امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۵۲ ق.ظ

شهید غلامعباس عباسی

🖇
همیشه یه چیزی گفته‌ان و یه چیزی شنیدیم...
اما کی می‌دونه به شهدا قبل از شهادتشون، از احوال بعد از شهادت، چی نشان یا خبر می‌دن که برای رسیدن بهش دیگه سر از پا نمی‌شناسن و به همه دلبستگی‌ها و علایق مادی و زمینی‌شون پشت پا می‌زنن تا زودتر برن و برسن بهش؟!...
اینو فقط اونایی می‌دونن و می‌فهمن که با اینکه ما فکر می‌کنیم بینمون نیستن اما زنده‌ان و نزد خدا روزی می‌خورن و ما از فهم این هم عاجزیم...

و شهید «غلامعباس عباسی» یکی از همین شهداست. بهتره با خوندن داستان زندگیش، خودتون به عمق حرفم پی ببرید.
و سپاس از زحمت و لطف رفیقِ جانم «فاطمه شعرا» عزیز بابت این معرفی، این آشنایی با خانواده شهید و....

☀️
نام و نام خانوادگی شهید: غلام‌عباس عباسی
تولد: ۱۳۳۳/۷/۱۰، روستای سفلی، شهرستان خرامه، استان فارس.
شهادت: ۱۴۰۲/۵/۲۲، حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، حمله تروریستی داعش.
گلزار شهید: حرم حضرت احمدبن موسی‌الکاظم شاهچراغ علیه‌اسلام..
🌳

☀️
📚روز وصال

محاسنش را کوتاه کرد و عطر زد.
قرار بود برای دیداری خاص آماده شود.
مهر و تسبیحی را که داخل کشو بود به همسرش نشان داد. دلش نیامد به او بگوید اینها را میان کفنم بگذارید.
یکی از آشناها را به دکتر برد و بعد هم خودش را رساند سر شفیت خدمتش در حرم.
صدای اذان همراه همهمه و هیاهو، جیغ و ناله کودکان در حرم پیچید.
دیگر وقتش شده بود.
خودش را دید که ایستاده و بالای مزار شهدای حیاطِ حرم سلام می‌دهد.
وقتش شده بود بعد از سال‌ها خادمی اهل‌بیت و خدمت در سپاه اسلام؛ برود پیش رفقا و همرزمانش.
وقتش شده بود، دوستان قدیمی که به استقبالش آمده‌‌اند را در آغوش بگیرد.
بوی عطر پیراهنش با خون مطهرش در حرم پیچید.

✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۲/۱۱/۴
👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان
🎞تدوین: زهرا فرح‌پور
🌳

☀️
شهید غلام‌عباس عباسی، رزمنده و جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس بود که در مهرماه ۱۳۳۳ در روستای سفلی شهرستان خرامه استان فارس در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کشاورز بود و از این راه به گذران زندگی می‌پرداخت.
غلام‌عباس عباسی پس از تحصیل در مقطع راهنمایی، برای کمک به گذران زندگی، به همراه پدرش به کشاورزی مشغول شد.
 پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دی ماه ۱۳۶۰ وارد سپاه شده و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه اعزام شد.
او در دوران دفاع مقدس در «تیپ ۵۶ یونس» در واحد آماد و پشتیبانی خدمت کرد و در عملیات‌های مختلف چون والفجر ۸ حضور داشت.
🌳

☀️
پس از پایان جنگ تحمیلی، وی در ناحیه مقاومت سپاه شهر خرامه، خدمت کرد و در سال ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی از سپاه پاسداران نائل شد.
 فعالیت در برنامه‌های فرهنگی و مذهبی شهرستان‌های خرامه و شیراز، مثل شرکت در اردوهای جهادی، خدمت به محرومین در روستا و خادمی افتخاری حرم مطهر حضرت احمدبن موسی شاه‌چراغ علیه‌السلام از جمله کارهای فرهنگی او محسوب می‌شد.
این شهید گرانقدر که سال‌ها آرزوی شهادت را در دل می‌پروراند در غروب یکشنبه بیست و دوم مرداد ماه ۱۴۰۲، در حالی که لباس خادم افتخاری حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام را به تن داشت، در حمله تروریستی داعش کوردل به این حرم مطهر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
روحش شاد و نام و یادش زنده و جاوید باد.🌹
🌳

☀️
شهید غلام‌عباس عباسی از زبان دخترش🎤

پدرم هر سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می‌گرفت. محرم‌ها با پای برهنه در عزای امام حسین علیه‌السلام در دسته سینه و زنجیر می‌زد.
بسیار انسان نوع‌دوستی بود؛ به نحوی که در اردوهای جهادی و در حوادثی مثل سیل و زلزله با همه‌ی توان به کمک می‌شتافت‌. تا پنجاه سالگی به مرکز اهدای خون، خون اهدا می‌کرد.
رفتارهای خوبش در خانه و در ارتباط با مادر و بچه‌ها و نوه‌هایش به مراتب بیشتر به چشم می‌آمد. بسیار باحوصله و مهربان بود.
به خاطر دارم یکبار که مادرم به علت بیماری باید در منزل سرم تزریق می‌کرد کنارش ایستاد و تا تمام شدن آن، سرم را نگه‌داشت.
پدرم برای شهدا و خانواده‌های آنها ارزش زیادی قائل بود. مرتب به آنها سر می‌زد و جویای حالشان می‌شد.
او در هر زمینه سرآمد و فعال بود. تنها جایی که همیشه می‌گفت از آن عقب مانده‌ام قافله‌ی شهدا بود. در یادواره شهدای روستا، سر جاده، خیمه‌ای برپا می‌کرد و به شرکت‌کنندگان چای و شربت می‌داد.
۲۰ سال در هیئت محبین حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در شهرستان خرامه فعالیت داشت. آخرین تاسوعای زندگی‌اش توی راه‌پله همان هیئت آنقدر نشست و گریه کرد تا به گفته یکی از دوستانش امضای شهادتش را همان‌جا گرفت...
🌳

☀️
همسر بزرگوار شهید در گفت‌و‌گو با سی روز سی شهید🎤

آخرین روزی که همسرم قرار بود به شاهچراغ برود با وجودی که شیفت او ساعت پنج عصر شروع می‌شد، زودتر از همیشه از سرکار به خانه آمد.
یک نفر از بچه‌های شهرداری را که مریض شده بود برده بود دکتر و بعد به خانه آمده بود.
آن روز مثل اینکه داشت خود را برای یک سفر آماده می‌کرد حسابی به خود رسید. حمام رفت و محاسن خود را کوتاه کرد. عطر زد و لباس خادمی‌اش را پوشید.
 خانه را جارو و گردگیری کرد. انگار داشت خانه را برای مهمان‌ها آماده می‌کرد و حتی این حرف را هم که هیچ‌وقت طی این سال‌ها نگفته بود گفت که: «خانه چقدر به نظرم کوچک است!»
روز قبلش مهر و تسبیحی را داخل کشو گذاشت و گفت: «این مهر برای نماز خواندن نیست!» دلش نمی‌آمد مستقیم بگوید آن را آماده کرده‌ام برای داخل کفنم!

هنگامی که در شاهچراغ تیراندازی شد، دوست دخترم که خودش هم خادم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام است زنگ زد و به دخترم گفت: «خدا را شکر که سالمی!» همان موقع به دخترم گفتم: «پدرتان دیگر شهید شد.» دخترم تعجب کرد و گفت: «مادر! این چه حرفی است!» گفتم: «کاملا از رفتارش مشخص بود که می‌رود و شهید می‌شود.»

یکی از خادمان حرم، بعد از شهادت همسرم می‌گفت: «آقای عباسی دائم به مزار شهدای حضرت شاهچراغ می‌رفتند. در هنگام تحویل شیفت، با حسرت به آنها  می‌گفت: «خوش به سعادت شما. شما عاقبت بخیر شدید.»
خادم به او گفته بود: «ما هم عاقبت بخیر هستیم که اینجا خدمت می‌کنیم.» او هم جواب داده بود: «نه! اگر ما شهید بشویم عاقبت‌بخیر هستیم. عاقبت بخیری یعنی شهادت.»
همسرم در هیئت محبین حضرت فاطمه(س) خدمت می‌کرد.
در ماه محرم، در خیمه‌ی امام حسین علیه‌السلام، با شیر و چای گرم، از عزادارن پذیرایی می‌کرد.
گاهی فیلم فعالیت‌های خیمه روی پرده پخش می‌شد. همه جلو دوربین می‌آمدند به‌جز همسرم!
یک روز به او گفتم: «خب شما هم بیا جلوی دوربین.»
گفت: «لازم نیست کسی من را ببیند! کسی که باید ببیند می‌بیند.»
🌳

فدای آن حریمِ مهربانت
فدای صحن سبزِ آستانت
خریدی خادمت را خوبْ آقا!
خوشا بر خادمِ سقا نشانت!

✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۱۸

☀️
🌳

نظرات (۱)

روحشان قرین رحمت الهی و یادشان گرامی باد
پاسخ:
الهی آمین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی