شهید محمدرضا بیات
📎
از حرم امام رضا(علیه السلام) بهم زنگ میزد. توی صداش، یه وجد و هیجان خاصی بود. معلوم بود زیارت، حسابی بهش چسبیده!
بیمقدمه پرسید: «هنوزم تو لیست سیروز سیشهید برا امسال جا هست؟!»
از اینکه از اونجا اینو میپرسید برام عجیب بود! دلیلش رو که پرسیدم خیالش رو راحت کردم که بله جا هست!
مادرشوهر پیرش رو تنهایی برده بود حرم. تو سختیهای رفت و آمدش با صندلی چرخدار، یکی از خدّام به دادش رسیده و خیلی کمکش کرده بود. از یه جای خلوت، مادر شوهرش رو برده بود کنار ضریح. آخر سر هم ژتون غذای حضرتی خودشو داده بود بهشون. خلاصه اشک شوق رفیق ما رو درآورده بود. موقع خداحافظی هم گفته بود: «تشکر لازم نیست! برای پسرم که شهید مدافع حرمه صلوات بفرستید!»
بعد ۵ سال دوری تازه پیکرش برگشته بود ایران؛ داغ دلش تازه بود.
حالا دوستم میخواست با معرفی امروزش به همه ما، و به پاس قدردانی از خون اون شهید، ذرهای از محبت پدرش رو جبران کنه.
شما هم به روح بلند شهید مدافع حرم «محمدرضا بیات» صلوات بفرستید🌸
🌷
نام و نام خانوادگی شهید: محمدرضا(علی) بیات
تولد: ۱۳۶۵/۱۱/۷، تهران.
شهادت: ۱۳۹۵/۱/۲۴، حلب، سوریه.
رجعت: ۱۴۰۰/۹/۷
گلزار شهید: بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۶، ردیف ۶۶، شماره ۹.
⛰
✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱۱/۳
💻طراح: منا بلندیان
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: فاطمه شعرا
⛰
🌷
📚 مثل معشوق
خوش آمدی عزیزم! خوش آمدی!
دیدارت، کمر خمیدهام را راست کرد!
پنج سال است که بیصبرانه منتظرت هستم.
این سالها با خاطراتت زندگی کردهام!
یاد بچگیات که دست در دست هم به مسجد میرفتیم و من صدای تو را که مکبّر شده بودی میشنیدم و ذوق میکردم و برای عاقبت بخیریات دعا میکردم.
بزرگتر شدی و روحیه انقلابیات، اخلاص، شجاعت و درایتت را میدیدم و باز لب به دعا باز میکردم.
گلهای ندارم، تو دعای اجابت شده منی؛
اما چه کنم که من یک پدرم و دیدن نعش تکه پارهی پسرم قلبم را میسوزاند.
چه شد که دعا کردی در راه خدا ذره ذره شوی؟!
میگویند بعد از اینکه با تیر خلاص، سرت را نشانه گرفتند، تا میتوانستند تیربارانت کردند!
این معجزهی عشقت به امام حسن (علیهالسلام) بود و اشکهایت برای تیرباران تابوت نورانیشان.
آخر عاشق، چنان است که میشود مثل محبوب خود و گویی حل میشود در او.
حالا من هم عاشقانه بالای سرت نشستهام و قد و بالای رعنایت را که از آن هیچ چیز باقی نمانده، توی این تکه کفن کوچک میبینم و تصورت میکنم و ذره ذره ذوب میشوم.
✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱۱/۳
💻طراح: منا بلندیان
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: فاطمه شعرا
⛰
🌷
شهید محمدرضا بیات در هفتم بهمنماه سال ۱۳۶۵ در محلهی فلاح تهران به دنیا آمد. بعد از سمیه و سمانه، خدا او را به حسن آقا و همسرش بخشید. در خانه، علی صدایش میکردند.
از کودکی همراه با پدرش به مسجد میرفت و از حدود پنج یا شش سالگی در مسجد مکبری میکرد. کمکم عاشق مداحی اهلبیت علیهمالسلام شد و به اهلبیت، خصوصا حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام علاقه زیادی داشت. روزی که او برای نخستین بار در هیئت خیابان شهید عیوضخانی روضه خواند، کوچک و بزرگ هیئت شیفته حس و حال مجلسش شدند.
⛰
روضهخوانی شهید حین مأموریت
🌷
سال ۱۳۹۴ وارد لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسولالله(ص) شد. در بحث عملیاتی واقعا قوی و همیشه طرح و برنامهاش برای عملیات عالی بود. قبل از ورود به لشکر در اورژانس ۱۱۵ کار میکرد و دورههای کامل امداد را دیده بود. به همین دلیل از این حیث هم در سوریه فعال بود.
نهایتا به لشکر فاطمیون منتقل شد و بهعنوان فرمانده عملیاتی شروع به کار کرد. موقع عملیات، برای خطر پیشقدم میشد و اگر در منطقهای امکان کمین و غافلگیری نیروها وجود داشت، خودش برای شناسایی محل میرفت.
او فرماندهای مهربان بود و آنقدر با نیروهای تحت امرش با صمیمیت رفتار میکرد که همه او را محرم اسرار زندگیشان میدانستند.
⛰
🌷
همرزمانش میگویند: «نترس و شجاع بود و هر جا لازم بود که از انقلاب و اسلام دفاع کند، با دل و جان به میدان میآمد.
در مباحث اعتقادی و انقلابی، اطلاعات و بینش کاملی داشت و با منطق و دلیل از اهداف انقلاب دفاع میکرد. او در حوزههای بسیج تهران مسئولیتهای مختلف و مهمی برعهده داشت و برای انجام آنها خستگی نمیشناخت. اعتقاد داشت مردم باید یکدست و یکدل و مطیع رهبر باشند. برای انجام کارهای فرهنگی در محلات مختلف تهران پیش قدم بود. همیشه میگفت: «خالص باشید و برای اشخاص کار نکنید.»
همه کارش برای خدا بود.
⛰
⛰
شهادت پسر به روایت پدر: 🎤
«محمدرضا همراه همرزمان خود، در فروردینماه سال ۱۳۹۵ برای تثبیت ارتفاعات «العیس» به حلب رفته بود که در کمین تکفیریها که حدودا ۲۰۰ نفر بودند، گرفتار شد. اولین نفر هم محمدرضا بود که از ناحیه سر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. بعد از شهادت او و دوستانش، تکفیریها بدن آنها را به گلوله بستند تا دیگر هیچ جای سالمی از آنها باقی نماند.
البته پسرم هم همین را دوست داشت و یکبار که در جمع دوستانش نشسته بود، وقتی خواسته بودند که بیایید برای هم دعا کنیم؛ هرکسی دعایی کرده و وقتی نوبت به محمدرضا رسیده گفته بود: «از خدا میخواهم که پودرمان کند و هیچ اثری از ما باقی نماند.»
دلش میخواست گمنام و بینام و نشان مثل حضرت زهرا سلام الله علیها باشد.»...
⛰
🌷
شهید «محمدرضا بیات» یکی از فرمانده گردانهای لشکر فاطمیون بود که در ۲۴ فروردینماه سال ۱۳۹۵ در ارتفاعات «العیس» در حومه «حلب» سوریه به شهادت رسید و پیکرش مفقودالاثر شد.
طی ۵ سال مزار خالی او در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تنها یادمان این شهید بود.
اما پیکر مطهر این شهید مدافع حرم، بعد از گذشت ۵ سال از شهادتش، طی عملیات تفحص شهدا، توسط ایثارگران سپاه و نقسا در سوریه کشف و هویتش از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
بالاخره پدر و مادر این شهید ۳۰ساله، در ۷ آذرماه ۱۴۰۰ از چشمانتظاری درآمدند.
⛰
امروز که روز تو بود به چهارشنبه افتاد... روز زیارتی امام رئوف علیهالسلام...
سلام همه ما را برسان به مولایت آقامحمدرضای بیات🥹🌹
رفتی و داغت در دلم آتش برافروخت
با چشم خود دیدم که جانم در غمت سوخت
یادم به نعش چاکچاک اکبر افتاد
وقتی که نعل اسب، او را بر زمین دوخت
✍🏻شعر: فاطمه شعرا
🎨🖌طراحی پوستر: لیلا غلامی
🎚تهیه و تنظیم: زهرا مبینیکیا
☘️ امام باقر (علیه السلام):
بر انجام واجبات صبر کنید و در مقابل دشمنانتان پایدار باشید و از امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دفاع کنید.
📚 تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۸۹۴ الغیبهًْ للنعمانی، ص۱۹۹