شهید عماد مغنیه (حاج رضوان)
🇱🇧🇮🇷
نام و نام خانوادگی: عماد مغنیه معروف به «حاج رضوان»
تولد: 1962/دسامبر/7 برابر با ۱۳۴۱/۹/۱۶. صور، جنوب لبنان.
شهادت: 2008/فوریه/12 برابر با ۱۳۸۶/۱۱/۲۳، دمشق، بمبگذاری خودرو.
گلزار شهید: لبنان، بیروت، ضاحیه جنوبی، غبیری، آرامستان بهشت حزبالله.
🕊
🇱🇧🇮🇷
📚 وداع با خود
نوار کاست را به داخل دستگاه ضبط صوت فشار داد. صدای موسیقی ایرانی در قلب دمشق طنینانداز شد.
«امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم....»
_ چیه حاج رضوان! دوباره زدی تو خط آهنگ ایرانی.
_ این شعر خیلی با روح آدم بازی میکنه حاج قاسم! انگار قصه وداع با خودت رو میخونه. وقتی گوش میدم میرم تو ملکوت.
_ فاز شهادت برداشتی حاجی. زوده حالا. کلی با اسرائیل کار داریم هنوز!
_ پس شما چه کارهای؟! خیالم راحته شما و سیدحسن هستین.
_ تو باید زنده بمونی حاجی. وقتی رسیدیم تو چند دقیقه بعد از من پیاده شو تا من از امنیت منطقه مطمئن بشم.
حاج قاسم از ماشین فاصله گرفت و در تاریکی شب محو شد. صدای مهیب انفجار قلبش را از جا کند. به سرعت به سمت ماشین دوید. هزاران ترکش سر و صورت حاج رضوان را نشانه گرفته بودند.
صدای ضبط هنوز طنین انداز بود.
«از شادی پر گیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
در آسمانها غوغا فکنم... سبو بریزم... ساغر شکنم»
✍🏻 الهه قهرمانی ۱۴۰۰/۱۱/۲۷ @e.gh.6097
👩🏻💻طراح کلیپ: مطهرهسادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرحپور @z_farahpour
🕊
🇱🇧🇮🇷
عماد مغنیه معروف به حاج رضوان، ۷ دسامبر ۱۹۶۲ میلادی در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش فایز مغنیه است و برادرانش جهاد و فؤاد بودند که به شهادت رسیدند.
وی به «مرد سایه» شهرت داشته و به عنوان مغز متفکر حزب الله لبنان شناخته شده بود.
خانواده مغنیه پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بود که وی، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی، وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.
عماد مغنیه سه فرزند به نامهای جهاد، فاطمه و مصطفی داشت. جهاد، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵میلادی(۲۸ دی ۱۳۹۳ش) در هجوم بالگردهای اسرائیلی به خودروی حامل وی در بلندیهای جولان سوریه به شهادت رسید.
عماد مغنیه ۱۲ فوریه ۲۰۰۸میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۶ش) در پی انفجاری در خودروی بمبگذاری شده در دمشق، به شهادت رسید.
🕊
🇱🇧🇮🇷
جنگ ۳۳ روزه🔥⚡️🛳
تابستان سال ۸۵ زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد، کمتر کسی فکر میکرد عاقبت جنگ چیزی جز پیروزی قاطع ارتش صهیونیستی باشد.
تانک مرکاوا نماد قدرت ارتش شکستناپذیر اسراییلی، ناگهان توسط سربازان حزبالله به برادههای آهن بدل شد.
سربازان اسراییلی فکر میکردند با شبحهایی مواجه هستند که معلوم نیست چطور از پشت سر آنها سبز میشوند و چون صاعقه بر آنها فرود میآیند.
این گروه کوچک نظامی به چنان قدرتی رسیده بود که وقتی سیدحسن نصرالله در پیامی تلویزیونی نگاه دنیا را به ناوی جلب میکند، آنقدر مطمئن به قدرت نظامی سربازانش هست که بعد از سه شماره فرمان آتش میدهد و آن ناو به هوا میرود.
عماد، درست در خط مقدم نبرد بود؛ جایی که هیچ کسی گمان نمیکرد بتواند او را آنجا ملاقات کند. اما او شخصا در جبهه جنگ حاضر میشد و نیروهایش را سازماندهی میکرد.
🕊
🇱🇧🇮🇷
ویژگیهای خاص و منحصر بهفرد شهید عماد مغنیه
🔸 او فرد امنیتیای بود که هیچگاه محافظی نداشت و هیچکس تا زمانی که او اراده میکرد نمیتوانست ملاقاتش کند.
🔸 عماد گاهی حاج رضوان بود، گاهی مرتضی، گاهی خود را مصطفی معرفی میکرد و گاهی نام دیگری برای خود برمیگزید. جاسوسهای سرویسهای امنیتی موساد و اف بی آی و ... هرچه بیشتر به مغنیه نزدیک میشدند او را دورتر مییافتند. به قول سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، یار دیرین عماد مغنیه، حاج رضوان مثل شمشیر فرود میآمد و مثل شبح ناپدید میشد.
🔸 در طول ۲۵ سال زندگی مخفی حاج رضوان، عملیاتی نبود که عماد طراحی کند و ذرهای از نحوه انجام آن لو رفته باشد. با همه این احوال او به ظاهر زندگی عادی خود را داشت. موتور، سوار میشد و گاهی در کوچههای ضاحیه جنوبی بیروت همراه دیگر جوانان فوتبال بازی میکرد.
🔸 نکته جالب توجه در مورد او این است که بعد از گذشت ۱۳ سال از شهادتش همچنان رازهای دیگری از او سر به مهر مانده و کسی نمیداند این شبح حزبالله دستاوردهایش در حوزه نظامی تا چند سال دیگر بر سر دشمنان فرود خواهد آمد؛ همانگونه که پیش از این فرود آمده بود.
🔸 یکی از بزرگترین ویژگیهای وی در مورد تدابیر امنیتی این بود که حتی در زمان دیدنش نیز کسی او را نمیشناخت، این موضوع باعث شده بود او بهصورت یک فرد عادی و ساده بدون ناظر و محافظ به فعالیتهایش ادامه دهد.
🔸 بسیاری از مأموران اطلاعاتی جهان اظهار میدارند که عماد یک نابغه بوده است؛ استعداد وی تا حدی است که تنها در ۱۳ سالگی محافظت از یاسر عرفات را بهعهده میگیرد. معروف است که این چریک استثنایی که هیچگاه از دری که وارد میشد، خارج نگردید؛ بهطور مرتب اتومبیل شخصیاش را تغییر میداد و هیچگاه قراری را با تلفن یا موبایل هماهنگ نکرد. همچنین گفته میشود دستگاههای اطلاعاتی بیش از ۴۰ کشور عربی و غربی در پی به دست آوردن نشانهای از وی بوده و در این راه دهها میلیون دلار هزینه کردهاند.
🔴گفتنی است دولت آمریکا برای شناسایی عماد، جایزه ۲۵ میلیون دلاری در نظر گرفته بود.
🕊
🇱🇧🇮🇷
سردار ناصر عروج خاطرهای از او نقل میکند که نشان میدهد این فرمانده بیبدیل نظامی و امنیتی حتی از زندگی شخصی خود نیز غافل نبوده است. او میگوید: «زمانی که فرزند او «جهاد» میخواست متولد شود، حاج عماد از من خواست فردی را به او معرفی کنم که در تمام عمر نماز صبحش نه تنها قضا نشده باشد، بلکه اول وقت نیز خوانده باشد. من چنین کسی را سراغ داشتم و آوردم تا در گوش شهید جهاد مغنیه اذان بگوید.»
🕊
🇮🇷🇱🇧
☘️ عماد مغنیه از زبان همسرش ☘️
زمانی که ما باهم آشنا شدیم او از نظر مادی چیزی نداشت. ازدواج کردیم و مستقیما به ایران رفتیم. در آنجا ما کنار یکی از خویشاوندان عماد زندگی خود را آغاز کردیم؛ چرا که توانایی اجاره یک خانه را هم نداشتیم. بعد از اینکه به بیروت بازگشتیم خانه بخت ما اتاقی در بالکن خانواده عماد بود و این اتاق تا بعد از تولد دخترم فاطمه خانه ما بود و پس از آن به دلیل شرایط کاری همسرم به مناطق مختلف نقل مکان کردیم.
از همان لحظه اول ازدواج با عماد فهمیدم که قدم در مسیر دشواری گذاشتهام و نقش و رسالت خودم را در این زندگی دریافتم.
زندگی ما آمیخته با فکر و کار جهادی و مقاومت بود؛ این شرایط ایجاب میکرد که ما در سایه زندگی کنیم. زندگی در سایه چندین ویژگی داشت: نباید نام خود را به کسی میگفتیم. نباید کسی نسبت ما با حاج عماد را میفهمید. نباید کسی نام عماد را میدانست. خویشاوندانمان نمی توانستند به دیدار ما بیایند. همسایهای نداشتیم و همانطور که گفتم منزل ثابت و مخصوص به خود نیز نداشتیم. در واقع ما از یک زندگی عادی و اجتماعی برخوردار نبودیم. علاوه بر آن بیشتر لحظات زندگی ما در نگرانی نسبت به از دست دادن عماد و یا انتظار برای دیدنش میگذشت.
او بندهای نبود که فقط عبادت کند؛ بلکه به شکل موثر برای امت و همه مظلومان کار میکرد و نفس و روح و هوش و مهارتهای جسمی خود را برای احقاق حق بسیج کرده بود. طبیعتا او مانند یک همسر و پدر عادی نبود و برای گذراندن وقت با خانواده زمان محدود و مشخصی داشته باشد؛ اما زمانی هم که کنار ما بود بسیار شوخ طبع و مهربان بود و با هریک از سخنان ما در هر زمینهای تعامل و ارتباط برقرار میکرد.
در روزهای جنگ جولای ۲۰۰۶ با حاج عماد دیدار کردم تا برای او افطار حاضر کنم؛ چرا که در تمام روزهای جنگ روزه بود. تا آن سال حاج قاسم سلیمانی را نمیشناختم؛ اما در یکی از روزهای جنگ هنگامی که برای عماد غذا برده بودم با ایشان ملاقات کردم و حاج قاسم همراه با یک شخص دیگر با موتورسیکلت آمدند. در آنجا برای اولین بار حاج قاسم را دیدم. ما بعد از شهادت حاج عماد، حاج قاسم را شناختیم و قبل از آن شناخت زیادی از ایشان نداشتیم.
دوماه قبل از شهادتشان، حاج قاسم از من خواستند تا دعا کنم همانند پسرم جهاد به شهادت برسند و من بارها برایشان دعا کردم.
🕊
🇱🇧🇮🇷
فاطمه دختر شهید عماد مغنیه میگوید: 🎤
مادر من یک زن فوق العاده است؛ خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند.
همهی ما را مادر آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بیتاب شدهایم خطاب به جنازه بابا گفت:
«الحمدلله که وقتی شهید شدی کسی خانوادهات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکرد...»
همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم.
بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار میشد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند...
🥀
خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور.
دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم.
مثل بابا شده بود...
خونها را شسته بودند ولی جای زخمها و پارگیها بهجا بود، جای کبودی و خون مردگیها...
تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم تحمل کنم...
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد.
وقتی صورت جهاد را بوسید گفت:
«ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛
البته هنوز به ارباً اربا نرسیده...»
باز خجالت آراممان کرد...
🕊
🇱🇧🇮🇷
حاج رضوان معمایی که ۲۵ سال آمریکا برایش جوابی نداشت. مجاهدی که دخترش میگفت: «فکر نمیکردم شب عروسیم هم بیاید.»
مردی که ۲۵ سال از یک در دو بار عبور نکرد. مردی که ۲۵ سال یک شب را در یکجا نخوابید. مجاهدی که ۲۵ سال گمنام ماند تا امروز خوشنام باشد و حتی اسمش هم کابوس رژیم اسرائیل و اربابانش شد.
روحش شاد و نام و یادش همواره در قلبها زنده و جاوید باد.🇱🇧🌹
🕊
هرگز ننشسته آنکه از پای، منم
دلبسته و جان نثار خاک وطنم
در هر گذری که شور اسلام به پاست
همچون وطنم، فدای آن است تنم
✊🏻✊🏻✊🏻✊🏻
✍🏻شاعر: فاطمه شعرا ۱/۲/۹
🇱🇧🇮🇷🕊️🕊️
بکِش فلاخن خود را دوباره، ای والله!
جهانیان به تو دارد نظاره، ای والله!
میان اینهمه جالوت خشم داوودی
بزن به لشکر شرها شراره، ای والله!
برو به بتکدهی صلح مثل ابراهیم
به اصل و ریشهشان کن اشاره، ای والله!
بصیر باش دقیقا بزن سرش را تا
نقابها بشود پاره پاره، ای والله!
و ما رمیت بگو، دست توست دست خدا
شکستنی شده عکس ستاره، ای والله!
غریب نیست فلسطین، به هر زبان بشنو
غریو شادی یاران، هماره ای والله!
✍🏻سوده سلامت
🇱🇧🇮🇷🕊️✊🏻