شهید محمود تقی پور
«تکتم شادکامی» دوست عزیز من و از همراهان قدیمی ماست.
شاید از آغازین سالهای فعالیتمان.
در دفتر ششم، معرف «شهید مهرداد سیستانی» بود. برادر همسرش و صاحب کتاب «کنار رود خیّن».
و امروز، تکتم عزیز، از پسرخالهاش برایمان روایت میکند.
شهید روحانی مدافع حرم، اهل مشهد امام رئوف علیهالسلام؛
شهید «محمود تقیپور»
دلدادگیاش به بانوی حرم، حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها، دل کندن از زندگی مرفه دنیایی و پرداختن به عالم تبلیغ و جهاد در دین، درس بزرگی برای همه ماست.
🇮🇷
نام و نام خانوادگی شهید: محمود تقیپور
تولد: ۱۳۶۱/۸/۲۵، گرگان.
شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸، دیرالزّور، سوریه. برابر با ظهر اربعین حسینی.
گلزار شهید: مشهد، بهشت رضا علیهالسلام، بلوک ۱۵، ردیف۴، شماره ۱۲.
🦋
🇮🇷
📚 پابرهنه تا بهشت
از صبح اصرار داشت برویم حرم. به او گفتم: «حاجی، امروز خیلی شلوغیم، اجازه بده فردا بریم.»
پرچمِ سبزِ «لبیک یا زینب» را رو به ما باز کرد و گفت: «توی این روز عزیز، کمترین کاریه که میتونیم بکنیم. به احترام و یاد اون چند نفری که ارادت داشتن به علیاکبر حسین، بریم.»
این را که گفت، نتوانستیم مخالفت کنیم. حاضر شدیم.
داشت بدون کفش همراهمان میآمد. باتعجب به پاهایش زل زدم و گفتم: «آشیخ؟ کفشات کجاست؟! اینجوری میخوای بیای؟ زمین داغه، میسوزی!»
خندید. برق عجیبی توی چشمانش بود. با لحنی آرام و با بغضی غریب گفت: «نذر دارم برادر! دعا کن بیبی قبولم کنه.»
تا برسیم به حرم، فکرم پیش محمود بود. او که همه چیزش را برای راه دفاع از حرم گذاشته بود حالا نگران راضی بودن بیبی از خودش بود! ما باید چه میگفتیم؟!
به حرم که رسیدیم، کنارش رفتم و گفتم:
«دعام کن حاجی، خیلی دعام کن.»
✍🏻فاطمه پیروز ۱۴ ساله ۱۴۰۲/۷/۲۴
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🦋
🦋
🇮🇷
شهید محمود تقیپور متولد ۲۵ آبان ۱۳۶۱ در گرگان بود. در سال ۶۸ خانوادهاش به مشهد مهاجرت کردند و او تحصیلاتش را در آنجا ادامه داد.
از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه پدرش به مسجد میرفت و در جلسات مذهبی شرکت میکرد.
بعد از کلاس نهم از پدر و مادرش درخواست کرد تا وارد حوزه علمیه شود؛ چون هدفش سربازی امام زمان(عج) بود. اما به اصرار والدینش و با ادب و تواضعی که داشت پس از گرفتن دیپلم وارد حوزه شد.
محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختیهای زیادی به خود میداد. مثلا بدترین حجره را انتخاب میکرد و میگفت: «حجرههای خوب بهتر است برای شهرستانیها باشد.»
همچنین شبها لباسهای بقیه طلبهها را پنهانی میشست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا میشدند میگفت: «من برای دل خودم این کارها را انجام میدهم.»
بسیار مقید به نماز شب بود و همه را به آن سفارش میکرد. اهل ورزش بود. کوهنوردی میکرد. بعد از اتمام درس مقدماتی، تصمیم گرفت برای درس خارج، به قم برود تا از فضای مذهبی آنجا استفاده کند و به هدفش که همان اجتهاد بود برسد.
او به مستضعفین خیلی کمک میکرد، مثلا کرایه خانهی آنها را میداد یا برای آنها وسیله خانه میخرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.
محمود حدود سه سال و به صورت داوطلبانه به پادگانها و اماکن نظامی میرفت و در آنجا تبلیغ دین میکرد و در نهایت در سال ۹۴ از طریق تیپ امام صادق علیهالسلام فاطمیون قم به سوریه اعزام شد.
به گفته دوستانش او همیشه دعا میکرد که در روز اربعین به شهادت برسد و ذکر «یا زینب» و «یا زهرا» همیشه بر لبانش جاری بود.
فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه باخبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت: «میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان(عج) بهتر است.»
او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
محمود سرانجام در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور سوریه، زخمی و راهی بیمارستان شد و در حالی که لبخند بر لب داشت و شهادتین میگفت به شهادت رسید.
🦋
🇮🇷
تکتم شادکامی عزیز در گفتگو با سیروز سیشهید:🎤
مدتها بعد از اینکه پسرخالهام چندبار به سوریه رفت و آمد کرد پدر و مادرش متوجه رفتنش به سوریه شدند.
هیچکدام از ما از این موضوع، خبر نداشتیم. وقتی خبر شهادتش آمد تازه فامیل متوجه این مسئله شدند.
نکته قابل تامل درباره ایشان این بود که پدر و مادرش از طبقه بالا و مرفه جامعه بودند که در مشهد زندگی میکردند اما او راه طلبگی را انتخاب کرد.
با یک دختر خانم مؤمنه ازدواج کرد و کلا مسیر زندگیاش تغییر کرد. رفتارش با خانواده متفاوت شد. تمام رفاه و زندگی راحت خانهی پدری را رها کرد و برای زندگی راهی قم شد.
من وقتی خبر شهادتش را شنیدم اصلا باورم نمیشد. خالهام در سفر اربعین بود و هنوز خبردار نشده بود. آقامیرزا محمود در روز اربعین به شهادت رسید. خالهام بیماری قلبی داشت و همه مانده بودند که چطور این خبر را به او بدهند.
روزی که خالهام او را به دنیا آورد روزه بود. همه روزههایش را در بارداریاش گرفت و
اصلا در بارداریاش به سفر حج مشرف شد.
🦋
نگاهی گذرا به زندگی شهید محمود تقیپور
🦋
🇮🇷
سرکار خانم «مرضیه میرزایی» مادر شهید:🎤
- با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما میگرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان(عج) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز میکنم و ایشان برکت به مال و زندگیام میدهد.
او خودش معمولا چیزی از شرایطش به ما نمیگفت و معمولا از اطرافیان درباره او میشنیدیم. مثلا مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت میکرد به ما گفت: «او همیشه سختترین مسئولیتها و سختترین شرایط را قبول میکرد و معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است.»
همرزمانش میگویند: «او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند.»
در حالی که در سوریه بود، گفت: «من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما میخواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم.»
من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.
او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که: «من در روز اربعین شهید میشوم.» و همچنین در وصیتنامه وی آمده است: «نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم.»
🦋
رجزخوانی شیخ میرزامحمود تقیپور برای داعش خبیث
🦋
🇮🇷
توصیهنامه عمومی شهید محمود تقیپور📝
بعد از عرض ادب خدمت شما خوانندهی محترم
نمیتوانستم نسبت به اوضاع اطرافم بیتفاوت باشم و برای بیتوجهیام صد دلیل بتراشم.
دشمن اسلام، یک عده شرور را بسیج کرد و اوضاع سوریه را ناامن کرد. حدود هفت میلیون آواره، تخریب فراوان ابنیه و آثار اسلامی و باستانی، ازبین بردن زیرساختها و خانهی مردم و ... کشتن و زخمی کردن صدها هزار نفر، حالا نقش من بهعنوان یک مسلمان چیست؟!
یک عده برای دفاع از حرم اهلبیت ع و نجات جان مسلمانان قیام کردند و رفتند. من هم نشستم و دعا کردم ولی این کافی نبود. در محیطی امن نشستن و دعا کردن کافی نیست. وارد عرصهی نبرد شدم تا اسباب راهنمایی هدایت و تشویق مدافعان حرم باشم. تا مرهمی باشم بر زخمهایشان، و قوت قلبی بر هجومشان بر صف دشمن.
این راه، اسارت، جانبازی و شهادت دارد. بالاخره جنگ است! خودم را به خدا سپردم. هرچه خودش بخواهد همان میشود. من البته عاشق شهادتم و دوست دارم به این مقام والا که ائمه از خدا درخواست میکردند برسم. اگر توفیق یافتم که خوش به حالم.
و اما شما در قبال خون شهدا وظایفی دارید.
مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود. کاری زینبی(س) کنید و پیامرسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید؛ چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است.
حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است، و در ثانی خداوند خیرالکفیل و خیرالولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت و حمایت و کفالت بکند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد، ناراحتی ندارد.
مواظب ایمانتان باشید.
شب عاشورا ۱۴۳۷
شیخ میرزا محمود تقیپور📝
🦋
وصیت صوتی شهید «محمود تقیپور» به پدر و مادرش چند روز قبل از شهادت📱
🦋
🦋
شهادت در کلام شهید آوینی:
شهدا، اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیهالسلام هستند. پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری.
🦋
حتی در سوریه هم به تبلیغ و انجام وظایف خود میپرداخت. چرا که به زبان عربی تسلط کامل داشت.
🦋
«محمود تقیپور» یک روز قبل از شهادت
🦋
خوشا جان دادنِ در راه دینت
خوشا آن دَم که باشم همنشینت
تویی ارباب و سالار شهیدان
به دیدارم بیا در اربعینت
✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۲/۱۲/۲۴
🦋🇮🇷