امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۳۸ ق.ظ

شهید محمدمهدی مالامیری

در هشتمین سالگرد شهادت بزرگمردی غیور از شهر خون و قیام، اولین شهید روحانی مدافع حرم شهید محمدمهدی مالامیری، میهمان سفره فیض آن والامقامیم.

🕊
نام و نام خانوادگی شهید: محمدمهدی مالامیری کجوری
تولد: ۱۳۶۴/۳/۲۶، قم.
شهادت: ۱۳۹۴/۱/۳۱، بُصرَی‌الحریر، درعا، سوریه.
رجعت: ۱۴۰۰/۵/۲۱.
گلزار شهید: قم، گلزار شهدای امامزاده علی‌بن جعفر علیه‌السلام.
🎂🌹

🕊🎥
📚جایی برای دلتنگی

حواست هست بابا؟!
شش ساله که ندیدیمت...
من و فاطمه خیلی دلمون برات تنگ شده بود؛ برای گرمای دستات و شنیدن صدات، برای نوازش صورت مهربونت؛ برای وقتایی که روی کولت ما رو می‌نشوندی!
از اون بالا دنیا خیلی قشنگ‌تر بود!
اما الان ما اینجاییم روی زمین و نگاهمون رو به بالا.
وقتی رفتی خیلی چیزا عوض شد، یکباره بزرگ شدیم، دلمون تنگ شد به وسعت نبودنت، چشممون منتظر اومدنت.
 آره بابا جون! توی سالای نبودنت من و فاطمه خیلی دعا کردیم برگردی؛ اما نگفتیم به کسی! همانطور که دلتنگیمون رو نگفتیم به کسی...
یه روز وقتی با مامان رفتیم پارک و با دیدن بازی بچه‌ها با پدراشون دلمون برات خیلی تنگ شد، یواشکی جوری که کسی نفهمه دوتایی خیلی گریه کردیم.
 من از کنار باغچه یه سنگ سفید پیدا کردم و به فاطمه گفتم: «غصه نخور آبجی! بیا این سنگ مثلا قبر باباست! بیا اینجا بنویسیم چقدر دلمون براش تنگ شده!» خب دل دختر بابا مگه میشه تنگ نبودنش نشه! کاش الان می‌دونستیم کجاست!
نوشتیم و کسی نخوند جز تو!
خوندی و اومدی!

باباجون مهربون ما! رسیدنت بخیر! بیا که حرف نگفته زیاد داریم برات که باهم بزنیم...

✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۱/۱۲/۲۱
👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرح‌پور
🎙با صدای: سمیه میرزائی
🎂🌹

🕊
 محمدمهدی مالامیری، در روز دوشنبه ۲۶ خردادماه ۱۳۶۴، مصادف با ۲۶ ماه مبارک رمضان، در خانواده‌ای روحانی و ولایی در شهر مقدس قم به دنیا آمد.
 در دامان پدر و مادری دلسوز و متدین تربیت شد؛ پدر و مادر او هر دو اصالتاً مازندرانی بودند؛ پدرش اهل کجور و مادرش از سلسله‌ی جلیله‌ی سادات خاندان حسینی شهرستان آمل بود.
محمدمهدی همیشه شاگرد ممتاز بود. پس از گرفتن سیکل وارد حوزه علمیه قم، مدرسه علمیه فاطمی شد. سخت‌کوشی و تهذیب نفسش باعث شد از همان ابتدا به عنوان طلبه‌ای ممتاز از محضر اساتید و بزرگان، بهره‌های فراوان ببرد و بعد از طی دروس سطح، پای درس خارج حضرات آیات عابدی، آملی لاریجانی، شب‌زنده‌دار، مدرسی یزدی، سیفی مازندرانی و ... تلمّذ کند.
او دروس مقدمات و سطح که در ده سال خوانده می‌شود را هشت ساله به پایان رساند. همراه با درس خارج، سطوح عالی حوزه را همزمان در قم و کاشان تدریس می‌کرد.
با اینکه استاد سطوح عالی حوزه بود هیچ‌گاه در او تکبر و فخرفروشی دیده نشد؛ به طوری که در طول دو سال تدریس کفایه، پدر و برادران او که همگی طلبه هستند و در قم زندگی می‌کنند از تدریس او اطلاع نداشتند تا اینکه تصادفاً اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند.
🎂🌹

🕊
همیشه با وضو بود. مادرش می‌گفت: «محمدمهدی آن قدر خوب است که آخر شهید می‌شود.»
عاشق جهاد و شهادت بود و پیش از ازدواج، برای جنگ با اسرائیل عازم لبنان شده بود؛ ولی در نیمه‌ی راه مجبور به بازگشت شد.
 در کنار درس و تدریس و مباحثه، فعالیت‌های تبلیغی را تا هنگام شهادت به عنوان تکلیف و وظیفه شرعی بی‌هیچ بهانه و توجیهی انجام می‌داد.
خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش از کارهای بارزش بود و همین امر در کنار تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان می‌کرد.
پرهیز از هیاهو شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانکه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند.
نسبت به مولا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ارادت خاصی داشت.
 تداوم ارتباط با قرآن و مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانش را زلال‌تر می‌کرد.
در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری(حفظه الله)، آمیخته‌ای از تحصیل، تهذیب و ورزش بود.
🎂🌹

🕊
تحولات کشورهای اسلامی از نوجوانی برایش اهمیت فراوانی داشت؛ اما جنایات فجیع گروه‌های افراطی و تکفیری و حرمت شکنی‌های بی‌شرمانه آنها آرام و قرار را از او ربوده بود.
با دیدن صحنه‌های ظلم به شیعیان و مسلمانان جهان می‌گفت:
«داعش سر کودکان را می‌برد و پدرانشان را با اره قطعه‌قطعه می‌کند؛ چگونه بنشینم و نظاره‌گر این جنایات باشم در حالی که فرزندان خودم در امنیت کامل در کنارم بازی می‌کنند؟!»

بابای مهربان بشری و فاطمه، تاب شنیدن ناله‌های جانسوز کودکان سوریه و عراق را نداشت و طعم خوش آرامش و لذت‌های زندگی به ذائقه بهشتی‌اش تلخ می‌نمود. برهمین مبنا سفرهای تبلیغی آخرش را به مناطق مرزی و سنی‌نشین رفت تا با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش مبارزه کند. اما غیرت و شجاعت عالمانه‌اش وجدان بیدارش را به آن سوی مرزها می‌کشید.
دوره‌های فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرد تا به قول خودش به «حاصل آموخته‌هایش» برسد.
🎂🌹

آخرین ویدئو از روحانی شهید مدافع حرم
محمدمهدی مالامیری

🕊
روز اعزام نزدیک بود و هر لحظه نشاط و نورانیت، سیمای آرام محمدمهدی را دلنشین‌تر می‌کرد.
دانش‌آموخته‌ی مکتب فاطمی، به نیابت از رهبر فرزانه و مجاهد انقلاب، برای دفاع از حریم پاک اهل‌بیت علیهم‌السلام، راهی جبهه‌های نبرد علیه گروه‌های تکفیری آمریکایی شد.

سرانجام در شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ مصادف با اول رجب، میلاد امام باقر علیه‌السلام، همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار «کلنا عباسک یا زینب» به عنوان یک بسیجی رزمی_تبلیغی وارد سوریه شد و به جهاد پرداخت و در حالی‌که دست نشاندگان آمریکا را مورد هجوم قرار داده بود، در منطقه بُصْرَی الحریر در استان درعای سوریه به آرزوی دیرینه‌اش رسید و جامۀ فاخر شهادت را بر تن کرد.

عاش سعیدا و مات سعیدا. زیبا زیست و زیباتر پرکشید و راه چگونه زیستن و چگونه رفتن را به ما آموخت.
روحش شاد.
🎂🌹

🕊
نقل از: همسر شهید

روز شهادت امام هادی علیه‌السلام، گوشی موبایل من گم شده بود و به دلیل این‌که منتظر تماسی از همسرم بودم، همه جای خانه دنبال آن می‌گشتم. ناگهان مادرم من را صدا کرد. وقتی به طبقه بالا رفتم، دیدم که حال مادرم دگرگون است و می‌گوید گویا مهدی مفقود‌الاثر شده است. گفتم: «این‌که ناراحتی ندارد. من به حرم حضرت معصومه(س) می‌روم.»
از خانواده‌ام خواستم که همراه با من به داخل فضای حرم نیایند. به حضرت گفتم که با آن‌که حضرت زینب (س) از ابتدا با شهادت امام حسین (ع) آشنا بود اما طاقت شهادت برادر برایش دشوار بود. از ایشان خواستم که به من صبر عنایت کند. همان لحظه گویی جام صبر را در قلبم ریختند.
🎂🌹

🕊
🎥مستند ملازمان حرم
گفتگو با سرکار خانم «زهرا احمدی» همسر شهید روحانی مدافع حرم «محمدمهدی مالامیری کجوری»
🎂🌹

🕊
همسر شهید با بیان این‌که پیکر شهید مالامیری به میهن بازنگشت، گفت: در آن زمان هنوز هم ایران حضور در سوریه را کتمان می‌کرد. ما حتی اجازه برپایی مراسم را هم نداشتیم. حتی یک پارچه سیاه هم نزدیم. بعد از آن بود که ایران اعلام کرد که در سوریه حضور مستشاری دارد. ایشان درباره نحوه ترویج روحیه ایثار و مقاومت و صبر بر جهاد گفت: این روحیه را از خانواده شهدا و ایثارگران و پیش از آن، از اهل بیت‌(علیهم السلام) آموختیم. اگر درست عمل کنیم، می‌توانیم به چنین روحیاتی دست یابیم. زمانی که برای برنامه «ملازمان حرم» مصاحبه می‌کردم، گفتم که از من نمی‌توانید تصویر اشکبار بگیرید. پس از آن، به من گفتند که طبق نظر سنجی صورت گرفته برنامه‌هایی که صلابت خانواده شهدا را به نمایش گذاشته است، از تاثیرپذیری بالاتری در نزد مخاطب برخوردار بود. این همسر شهید مدافع حرم در پایان گفت: من حتی اجازه نمی دادم که خانواده‌ام نزد فرزندانم گریه کنند. برای فرزندانم لباس نو می‌خریدم و به همه می‌گفتم که «شهادت» میهمانی پدر فرزندانم است. آن‌ها نباید غمگین باشند.
🎂🌹

🦋روایت عشق
📻📡شبکه رادیویی معارف
🎬مروری بر عاشقانه‌های مادران شهدا
🎙گفتگو با مادر شهید محمدمهدی مالامیری
🎂🌹

🕊
بابت مشکلی که برام پیش اومده بود حال روحی بدی داشتم. هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌تونست خوشحالم کنه. کارم شده بود عصرها برم پشت‌بوم و بشینم غروب خورشید رو نگاه کنم. تنها دستاویزم خوندن چند آیه قرآن بود و زیارت عاشورای هر روزه.
 از اون دختر شر و شوری که همه می‌شناختن، یه آدم بی‌انگیزه مونده بود که فقط کارش گشتن بی‌هدف توی فضای مجازی بود.
یه روز بین اون هیاهو، چشمم به پیجی افتاد که از شهید ابراهیم هادی داستانک‌‌های جذابی می‌گذاشت. پیگیر مطالبش شدم و کمی که پیش رفتم دلم خواست خودم هم چنین کاری انجام بدم؛ با این تفاوت که عکس‌نوشته درست کنم تا تعداد بیشتری از افراد، مطالبم رو ببینن.
اولش کارم خیلی شلخته و بی‌قاعده پیش می‌رفت. با اینکه هیچ علاقه‌ای به دوره‌های ادیت عکس و فتوشاپ نداشتم و حتی از این قبیل کارها متنفر بودم همه رو یاد گرفتم تا بتونم طراحی بهتری ارائه بدم.
خیلی سریع توی کارم پیشرفت کردم و با چند ده هزار دنبال‌کننده از شهدایی که از بچگی می‌شناختم و دوستشون داشتم عکس نوشته درست کردم.
روزی رسیدم به شهید طلبه‌ مدافع حرمی که با شهید ابراهیم هادی ارتباط معنوی خاصی برقرار کرده بود. او کتاب «سلام بر ابراهیم» را به زبان عربی ترجمه کرده بود تا بچه‌های سوری هم بتوانند با او آشنا شوند. جذب کارش شدم. از اون به بعد کارم طور دیگه‌ای وسعت پیدا کرد و جهت گرفت؛ خود شهید و خانواده عزیزش هم کمک کردن تا من تونستم با خانواده‌های شهدای مدافع حرم زیادی ارتباط بگیرم و برای پیج‌های متعددی از شهدا در فضای مجازی طراحی کنم. فقط با یه گوشی و تمام.
تا اینکه یه روز اتفاقی یکی از فرزندان شهدا، عکس پدر شهیدش رو که من براش طراحی کرده بودم با ادمین کانال سی‌روز سی‌شهید به اشتراک گذاشت.
به فاصله کمی شدم طراح پوسترهای این کانال.
شهدا من رو از اون بیهودگی بیرون آورده و راه رسیدن من به هدفم رو برام باز کردند. من هم بهشون قول دادم تا زنده هستم با همه وجودم و از دل و جان عکس‌هاشون رو طراحی کنم. و این موفقیتم رو که هر روز باب جدیدتری از اون رو پیش پام می‌ذارن مدیون شهید محمدمهدی مالامیری هستم.
🌹

بهر گمنامی ز مادر اذن خواست
رفت و مادر شد صبوری مرهَمش
دخترش اما چنان بی‌تاب بود
آب شد حتی دل سنگ از غمش

✍🏻فاطمه شعرا

⚜️تصویر فوق سنگ‌نوشته‌ای است که دختران شهید در غم فراق پدر به نیت سنگ قبرش در کنار خود داشتند.
🎂🌹🕊

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی