امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۲۹ ق.ظ

شهید حمید کیانی

📎
بین شهدایی که کمتر نامی از آنها به میان می‌آید و به قول معروف گمنام اما خوشنامند نام شهیدی از دیار غیورپرور خوزستان خوش می‌درخشد.✨
او که سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در همه ابعاد زندگی‌اش به درستی معنا کرد و از بهترین اولیای الهی شد.
متن دست‌نوشته‌هایش در مناجات با خدا و وصیت‌نامه‌‌ی پرمغز و کلام زیبایش گواه آن است که توانسته ترجمان مفهوم بندگی در درگاه ربوبی باشد.
وصیت نامه‌ای که برای هر زن و مرد شیعه، کتاب انسان‌سازی است‌.

الحمدلله سی‌روز سی‌شهید فرصتی را پیش آورد تا اقوام یکی از بچه‌‌های گروه، «شهید حمید کیانی» باشد که امروز بتوانیم سر سفره کرامتش میهمان شویم و از فیض حضورش برای وجود زنگار گرفته‌مان نور بگیریم.
از زحمات دوست عزیزم سرکار خانم دکتر سوده مهدیان و همسر محترمشان جناب آقای وحید کیانی برای این معرفی، بی‌حد سپاسگزارم.💐

🇮🇷
نام و نام خانوادگی شهید: حمید کیانی
تولد: ۱۳۴۳/۱۱/۲۷، دزفول.
شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، عملیات والفجر۸، فاو.
گلزار شهید: گلزار شهیدآباد دزفول.
🕊

✍🏻نوشته: سوده مهدیان ۱۴۰۳/۱۱/۷
🎨🖌نقاشی دیجیتال: زینب دباغ
🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرح‌پور
🎙با صدای: کوثر راد
🖼💻طراح جلد: الهام رسولی، لیلا غلامی
🇮🇷🕊

🇮🇷
📚 یزله

سرانجام روز موعود فرا رسید.  
در سراسر نخلستان بهمنشیر صدای فریاد شادی «الیوم یوم‌الافتخار» رزمندگان به گوش می‌رسید.
 یزله خواندنشان، نه تنها رجزخوانی بود، بلکه تمرینی برای عبور از مرزهای عاشقانه، برای پر کشیدن به سوی آسمان و جایی فراتر از این دنیای خاکی بود.
بچه‌ها کمی آرام گرفتند و حمید در جمعشان با کلامی نافذ و لحنی آمیخته با یقین، شروع به صحبت کرد.  
 - بچه‌ها، وقتش رسیده! ما هر چه در توان داریم به کار می‌گیریم و هر لحظه‌ای که شرایط برایمان سخت شد، و هیچ پناهی نداشتیم به دامن مادرمان حضرت زهرا پناه می‌بریم.
شش دقیقه سخن گفتن حمید و کلامش در دل‌ها دوباره شور و یزله‌ای دیگر به پا می‌کرد. کلامی که هم‌زمان دل‌ها را به شوق می‌آورد و اشک‌ها را بر گونه‌ها جاری می‌ساخت. کلماتش مانند نسیمی پر از ایمان بود که در قلب هر رزمنده، شعله‌ای تازه می‌افروخت.  
عملیات آغاز شد...  
صبح روز بعد عملیات، موج‌های اروند بدن حمید را در آغوش گرفته بودند...

سال‌ها گذشت و دیگر نخلستان‌های بهمنشیر، آن شور و صداها را به خود ندید، اما صدای آن یزله همچنان در دل تاریخ باقی ماند. صدای آن نغمه که از دل خاک و خون برخاسته بود، صدایی از جنس مقاومت و ایمان که هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود...

✍🏻نوشته: سوده مهدیان ۱۴۰۳/۱۱/۷
🎨🖌نقاشی دیجیتال: زینب دباغ
🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرح‌پور
🎙با صدای: کوثر راد
🖼💻طراح جلد: الهام رسولی، لیلا غلامی
🕊

🇮🇷
هم نامش حمید بود و هم اخلاقش. سال‌ها در پی شهادت، از این سنگر به آن سنگر و از این جبهه به آن جبهه رفت. قامت استوارش، تنها در هنگام نماز می‌لرزید و اشکش، تنها در قنوت شبانه آشکار می‌شد.
دعای کمیل او دل‌ها را به نخلستان‌های کوفه می‌کشاند و نوحه‌هایش جان‌ها را کربلایی می‌کرد.
 
«حمید کیانی» انسانی وارسته، معلمی دردآشنا، رزمنده‌ای پاکباز که آنی از پیکار در راه اسلام باز نمی‌ماند و مُدرسی دلسوز، برای شیفتگان مکتب قرآن بود. در صفای کلامش، سرود رفتن می‌خواند و آرزویش این بود که با بدن ارباً اربا شده چون حسین علیه‌السلام، به ملاقات معبودش بشتابد.

در عمق آوایش، سیمای تابناک عشق را می‌شود دید و در گرمی گفتارش، شور رهیدن و رسیدن را.
 آنگاه که با تو سخن می‌گوید، ندایش بر جانت می‌نشیند. شیفته و شیدا تو را همراه خود به سحرگاه زیبائی رستن می‌برد و آنجا از چشمه‌های گوارای باغ جنت تو را سیراب می‌سازد.

او با تو از درد می‌گوید. با تو چون پرنده‌ای به سخن می‌نشیند؛ پرنده‌ای که در میان قفس تنگ دنیای حقیر محصور شده و از بهر پریدن و به اوج رسیدن، هردم خود را به میله‌های بسته قفس می‌کوبد، تا راه مفرّی بیابد.

در نوشتارش که از صمیم قلبش بر آمده برایت از عشق به قرآن، آن‌سان سخن می‌گوید که بی اختیار تو را به وادی آن می‌برد و از زلال جاری کلام خدا سیرابت می‌سازد.

او در تمامی عملیات‌‌های زیادی از دلاورمردان اسلام شرکت داشت و در کنار حماسه آفرینان ظفرمند جبهه توحید حماسه می‌آفرید.

متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمندانه «والفجر هشت»، در یکی از پاتک‌های دشمن، هدف گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و آنطور که خود آرزو می‌کرد با بدن تکه‌تکه شده به دیدار معبود شتافت و به لقای بهشت و رضوان الهی دست یافت.
🕊

خاطره‌ای از«شهید حمید کیانی» از قول برادرزاده‌اش آقای «وحید کیانی»🎤

🎤آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی شهید حمید کیانی از زبان «شهید محمود دوستانی» است که خود نیز یک هفته بعد از شهادت حمید، به او ملحق می‌شود.
🕊🕊🌷🌷

🇮🇷
بهترین نماز

در حدود دو متر جا، هشت یا نه نفر کنار هم نشسته بودیم. از سوز سرما دور هم جمع شده بودیم، آن هم در حالی که تا صبح می‌لرزیدیم.
برای نماز صبح نمی‌دانستیم چه کنیم. چون لباس‌ها و دست و پایمان، خون‌آلود بود و وضعیت پاکی و نجاستمان معلوم نبود.
از حمید پرسیدم: «حمید! حالا وضعیت نمازمان چه می‌شود؟! با این وضعیت لباس، که نماز نمی‌چسبد.» حمید بلافاصله پاسخ داد: «مثل من باش! به دل نگیر! بهترین نماز الآن است. اتفاقاً این نماز خوبی است. خط دشمن را شکسته‌ایم. آیا نمازی بهتر از این سراغ داری؟!» پرسیدم: «پس مهر و جانماز چه؟!» جواب داد: «همین پتو کافی است!»
آن روز با پتوی روی پایمان نمازی جانانه خواندیم.
🕊

🇮🇷
بعد از نماز شب

در تمرینات سخت غواصی، وقتی به بچه‌ها نگاه می‌کردی، جز ایمانی که در دلشان بود چیز دیگری نمی‌دیدی. چون کسی را نمی‌توانستی پیدا کنی که در اواسط آذر و دی ماه و در زمستان این‌گونه آموزش ببیند و تا کمر در گِل فرو برود.
ساعت ۵:۳۰ صبح بیدار می‌شدند و بعد از خواندن نماز، برای آموزش آماده می‌شدند و به آب می‌زدند. من آن ساعت‌ها یاد سحرهای ماه مبارک رمضان می‌افتادم.
خدا رحمت کند شهید حمید کیانی را! نماز شبش که تمام می‌شد، می‌آمد دم چادر و ما را بیدار می‌کرد و از ما سراغ کلوچه می‌گرفت!
🕊

🇮🇷
مثل شیر

وقتی به سمت ساحل دشمن می‌رفتیم قطعه‌ای بود که آن را پاکسازی کرده بودیم اما در برگشت، آن را گم کردیم. حمید کیانی مثل یک شیر ایستاده بود. صدایش کردم. با صدای رسا و بلند فریاد زد: «محمود! چی شده؟» گفتم: «بچه‌ها را آورده‌ام. یکی از بچه‌ها بیاید و سیم خاردارها را ببُرد.»
او در حالی که سیم‌بُر در دستش بود، از سر خط آمد و مقداری از سیم خاردارها را برید و راه را باز کرد. به ساحل دشمن رسیدیم. به او گفتم: «همینجا بایست و قدر زیادی از سیم خاردارها را ببر چون الآن است که بقیه بچه‌ها برسند.»
حمید کسی نبود که آرام بگیرد. او که آنقدر برای عملیات بی‌تابی کرده بود چگونه می‌توانست آرام باشد؟! چون آن شب همان شبی بود که خودش به چشم دیده بود. او می‌گفت: «محمود، به خدا قسم این دفعه یک چیز به دلم برات شده. روشن است که این دفعه خدا به راحتی و با کمترین تلفات که خودمان هم باورمان نمی‌شود، خط را می‌شکند.»
 آن شب هم وقتی به خط رسیدیم، دستش را به شانه‌ام زد و گفت: «دیدی گفتمت؟ دیدی گفتمت راحت است!»
🕊

🇮🇷
آن شش دقیقه

قبل از شروع عملیات و پس از خواندن پیام فرمانده سپاه، حمید کیانی که فرمانده دسته اول ما بود، با دست اشاره‌ای به من کرد و نشان داد که می‌خواهد با بچه‌ها صحبت کند.
اگرچه وقت تنگ بود، اما بچه‌ها را که هنوز گریه می‌کردند، به شنیدن سخنان حمید دعوت کردم. حمید که از جا بلند شد با دیدنش بچه‌ها زدند زیر گریه. او خودش را به زحمت کنترل کرد.
یکی دو تا تذکر داد و از بچه‌ها خواست در این ساعات آخر، دست توسل به سوی ائمه اطهار(علیهم‌السلام) دراز کنند و با یقین گفت: «قطعاً خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ما را کمک می‌کنند؛ چون ایشان هرچه فرموده و خواسته‌اند، انجام داده‌ایم. آنها هم یاری‌مان خواهند کرد. ما برای بی‌بی حضرت زهرا(سلام الله علیها)، خیلی بر سر و سینه زده‌ایم و الآن باید به ما کمک کند و می‌کند. باید در همه لحظات، چه در آب که خودمان را گم می‌کنیم، چه در خشکی و چه در وسط صحنه‌ی جنگ، از او کمک بخواهیم. باید او را یاد کنیم و او هم باید به ما کمک کند و می‌کند.»
او صحبت‌هایش را با صلابت خاص خودش ادامه داد و محکم و با یقین به امداد و نصرت الهی اشاره کرد. حدود شش دقیقه صحبت کرد. همه گریه می‌کردند.

🕊

🇮🇷
 روایت شهادت

آمده بودم سنگر فرماندهی گردان. کمی دراز کشیدم تا بعد بروم پیش بچه‌ها. حمید و عظیم مسعودی هم آنجا بودند.
حدود ساعت دوازده ظهر بود که یک تانک شلیک کرد. احساس کردم این تانک حامل پیامی است. چند لحظه گذشت. ناگهان صدایم کردند. رفتم. دیدم چیزی که نباید می‌شد شده است.
از حمید فقط دو پا مانده بود و از سینه به بالا چیزی نداشت.
بچه‌ها را صدا کردم. کسی جرأت نمی‌کرد جلو برود. تانک بین دو تا سنگر را زده بود. «عبدالصمد بلبلی» سر در بدن نداشت. عظیم هم بدجوری ترکش خورده و شهید شده بود. یکی از بچه‌ها هم زخمی شده بود. آن روز عراق پاتک خود را انجام داد. تأسفی که می‌خوردم این بود که حمید نماند تا از بالای خاکریز جواب آنها را بدهد و آتش دل‌مان را فرو نشاند.»
🕊

🇮🇷
در ماه بهار قرآن، توصیه‌های معلم شهید «حمید کیانی» درباره قرآن کریم را از نظر بگذرانیم. ان‌شاءالله تلنگری در جهت انس با قرآن و عمل ما به آیات شریفش باشد.🤲🏻📖🌙



بسم الله الرّحمن الرّحیم

...برادران گرامی! جوانان عزیز مسلمان! مسئولین امور در جمهوری اسلامی! و پدرها و مادرها!

وصیتم را که از صمیم قلب و با تمام احساس و ادراکم بیان می‌کنم فرا گیرید. والله دوری از قرآن هلاکت و سقوط درپی دارد. با قرآن باشید. هر روز بخوانید؛ هرچند کم! هر چند محدود! اما بخوانید. حتی نگاهش مفید است. به سیاهی آن نظر کنید، مؤثر است. یگانه دستاویز است محکم به آن بچسبید.

 گوشه‌ای از اوقات زندگی را بدان اختصاص دهید تا از وجود کلام‌الله پرتو گیرید و انرژی.
 به خدا قسم چه دوستانی پر مطالعه و دانا، چه جوانانی کوشا و با استعداد، و چه انقلابیون بی‌نظیر که به‌واسطه دوری از قرآن فاسد شده‌اند. به‌هوش باشید! مباد خویش را از کلام خدا مستغنی بدانیم.

 نگاهش کنید! بخوانید! احترامش کنید! بر خواندنش گوش فرا دهید! از آیاتش پند گیرید که فلاح است و امید در دنیا و رهایی و رستگاری در آخرت.
برادران! فکر کنید. میراث پیغمبر است. اگر میل دارید حوض پیامبر را ملاقات کنید، لاجرم باید از دریای امواج و بی‌پایان قرآن قطره‌هائی هرچند کوچک در بار خویش جای دهید که تنها شفیع است. قرآنی است که امام سجاد(علیه‌السلام) عرض کرد: «خدایا! اگر با قرآن در زمین مکه و تنها زندگی کنم، هرگز احساس ترس و خستگی و کمبود نمی‌کنم.»
فرزندانتان را با خواندن و بهره گرفتن از قرآن سفارش کنید که بر هر کاری افضل است و اگر کاری ارزش دارد، به واسطه قرآن است بخوانید و بر ذلیلی چون من دعا کنید.
حمید کیانی📝
🕊

🇮🇷
او که در نگاشتن و نوشتن سرآمد است، در وصیت‌نامه‌اش امام و رهبر کبیر انقلابش را اینگونه عاشقانه وصف می‌کند:

« خمینی! نام مقدسی که بعد از انبیا و ائمه نام هیج قائد و مرادی به محبوبیتش نیست! روح الله و روح و روان ما، آری به شرافت جدش که به‌راستی روح پرفتوح عالم اسلام و تشیّع است.
امام عزیز! سر و جانم فدای تو باد! زیر لوای مقدست، که رایتش رایت پیغمبر است در خون خود بغلتم و روح پرفتوحت راضی باشد.
امام عزیز! تو تجسم کرامت محمد(ص)، عدالت علی، حلم حسن، عشق حسین، زهد زین‌العابدین و شرافت و بزرگی و سخاوت و شهامت و تقوای همه امامان معصومی! هیچ افتخاری در زندگی به اندازه سربازی در رکابت خشنودم نکرده است.»
🕊

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه‌ی دیگر بگیریم
بیا گمگشته دیرین خود را
سراغ از لاله پرپر بگیریم

یاد و خاطره شهدای دفاع مقدس را در روز راهیان نور با ذکر صلواتی گرامی بداریم🌷

متن کامل وصیت‌نامه‌ی معلّم شهید «حمید کیانی»، که در ۲۱ رمضان‌المبارک سال ۱۴۰۴ هجری قمری آغاز به نوشتن آن کرد و در عید سعید فطر همان سال مصادف با ۱۳۶۳/۴/۱۰ به اتمام رساند.📝

ای مرد نیکوسیرتِ خاکی
ای بهترین الگوی بی‌باکی
باشد گوارای تو این پاداش
 "زیباترین پرواز افلاکی"

✍🏻شعر از: فاطمه شعرا
🖌🎨طراح پوستر: لیلا غلامی

📻🎼تهیه و تنظیم پادکست: زهرا مبینی‌کیا

☘️امام صادق(علیه السلام):
اوّلین کسی که با قائم(عجل الله تعالی فرجه‌الشریف) بیعت می‌کند، جبرئیل(علیه‌السلام) است که به صورت پرنده‌ای سفید نزد حضرت آمده با او بیعت می‌کند؛ سپس یک پایش را بر بیت‌الله‌الحرام و دیگری را بر بیت‌المقدّس می‌گذارد؛ و با صدای بلندی که همگان آن را می‌شنوند ندا می‌دهد: أَتَی أَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ.

📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۹۲ بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۸۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی