امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !

۱۰۶ مطلب با موضوع «شهدای دفاع مقدس» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۲۹ ق.ظ

شهید زنده جانباز حاج علی اربابی

📎
 روز آخر و روز جمع شدن سفره شهدا که می‌رسه اینجا همه حال دلاشون گرفته‌اس؛
عوامل پشت صحنه، درسته که خیلی خسته‌ان؛ اما برای همدیگه روضه وداع می‌خونن و خاطرات این سی روز رو با اشک مرور می‌کنن. درست مثل وقتی که از یه سفر زیارتی دلچسب و باصفا برگشته باشن و حال و حوصله زمینی‌ها رو نداشته باشن...
نمی‌دونم این سی‌روز چقدر تونستی از این برکت شهدا استفاده کنی و دلتو بسپری به آدمایی که نظرکرده‌ی خدا هستن!
اگه پا به پای ما اومدی این پرواز سی روزه‌ات قبول! اما اگه نرسیدی همراهمون باشی و احیانا فرصت نکردی مطالب رو بخونی ۱۱ ماه فرصت داری. این کانال رو گوشه گوشیت امانت نگهش دار. هر از گاهی بهش سر بزن و سیم دلتو وصل نگه دار به شهدا. خودت رو امانت‌دار خون شهدا بدون!

و اما امروز؛
تو آخرین روز مهمونی، یه مهمون خیلی خاص و ناب و درجه یک داریم. یکی از جنس خودِ خودِ نور! یه شهید زنده که هرچی بخوای تو کارنامه‌اش داره؛ از مجاهدت در مدرسه فیضیه قم علیه رژیم طاغوت بگیر تا قیام مردم قم و بعد هم خاطراتش با حضرت امام خمینی ره. از اون بسیجی‌های نابی که دست برده تو شناسنامه‌اش که بره جبهه؛ بعد هم در عملیات کربلای ۴ موقع غواصی یه پاش رو در نهر خین جا گذاشته و به افتخار جانبازی نائل اومده. کلام کوتاه کنیم چون امروز با بیان شیرینش قراره خودش برامون تعریف کنه...

پیشکش به جانباز سرافراز حاج علی اربابی قمی🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۰۳:۲۹
يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۴۲ ق.ظ

شهید علی رفیق دوست

📎
با همون نگاه و برخورد اول، یه جور خاص به دلم نشست. از بین اونهمه چهره جدید که توی کلاس می‌دیدم انگار سال‌ها بود که می‌شناختمش! مثل گل لطیف بود و مثل خواهر عزیز. کنارش اصلا حس غریبی نداشتم. تو وجودش یه چیزی داشت که منو به سمت خودش جذب می‌کرد.
وقتی فهمیدم خواهر شهیده برام خواستنی‌تر هم شد.
 ازش قول گرفتم یک روز از ماه مبارک، ما رو پای سفره برادر شهیدش بنشونه تا نعمت بر ما تموم بشه. با آغوش باز استقبال کرد. وقتی مطالب رو خوندم و شباهت‌هاش با برادرجانش رو دیدم پیدا کردم دلیل اون دلبستگی خاصم رو بهش.
و ما امروز مهمان برادر شهیدِ سلما خانم هستیم.
بیست و نهمین میزبان از پانزدهمین سفره میهمانی رمضان
«شهید علی رفیق‌دوست»🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۴۲
پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۱۹ ق.ظ

شهید ویگن گاراپیدی

📎
با قلب مهربانش، معنا کرده بود هرچه انسان‌دوستی و عشق به پدر و مادر و خانواده را.
با دستان بخشنده‌اش تصویر کرده بود دستگیری و کمک به نیازمندان و خلق خدا را.
در مواجهه با خصم زبون، شجاعتی بی‌بدیل از چشمانش شراره می‌کشید تا غیرت در برابر وجود غیورش به زانو درآید.
دینش اسلام نبود؛ اما فتوت و جوانمردی که از پیامبرش حضرت مسیح به ارث برده بود، وجودش را لبریز از ایمان می‌کرد.

در زمانی که صدام ملعون دندان‌تیز کرده بود تا خاک ایران عزیز را چون گرگان گرسنه به یغما ببرد او همراه با عده‌ای از جوانان هم‌کیش خود، مردانه به پا خواست تا از ناموس و تمامیت ارضی سرزمینش جانانه دفاع کند. و در خط مقدم جبهه آنقدر مجاهدت کرد تا بالاخره جانش را در راه خداوند فدای وطنش نمود.
و بنا به فرموده رهبر عزیزمان، ایران عزیز امنیتش را مدیون شهدای اقلیت مذهبی است و این عزیزان مایه افتخار ایرانند.
⚜️⚜️⚜️
و حال، پس از گذشت سی و هشت سال از شهادت آن بزرگمرد ایران سربلند و به پاس قدردانی از خون پاک و مطهرش، امروزمان را با یاد او عطراگین خواهیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۱۹
سه شنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

شهید حمید خسروی هزاره

تا وقتی که بود محبوب دل همه بود. از خونواده و در و همسایه و کاسب و مسجد محل و بسیجش بگیر تا مدرسه و شاگردا و همکارا و هم‌رزما و...
وقتی هم که شهید شد و رفت انگار یواش‌یواش از خاطره‌ها رفت‌.
دوتا برادرهاش فوت کردن. دوتا خواهرش هم همان سال‌های اول بعد از جنگ مهاجرت کردن و رفتن. یه مادرش مونده بود که اونو هم کرونا از پا درآورد!
تنها ازش یه اسم و فامیل موند روی تابلوی یکی از کوچه‌های بن‌بست محل و یه عکس بین قاب شهدای مسجد.

درسته که این شهید خیلی غریبه! ولی غربتش در خونه حضرت زهرا عزیزش کرده.
چرا که: هر که شد گمنام‌تر، زهرا(س) خریدارش شود؛ بر درِ این خانه از نام و نشان باید گذشت!
و چه چیزی بهتر از اینکه امروز مهمان یکی از عزیزکرده‌های خدا هستیم! ان‌شاءالله ایشون هم آمین‌گوی دعاهامون هستن.
 یکی از بچه‌های گروه، امروز وقتی کارش رو بهم تحویل داد حرف قشنگی زد که به جونم نشست. گفت: «ان‌شاءالله اون دنیا این شهید ما رو از خانواده خودش بدونه!»
⚜️⚜️⚜️
از سرکار خانم فاطمه رضاپور و همسر محترمشان و جناب آقای قاسم حبیبی فرمانده پایگاه بسیج مسجد شریفیه که در جمع‌آوری مطالب امروز ما را یاری‌گرمان بودند نهایت تشکر را داریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۰۴
سه شنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۴۲ ق.ظ

شهید علی خلیلی

«کربلا هنوز قلب تپنده تاریخ است»...
 و اگر نه، چگونه ممکن است برادری در میدان رزم، از اینکه نتوانسته پیکر زخمی و مجروح برادرش حین شهادت را به عقب برگرداند کمر راست کند و مقابل دیدگان منتظر مادرش، سرش را بالا بگیرد و آب نشود؟!
آری! در دل تاریخ، کربلا همچنان جریان دارد؛ چنان‌که لاجرم، برادر باید از فراق برادر بسوزد؛ تا روزی برسد که پیکر زخمی‌اش در خاک دشمن بماند و همچون پیکر برادر، توسط نیروهای دشمن، به مکانی نامعلوم برده شود!

و باز به قول سیدشهیدان اهل قلم، آوینی عزیز:
«از باب استعاره نیست‌ اگر عاشورا را قلب‌ تاریخ گفته‌اند! زمان، هر سال در محرم‌ تجدید می‌شود و حیات‌ انسان‌ هر بار در سیدالشهدا (علیه‌السلام)!
نه این حیات دنیایی که جانوران نیز از آن برخوردارند! حیاتی که در خور انسان است؛ حیات طیبه؛ حیاتی آن‌سان که امام داشت؛ زیستنی آن‌سان که امام زیست...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۴۲
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۱۱ ق.ظ

شهید محمدعلی غفوریان

ماجرای انتخاب شهید امروز، برای ما بچه‌های سی‌روز سی‌شهید خیلی تأمل‌برانگیز و عجیب بود! یقینا، شنیدنش برای شما هم خالی از لطف نیست!

سال گذشته، شب‌های قدر بود که یکی از شما عزیزان رو دیدم و سر حرفمون با خوابی که دیده بود و اصرار داشت برام تعریف کنه باز شد!
قبلش اینو بگم که دایی همسرش، توی جنگ شهید شده بود و با گذشت اینهمه سال، هنوز از پیکرش، هیچ خبری نبود!
مادر شهید هم که مادربزرگ همسرش بود بعد از سالیان سال چشم انتظاری، حتی در حد یه خبر و یا آوردن وسایل پسرش، اونقدر چشم به راه موند تا عمرش رو داد به شما‌!

القصه؛ این دوست عزیز ما خواب مادربزرگ جان رو دیده بود که از یه جای خیلی سرسبز و زیبا، شبیه بهشت، کنار گل‌پسرش، اونو صدا زده و بهش گفته: «فلانی! مگه تو عروس ما نیستی؟! پس چرا اسم پسر منو نمی‌دی برای سی‌روز سی‌شهید؟! چرا هیچ یادی از پسر گمنام من نمی‌کنید؟!»
این مادر تا زمانی که زنده بود برای دیدن و خبر گرفتن از پسرش خیلی تلاش کرد و چشم به راه موند؛ حتی یه قبر خالی نداشت دلشو کنارش سبک کنه؛ حالا بعد گذشت سال‌ها از مرگش، باز دلش پیش جگرگوشش مونده و از همه ما خواسته یادش کنیم.
راستش؛ حتی قرار ما این نبود که شب بیست و سوم ماه مبارک سر سفره این شهید باشیم و شهید دیگه‌ای توی لیست امروزمون بود...
اما خب مادره دیگه! از دیار باقی هم مادرانگی‌هاش سرجاشه!...
شما هم امروز روسفیدمون کنید جلوی این مادر! با هدیه بیشتر ثواب اعمال مستحبی‌تون سنگ تموم بذارید برای پسر شهیدش! شهیدی که تاکنون جایی ازش یاد نشده!
امیدواریم ثوابی از این بضاعت ناچیزمون به روح بلند این مادر عاشق هم برسه.
⚜️⚜️⚜️
با تشکر از همه زحمات و تلاش‌های سرکار خانم «سحر دست‌پیش» برای آنچه که در ادامه ملاحظه خواهید کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۴ ، ۰۴:۱۱
شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ

شهید محمدعلی پورعلی (مندلی طلا)

اسمش «محمدعلی» بود. به خاطر موهای طلایی و پوست روشنش، اهالی روستا بهش می‌گفتن: «مندلی طلا»!
امروز سالگرد تولدشه. دومین روز از بهار. اما تاریخی که فقط توی شناسنامه‌اش نوشته شده!
 مندلی طلا اون روزی چشم به این جهان گشود که امام رضا نگاهش کرد و خریدش!
قصه خریدنش خوندنیه! دل شکسته‌اشِ که خیلی قیمتیش کرده.
بوی عطر پیکر مطهرش که از روز تشییعش فضای روستا رو پر کرده هنوز به مشام می‌رسه...
حاجات دلتو بگیر روی دستت! آبرو داره! از سر سفره‌اش دست خالی برنمی‌گردی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۴۸
چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۴۱ ق.ظ

شهید نادرقلی غفوری

📎
ما همه، شنیده بودیم، عاشق، بالاخره روزی، شبیه معشوق می‌شود!
او که همه دنیا و آخرتش می‌شود محبوبش، رنگ او را به خود می‌گیرد.
شنیده بودیم بالاخره غم فراق، طاقت عاشق دلباخته را طاق می‌کند؛ قفس تن، گنجایش او را تاب نمی‌آورد و جایش به شیرینی وصال بدل می‌شود.
همه اینها را شنیده بودیم... و امروز...
و شهید امروزمان عجیب بوی معشوق می‌دهد و عجیب‌تر اینکه، از کودکی، سرانجامِ خود را به چشم دیده، و در رؤیاهایش به آن پر و بال داده است.

و بالاخره در هنگامه نبرد تن به تن با دشمن، به وقت نماز، دست از مبارزه می‌شوید، با خاک مقدس جبهه تیمم می‌کند؛ نمازش را به پا می‌دارد؛ و پس از پیکاری شجاعانه و به درک واصل کردن نفرات دشمن، با اصابت تیری به سرش، آرام در خون خود می‌غلتد و با پیکری بی‌سر، گرسنه و تشنه، شبیه معشوق، به شهادت می‌رسد؛ و بدون غسل و کفن به آرامگاه ابدی‌اش که نه، به آغوش معشوقش می‌شتابد!

ما همه شنیده بودیم قصه‌ی لیلی و مجنون‌ها را...
 اما، شنیدن کی بود مانند دیدن؟!...
⚜️⚜️⚜️

سپاس از دوست و یاور همیشه همراه گروه، لیلا غلامی عزیزم، بابت این آشنایی🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۳ ، ۰۹:۴۱
سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۲۵ ق.ظ

شهید سیدمحسن قادری

📎
دبیر دینی دوران دبیرستانم بود. یه آدم جدی و سختگیر برای درس و به قول بچه‌ها پایه و خستگی‌ناپذیر به وقت بازی!
 حتی دور از چشم معاون مدرسه، در شیطنت‌ها هم کنارمون بود و پشتیبانی‌مون رو می‌کرد. بچه‌ها عاشقش بودن؛ مثل پروانه دورش می‌گشتن؛ چون آدم افراط و تفریط نبود.
با اخلاق خوب و شخصیت دوست‌داشتنیش، همه ما رو بنده خودش و منشش کرده بود.
از اون سال‌ها ارادت و ارتباطم با ایشون پابرجا موند تا اینکه حدود یک سال پیش متوجه شدم ایشون خواهر شهید هستن.

و با تواضع استادانه‌شون، منت رو سرم گذاشتن قبول زحمت کردن و با معرفی برادر بزرگوار شهیدشون امروز همه‌ی ما رو ساختن؛ و ارادتی که این بین صدچندان شد.
در خدمت سرکار خانم «زهرا سادات قادری» و مهمان سفره کرامت برادر بزرگوارشون «شهید سیدمحسن قادری» هستیم.🌹
و از همه دوستان عزیزم که امروز دست به دست هم دادند تا با تولید محتوای جذابشون در پیشگاه شهید و خانواده محترمشون سربلند باشیم، کمال تشکر رو دارم.🙏🏻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۲۵
يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۲۶ ق.ظ

سردار شهید حسن شوکت پور

📎
هرسال میلاد آقا امام حسن مجتبی علیه‌السلام که می‌شود مهمان شهیدی می‌شویم که هم‌اسم با مولاست.
و امروز در پانزدهمین سال همراهی و در پانزدهمین روز مهمانی، پرچمدارمان «سردار شهید حسن شوکت‌پور» است.

 در خطوط مطالب امروز به دنبال مردی باش که در کلام رهبر معظم انقلابمان «آن جوان دلاوری است که در جبهه جانباز می‌شود؛ بعد از جانبازی شرکت او در جبهه آنچنان است که گاهی او را روی دوش می‌گیرند و برای شناسایی می‌برند.»
روایت امروز روایت مرد خستگی‌ناپذیر جبهه‌هاست!...
⚜️⚜️⚜️
سپاس بی‌حد از دوست عزیزم «فاطمه زهرا شوکت‌پور» تنها یادگار شهید و «سرکار خانم خورشید همتی» همسر بزرگوار ایشان از این همراهی‌ و همدلی.🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۲۶