبر مهربانیها ذوب شده بودی.
چون مرادت امّی بودی و به مانند او چوپانی میکردی! خوشرو بودی و اخلاق نیکویت، دوستداشتنیترت میکرد. اما، ماندهام چه کرده بودی که یک شبه ره صد ساله رفتی؟! یقینا خاکساری در برابر همان پدر و مادر، تو را به این جایگاه رساند. مقامی که فقط مخصوص اولیاء خاص خداست.
وقتی آن بوی خوش پیکر مطهرت، از میان سالها خاک و سنگ و فراق و هجران، مشام پدرت را نوازید؛ وقتی بعد از ده سال، همچنان خون تازه از بدنت جاری بود، وقتی در آغوش پدر، وداعی دوباره برای رفتن سرودی، فرشتگان آسمانها، رو به عرش الهی تعظیمکنان گفتند: "بارخدایا! این بود دلیل همان چیزی که تو میدانستی و ما نمیدانستیم"!
نام و نام خانوادگی: *عبدالنبی یحیایی*
تولد: ۱۳۴۲، روستای تنگ ارم از توابع شهرستان برازجان، استان بوشهر.
شهادت: ۱۳۶۲/۵/۸، عملیات والفجر۲، ارتفاعات حمزه کردستان عراق.
گلزار شهید: گلزار شهید روستای تنگ ارم