امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۲:۳۹ ق.ظ

شهید حسن خواجه پور

🖇
هرسال برای معرفی شهدای منا، دست به دامن او می‌شوم. «زهرا شعبانی» عزیز، دوست شهیدزاده‌‌ام.
همو که از عطوفت و مهر مادر و سایه و تکیه‌گاه پدر و همسرش، در مسیر رضایت حضرت الله گذشته است.
او که پناه واقعی‌اش خداست ما را با شیرزنی چون خودش، آشنا می‌کند. بانو «سمیه محمدزاده» همسر شهید منا «حاج حسن خواجه‌پور».
همسری عاشق و مادری صبور. او که تنها به انتظار ظهور منجی، دخترکانش را با عشقی تمام در دامان مهربانش می‌پروراند.
چون دیگر بازماندگان حادثه‌ی غم‌بار منا، سوزش قلب و زخم جگرش، تنها با رجعت شهیدان، در سپاه مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، خنک خواهد شد و التیام خواهد یافت.

🕋
نام و نام خانوادگی شهید: حسن خواجه‌پور
تولد: ۱۳۵۹/۹/۲۸، گراش، استان فارس.
شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲، سرزمین منا، عربستان سعودی.
گلزار شهید: گلزار شهدای گراش.
🕊📿

🕋
📚 از واقعه تا واقعیت

از طرف‌ حاج‌حسن‌، بوسه‌ای‌ به‌گونه‌ی‌ دخترانم‌ زدم‌ و پتوی‌شان‌ را‌ مرتب‌ کردم.
آن‌شب‌‌ بیش‌ از‌‌ روزهای‌ گذشته‌ دلتنگ‌ بودم‌؛ نگرانی‌ و‌ بی‌تابی‌، بغضی‌ شده‌ بود‌ و نفس‌های‌ عمیقم‌ را تکه‌تکه‌ کرده‌ بود.
بلاتکلیفی و بی‌خبری از وضعیت حاجیان حادثه‌ی منا، هنوز ادامه داشت‌. انگار بین زمین و هوا معلق بودم...
تسبیح‌ حاج‌حسن‌، بین‌ انگشتانم‌ تاب‌ می‌خورد و‌ من از‌ تسبیح‌، عطر‌ وجود عزیزم‌ را تمنا می‌کردم‌!
زیر لب ذکر‌ «اللهم‌ لبیک» را‌ زمزمه‌ کردم.
بی‌اختیار، جمله‌ی‌ معروف‌ حاج‌قاسم‌(لازمه‌ی‌ شهید‌ شدن‌، شهید‌ بودن‌ است) را‌ با‌ ویژگی‌ها‌ و‌ خصوصیات‌ حسن‌آقا‌‌ تطبیق‌‌ دادم‌.
سریع‌ و بغض‌آلود‌، سرم‌ را‌ به‌ چپ‌ و‌ راست‌ تکان‌ می‌دادم‌ و ریز‌ریز‌ زمزمه‌ می‌کردم: «حاجی‌حسن‌ جانم! مگه‌ نگفتی‌ با‌ قرآن‌ به‌ استقبالت‌ بیام؟! من منتظرما!»
لبم‌ را‌ می‌گزیدم‌‌ که‌ صدای‌ گریه‌‌ام‌‌ دخترانم‌ را‌ بیدار‌ نکند!
با همان حال، کم‌کم‌‌ چشمانم‌ گرم‌ شد.
چه‌‌ صدای‌ زیبایی‌ می‌شنیدم!
صدایی‌ که‌ بی‌نهایت‌ دلتنگ‌ و‌ بی‌تابش‌ بودم.
خودش بود. حاج حسن، همراه‌ لبخند‌ زیبای همیشگی‌اش تأکید‌ داشت ‌‌۱۵ بار‌ سوره‌‌ی واقعه‌ بخوانم.
بیدار که شدم، قلبم‌ گرم‌ شده‌ بود و آرام.

✍🏻حورا رحمت کاشانی ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرح‌پور
🕊📿

🕋
حسن خواجه‌پور سال ۱۳۵۹ در  شهر گراش در جنوب استان فارس به دنیا آمد. آخرین فرزند حاج محمدخواجه‌پور معروف به محمدکریم بود که به عنوان یکی از معتمدین مردم گراش شناخته می‌شد و همواره محل مراجعات مردم بود. حسن در نوجوانی همراه با برادران خود در خدمت پدر و مادر بود و حتی بیش‌تر از آن‌ها به پدر سالخورده‌ی خود توجه داشت.
در ۱۴ سالگی بعد از درگذشت پدر، برای کار و امرار معاش راهی جزیره کیش شد. حسن با فراهم شدن شرایط در سال ۱۳۸۱ با خانواده محمدزاده وصلت کرد. حاصل ازدواج او دو دختر به نام‌های پریسا و دیانا است.
بعد از مدتی اشتغال در کیش، سال۱۳۸۴ به همراه خانواده و برادران خود، مجید و قاسم و مادرش در شیراز اقامت کرد. او در این سال‌ها تا زمان عروج خود در بازار شیراز به شغل فروش ظروف اشتغال داشت. یکی از دلایل مهاجرت او به شیراز این بود که بتواند از مادر تنهای خود مراقبت کند.
🕊📿

🕋
حاج حسن توجه ویژه‌ای به صله‌ی رحم داشت و در هر فرصتی به دیدار خاندان و خویشان می‌رفت. خصوصیت ویژه او خوش‌رویی و روی گشاده بود. حسن با شوخی‌های بجا و حضور مداوم، گرمی‌بخش جمع‌های خانوادگی بود و همه خانواده خاطرات شیرینی از او به یادگار دارند.
از دیگر ویژگی‌هایی که خانواده از آن یاد می‌کنند این است که تعلق چندانی به دنیای مادی نداشت و چندین بار با آن لبخند همیشگی گفته بود که چه می‌شد که سعادت شهادت داشته باشد. او در سال‌های زندگی در فعالیت‌های مساجد و حسینیه‌های محل زندگی خود نیز مشارکت فعال داشت.
🕊📿

🕋
حاج حسن در سال ۱۳۹۰ به همراه خانواده راهی سفر عمره‌ی مفرده شد و در پی آن همواره اشتیاق به زیارت دوباره خانه خدا داشت. در سال ۱۳۹۴ با وجود این که از نظر شرعی مستطیع محسوب نمی‌شد با اشتیاق از کاروان شیراز عازم سفر حج واجب تمتع شد.

به گفته همراهان حاج حسن در مدت حضور در حج توجه ویژه‌ای به همراهان خود داشت و تمام ده روز را به روزه گذراند. خداوند پاداش نیت پاک او را عروج در سرزمین وحی قرار داد. و او به همراه حدود ۵۰۰نفر از هموطنان خود و بیش از ۲۵۰۰ نفر از مسلمانان در روز عید قربان، قربانی نابخردی رژیم آل‌سعود گردید.
خواجه‌پور روز ۱۴ مهرماه ۱۳۹۴ با شکوهی خیره‌کننده بر دستان مردم گراش و کسانی که از نقاط مختلف کشور گرد هم آمده بودند تشییع و در گلزار شهدای گراش در کنار شهدا آرام گرفت.
🕊📿

آنقدر بر ذکر «اللهم لبیک» مداومت داشت که گفتم روی سنگ قبرش هم بنویسند.
🕊📿🕋

🕋
📄همسر شهید خواجه‌پور در گفتگو با سی‌روز سی‌شهید🎤

تا قبل از شهادت حاج حسن، یک سری از خصوصیات و اخلاقیات روزمره‌اش برایم عادی و طبیعی جلوه می‌کرد.
آن جمله‌ی معروف حاج قاسم سلیمانی که فرمود: «لازمه شهید شدن شهید زندگی کردن است» را که شنیدم خیلی به فکر فرو رفتم. همان لحظه انگار چیزی در من فرو ریخت.
یکی‌یکی کارهایش از جلو چشمانم رد شد. رفتارهایی که روزها از او دیده بودم ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم لازمه شهید شدنش همین‌ها بوده‌ باشد.

مثلا حاج حسن عادت داشت در خانه و در مواقع معمولی ذکرش «اللهم لبیک» باشد. لبیک گفتنی که لازمه رسیدن به مقام شهادت بود.
مدام قرآن می‌خواند. حتی وقت آخرین تماس، با لبخند به من گفت: «به‌جای گل و شیرینی با قرآن به اسقبالم می‌آیی!» تا مدت‌ها بعد از شهادتش فکرم این بود که چه آگاهانه، و از انسی که با قرآن داشت از شهادت و نوع شهادتش باخبر بود!
حتی در روزهای بی‌قراری و بی‌خبری از مفقودین شهدای مظلوم فاجعه منا، به خوابم آمد و مکرر تاکید کرد که سوره واقعه را ۱۵ بار بخوانم. بعد از آن، خبر شهادت و زمان بازگشتش را به من اطلاع دادند. و بی‌شک آن هم از توجهش به انس با قرآن بود‌.
یا مثلاً به صله رحم و احترام به بزرگترها بسیار مقید بود و رفتارش برای همه درس زندگی بود‌.
و در آخر اینکه حاج حسن، به نماز اول وقت بسیار تاکید داشت. وقت نماز در هر مکانی که بود به محض شنیدن صدای اذان نمازش را می‌خواند. حتی اگر همان لحظه در جاده‌ای تاریک، بدون نمازخانه و مکان مناسبی برای اسکان باشد. چه مجتمع خرید و تفریح باشد چه پمپ بنزین و ... برایش فرقی نداشت.
همیشه می‌گفت شاید تا چند دقیقه‌ی دیگر من زنده نباشم که بتوانم نمازم را بخوانم.
برای رفتن از این دنیای فانی لحظه‌شماری می‌کرد که این دنیا زودگذر و هر چه هست در سرای دیگر است.
به راستی مزد همه این کارهایش شهادت بود و چه زیبا خداوند او را در آغوش خود پذیرفت و آسمانی کرد.
🕊📿

چقدر ساده برایم از آسمان گفتی
ز شوق لحظه‌ی دیدار حاجیان گفتی

مرور می‌کنم اینک طنین لبیکی
که روز واقعه با خشکی زبان گفتی

✍🏻زهرا دشتیار ۱۴۰۲/۱۲/۲۸
🕊📿🕋

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی