امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
سه شنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۵ ب.ظ

شهیده فاطمه اسدی

🦋🧕🏻
نام و نام خانوادگی شهیده: فاطمه اسدی
تولد: ۱۳۳۹/۵/۱۱، روستای باقرآباد توابع دیواندره، استان کردستان.
شهادت: ۱۳۶۳.
رجعت: ۱۴۰۰/۸/۱۷، کوه‌های چهل چشمه دیواندره.
گلزار شهید: آستان امامزاده هاجره خاتون(س)، سنندج.
🌹🏴

🦋🧕🏻
📚 مادر آمد
 خواب و خوراکش شده جور کردن پولی که کومله از او خواسته است. دار و ندارش را فروخته تا بتواند شوهرش را آزاد کند. دسته پول را از روی طاقچه برمی‌دارد.
▪️
 -«مادر! مادر کجا می‌روی؟!»
 -«می‌روم، تا با بابا برگردم!»
گهواره‌ی شیرخواره‌اش را تکان می‌دهد و راه می‌افتد.
 تصویر رفتن اوست که در دیدگان دخترک سه ساله‌اش محو می‌شود.
▪️▪️
صدای فاطمه در کوه می‌پیچد. جسارتش کوه‌ها را به لرزه می‌اندازد. چه رسد به قبری که وحشیانه مجبورش می‌کنند تا برای خودش بکَند؛ و او محکم و استوار می‌ماند تا آخرین نفس؛ به ناچار زنده به گورش می‌کنند.

باد، گهواره شیرخواره‌ای را تکان می‌دهد که تا ابد، همچون علی اصغر حسین علیهماالسلام در خوابی ناز، آرمیده است...
▪️▪️▪️
صدای سی و هفت سال انتظار می‌آید.
دخترک سالهاست روز و شب خیره به کوه مانده است.
دوباره صدای فاطمه در میان کوه‌ها پیچیده است.
آن تصویر محو، دوباره در چشمان دخترک جان می‌گیرد.
▪️▪️▪️▪️
مادر آمد!
مادر با قامتی راست آمد!

✍🏻 ملیحه بلندیان آبان ۱۴۰۰
👩🏻‍💻طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرح‌پور @z_farahpour
🌹🏴

🦋🧕🏻

تولد 🤱🏻
یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹ روستای «باقرآباد» از توابع دیواندره استان کردستان، شاهد میلاد دختری بود که مادرش با هزاران آرزو و امید نامش را «فاطمه» گذاشت.
 دوران طفولیت فاطمه در شرایطی سخت سپری شد. از همان کودکی پنجه در پنجه­ فقر افکند و با وجود اینکه سن و سالی نداشت در کنار کار در منزل، همراه پدرش در مزرعه هم کار می‌کرد.

تشکیل خانواده 💍
خیلی زود زندگی مشترکی را با شاه‌محمد محمودی آغاز کرد. همسرش مقنی بود. زندگی ساده و بی‌آلایش آن‌ها در روستای باقرآباد، با به دنیا آمدن یک دختر و پسر، رنگ و روی زیباتری به خود گرفت.

دستگیری همسر 💥
شاه‌محمد آن روز هم مثل همه روزها برای کسب روزی حلال راهی محل کار شد. چند روز بود که در روستای حسین‌آباد مشغول حفر چاه آب برای بچه‌های سپاه بود. فرقی نمی‌کرد که چه نوع همکاری داشته باشی؛ همین‌که اسمی در کنار بچه‌های سپاه می‌آمد؛ برای ضدانقلاب، خودفروخته و کردفروش محسوب می‌شد. گروهک دموکرات، شاه‌محمد مقنی را در مسیر برگشت به خانه، اسیر و به ۵ سال حبس محکوم کرد.

انتظار 🕯
 فاطمه به همراه دو طفل کوچکش چشم انتظار مرد خانه بود. انتظاری که با تاریک شدن هوا به دلشوره‌ای سخت تبدیل شد. انتظار، جانش را به لب آورده بود کودکانش خردسال‌تر از آن بودند که بتواند تنها رهایشان کند.
روزها گذشت اما خبری از مرد خانه‌اش نشد. پرس و جو کرد آنقدر که از بعضی‌ها شنید که شاه‌محمد را ضدانقلاب اسیر کرده و با خود برده‌ است. ترس اینکه دیگر هرگز همسرش را نبیند تمام وجودش را پر کرده بود. نمی‌توانست دست روی دست بگذارد. باید کاری می‌کرد...
🌹🏴

🦋🧕🏻

برای رهایی 🕊
عشق به همسرش و نگرانی بابت سرنوشت پدر بچه‌هایش او را مجبور کرد کودکان دلبند و خردسالش را به قوم و خویش بسپارد و برای پیداکردن همسرش راهی مقر گروهک ضدانقلاب دموکرات شود.


درخواست ضدانقلاب 💴💰
دموکرات(حزبی که شعار دفاع از کُرد و کردستان می‌داد) برای رهایی همسرش نرخ تعیین کرده بود و از او خواسته بود در قبال آزادی شاه محمد ۲۰۰ هزار تومان باید پرداخت کند. در آن زمان، ۲۰۰ هزار تومان مبلغ زیادی بود، تهیه آن برای فاطمه که تنها منبع درآمد زندگی‌شان کارگری شاه‌محمد بود و در آن زمان دارایی زیادی نداشتند به راحتی ممکن نبود؛ اما فاطمه شیرزن کُرد برای نجات همسرش کفش‌ آهنین پوشید.
هرچه داشتند را حراج کرد. گوسفند، یک قطعه زمین در سنندج و وسایل خانه را فروخت و بخشی از این وجه را تامین کرد و به دوست و آشنا رو انداخت تا بالاخره پول را جور کرد و بعد از گذشت یک ماه، همراه با پول برای آزادی همسرش بار دیگر راهی مقر ضدانقلاب شد.

امید 🌤
راه سخت و دشوار بود اما امید بازگشت شاه‌محمد، فاطمه را آنقدر محکم و استوار کرده بود که ترس از سختی مسیر، به دلش راه نمی‌داد و به امید فردای بهتر و دیدن دوباره همسرش به محل زندان شاه‌محمد رفت.
پول را تحویل داد اما خبری از آزادی همسرش نشد. فاطمه که به شدت نگران همسرش و از سوی دیگر سرنوشت دو طفل معصومش بود خود نیز اسیر ضدانقلاب شد.
🌹🏴

🦋🧕🏻
در زنجیر
گروهک دموکرات، فاطمه را ۱۰ تا ۱۲ روز نگه داشتند. او که سخت برای فرزندان خردسالش نگران بود از ضدانقلاب می‌خواست که آزادش کنند و به آنها می‌گفت: «من بچه دارم؛ خانواده‌ام چشم‌ به راهم هستند؛ خبری از همسرم بدهید؛ اگر اعدامش کرده‌اید یا زنده است بگویید و رهایم کنید تا به خانه برگردم.» اما ضدانقلاب با این بهانه که تو مخفیانه سم آورده‌ای و خواسته‌ای ما را از بین ببری او را به شدت شکنجه می‌کردند.


خداحافظ مادر 🥀
فاطمه در اسارت‌گاه‌ ضدانقلاب بعد از روزها تحمل شکنجه‌های سخت به همراه یک نیروی بسیجی در حالی که به او گفته شده بود می‌خواهیم آزادت کنیم، پای پیاده در حالی که تمام وجودش زخمی بود به سمت ارتفاعات چهل‌چشمه دیواندره حرکت داده شد. در ارتفاعات این کوه از آنها خواستند برای خودشان قبر بکنند.
اعضای این گروهک، شقاوت و جنایت را به اوج رساندند و از کمر به پایین، آنها را تیرباران‌ کردند. صدای ضجه‌های فاطمه در آن شب و روز در کوه‌های چهل‌چشمه آنقدر سوزناک بود که مردمان روستای اطراف را برای کمک به او به تکاپو انداخت؛ ولی با پیکر بی‌جان و در خون خفته آنها روبه‌رو شدند و در همانجا در قبرهایی که با دست خودشان کنده بودند دفن گردیدند.


گهواره‌ای که جا ماند 🧺
بهاءالدین ۵ ماهه بی‌تاب و بی‌قرار مادر بود. هرکاری کردند آرام نمی‌شد؛ گرسنه و بی‌قرار در غیبت مادر در گهواره جان باخت و کتاب زندگی‌اش خیلی زود بسته شد. وضعیت دختر فاطمه هم که تنها ۳ سال داشت از برادرش بهتر نبود.
مرگ برادر، نبود پدر و غیبت چند هفته‌ای مادرش او را سخت غمگین کرده بود. روزها، به هفته و هفته به ماه و سال گره می‌خورد. چشم‌ انتظاری برای دیدن پدر و مادر همچنان ادامه داشت تا اینکه دوران اسارت پدرش به پایان رسید و شاه‌محمد به روستا برگشت.
🌹🏴

🦋🧕🏻
جای خالی همسر و فرزند👩‍👦
شاه‌محمد ۵ سال سخت‌ترین روزها را در زندان‌های ضدانقلاب گذارند و بعد از طی این همه سختی و شکنجه به امید دیدار با خانواده‌اش به خانه برگشت؛ اما با جای خالی همسر و پسرش مواجه شد. وقتی از سرگذشت تلخی که بر خانواده‌اش گذشته‌ بود با خبر شد و فهمید پسرش از بی‌کسی فوت شده و خبری از همسرش نیست به دنبال فاطمه خیلی از روستاهای اطراف را گشت؛ اما نتوانست پیکر همسرش را پیدا کند.
سال‌ها گذشت تا اینکه بالاخره در سال ۷۲ شهیده فاطمه اسدی به عنوان شهیده جاویدالاثر در لیست شهیده‌ها و شاه‌محمد نیز در لیست آزادگان استان کردستان قرار گرفتند.


از اسارت تا شهادت 🕯🕊
۲۱ مهرماه ۱۴۰۰ وقتی خبر شهادت «شاه‌محمد محمودی» به عنوان پنجمین جهادگر حوزه سلامت، دل فعالین این عرصه و آحاد مردم کردستان را داغدار کرد کسی از آنچه بر این آزاده ایثارگر و خانواده‌اش در طول سال‌های حضور ضدانقلاب در کردستان گذشته بود خبری نداشت. شاه‌محمد در میدان مبارزه با کرونا به شهادت رسید و چهره در نقاب خاک کشید و بازگشت مسافرش را به چشم ندید.
چشمان منتظر و گریان دختر شهیده فاطمه در حالی پدر آسمانی‌اش را بدرقه می‌کرد که هنوز داغ ۳۷ ساله بی‌خبری از مزار مادرش، جگرش را به سختی چنگ می‌انداخت...

 
مادر آمد... 🏴🥀
کمتر از یک ماه از شهادت پدرش که گذشت، این انتظار ۳۷ ساله به پایان رسید و یوسف گم گشته شاه‌محمد و دخترش به منزل بازگشت.
کوه‌های سر به فلک کشیده چهل چشمه در منطقه دیواندره که سال‌ها، غریبی آشنا را در دل خود جایی داده بود بالاخره در روزهای سرد پاییز به حرف آمد و دل شکافت و آشنای غریب روی دوش هزاران نفر به خانه بازگشت.
روحش شاد و نام و عظمتش همواره در قلب ایران جاودان باد.🇮🇷🌹
🌹🏴

مثال فاطمه از دور آمدی مادر
عزیز گشته و پر نور آمدی مادر
چقدر خون تو رونق برای شهرم داشت
بصیر و روشن و پر شور آمدی مادر
🦋🧕🏻🌹🏴
تقدیم به روح ملکوتی شهیده فاطمه اسدی
نقاشی و شعر: ملیحه بلندیان


سخنان فرمانده وقت سپاه کردستان سردار حسین دقیقی درباره شهیده فاطمه اسدی.m4a
🦋🧕🏻🌹🏴


🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
در روز رحلت جانگداز بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه کبری سلام‌الله علیها از طرف شهیده فاطمه اسدی گل‌های صلواتمان را نثار روح ملکوتی آن اسوه آسمانی خواهیم کرد.
🦋🌹🕯🏴

مراسم تشییع پیکر مطهر شهیده فاطمه اسدی که چونان حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها مدافع دین و حامی همسر مجاهدش بود


در دین، نخست حامی عالم خدیجه بود
هم دوش با پیمبر خاتم خدیجه بود
الگوی خوب فاطمه در هرچه نیکی است
بهر نبی، وجود مکرم خدیجه بود

✍🏻شاعر: فاطمه شعرا
🕯️🏴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی