امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۴۲ ق.ظ

شهید امین کریمی

🌷
نام و نام خانوادگی: امین کریمی
تولد: ۱۳۶۵/۱/۱، مراغه.
شهادت: ۱۳۹۶/۷/۲۰، حلب، سوریه.
گلزار شهید: امامزاده علی‌اکبر چیذر، تهران.
📿

 

💠
✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۰/۱/۱۵
🎤فاطمه گنجی
👩🏻‍💻زهرا فرح پور
📿
 

🌷

📚سوغات سفر

نمی‌خواهم گریه کنم. این اشک‌ها نمی‌گذارند که چهره‌ات را ببینم. کلی حرف دارم. پس خوب گوش کن!
امین! اصلاً چرا اینقدر خوب بودی؟! همیشه نگرانم بودی. مواظبم بودی. طاقت ناراحتی من را نداشتی. به دوستت که اتفاقی دستش صورتت را خراشیده بود گفته بودی خانمم حساس است؛ جوابش را چه بدهم؟! حالا من با این پیکرت چه کنم؟ بلندشو جوابم را بده.
 مهم نبود تا کی طول بکشد. شام نمی خوردم تا بیایی و با هم سر یک سفره شاممان را بخوریم. همیشه اولین لقمه را دهان من می‌گذاشتی. می‌دانی چند شب است غذا نخورده‌ام؟! امین بلندشو ببین چقدر شکسته شده‌ام!
گل‌های لباس عروسمان را خودت با حوصله و وسواس، دانه‌دانه چسباندی. بلندشو ببین لباسم به چه روز افتاده!
پای برهنه دنبالت دویده‌ام تا اینجا! التماسشان کرده‌ام که با تو تنها بمانم. آنوقت اینطور سکوت کرده‌ای و جواب نمی‌دهی؟!
همیشه منظم بودی. برای همه کارهایت برنامه داشتی. آنقدر مرتب و معطر بودی که دوستانت می‌‌گفتند: «بچه باکلاس! تو را چه به شهادت!»
گفتی هجده روزه برمی‌گردم. درست است که برگشتی اما اینطوری! مگر قول ندادی برگردی به کربلا می‌رویم؟! پس چه شد؟! تو که بدقول نبودی!
بی‌معرفت! بی تو چه‌کار کنم؟!
مگر نگفته بودی همیشه کنارم هستی؟! من با این همه خاطرات با تو بودن چه کنم؟!
خودم خواب دیدم که حضرت زینب برایت برگه‌ی خادمی حرم را امضاء کرده بود و نشانم دادند؛ نباید خوابم را برایت تعریف می‌کردم. همانجا دیدم که شور و شعف رفتن داری. نخواستم برق چشمانت را باور کنم. نخواستم دل کندنت را باور کنم.
 همیشه از سفرهایت برایم سوغات می‌آوردی. اولین سوغات سوریه، تسبیح سبزی بود که وقتی دستم دادی حس عجیبی داشتم! الان فهمیدم تعبیر خوابی بود که قبل از ازدواج دیده بودم! خواب شهیدی که تسبیح سبزی را به من هدیه داد.
امین جان! سوغات این سفر بماند طلبت.

✍️زهرا فرح‌پور ۱۴۰۰/۱/۱۵
📿

 

🌷
امین کریمی اصالتاً مراغه‌ای و ساکن تهران، دانشجوی بسیجی در رشته برق الکترونیک در دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام(ره) بود؛
 که در حین انجام مأموریت مستشاری در حومه شهر حلب در سوریه به شهادت رسید.
این شهید بزرگوار در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و در روز پنجشنبه ۳۰ مهر در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به‌دست نیروهای تکفیری در کشور سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و در امامزاده چیذر تهران آرام گرفت.
📿

🌷
امین دومین فرزند خانواده بود. یک خواهر و یک برادر داشت.
در سال ۶۵ پدرش در پادگان مراغه مأمور بود که او به دنیا آمد. امین از همان کودکی و در روزهای تنهایی کمک‌ حال و سنگ صبور مادرش بود. همه او را با شخصیت آرام و صبورش می‌شناختند.
پس از اتمام جنگ و مأموریت‌های متعدد پدر، به تهران آمدند و در منطقه لویزان ساکن شدند. امین تا پایان راهنمایی در همان منطقه درس خواند.
 از همان زمان فعالیت‌های ورزشی و بسیج را آغاز کرد. دوران دبیرستان را در شهرک شهید محلاتی گذراند و در بسیج جماران و اختیاریه فعالیت داشت.
📿

 

🌷
امین بسیار شجاع و جسور بود و روحیه بسیجی داشت. مادرش شغل نظامی را دوست داشت و همیشه می‌خواست او یک پاسدار شود. با اینکه در رشته مهندسی قبول شد اما از سال ۸۸ در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. در یگان انصار‌المهدی فعالیت می‌کرد. از جمله وظایفشان محافظت از شخصیت‌های نام در سه قوه مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و قوه قضائیه بود.
پس از عضویت در سپاه، درسش را در رشته آی‌تی دانشگاه یادگار امام شهرری ادامه داد. در دوران دانشجویی نیز فعالیت‌های بسیج و ورزشی خود را با شدت بیشتری دنبال می‌کرد. با شهیدان دهقان و سیاوشی نیز در همان دورانی که در بسیج فعالیت داشت، آشنا شد.
📿

 

🌷
امین کریمی حدود یک سال قبل از شهادتش با خانم زهرا حسنوند زندگی مشترکش را آغاز کرد. مدت کوتاهی که از آن‌ها دو عاشق واقعی ساخت.
📿

 

🌷مستند ملازمان حرم. قسمت ۱۸. گفتگو با همسر شهید امین کریمی📿

 

🌷
پدر شهید 🎤
امین چند مدال قهرمانی کشوری در مسابقات ورزشی کسب کرده بود و کمربند مشکی دان سه در کیک‌بوکسینگ داشت. به‌خاطر اینکه این رشته ورزش خشنی است، من راضی نبودم که در مسابقات کشوری شرکت کند. او هم به نظر من احترام گذاشت و انصراف داد. اما در سال‌های بعد در آموزشگاه‌ها مربیگری می‌کرد.
در آموزش‌ها بسیار جسور بود. دوستانش هم پس از شهادتش برایمان از فعالیت‌هایش در سوریه گفتند.
📿

🌷
📝وصیت‌نامه شهید امین کریمی

بسمه تعالی
به نام خالق هر چه عشق، به نام خالق هر چه زیبایی، به نام خالق هر چه هست و نیست ...
سلام علیکم
و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت می‌کنم.
بارالها! ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم.
همسر مهربانم! حلالم کن. نتوانستم تو را خوشبخت کنم. فقط برایت رنج بودم.
پدر و مادر عزیزم! ببخشید مرا؛ نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم.
پدر و مادر عزیزم (حاج‌آقا و حاج‌خانوم)، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم. حلالم کنید.
بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت می‌کنم:
بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح خود عمل نماید.
و در آخر!
از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کرده‌اند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت می‌طلبم و خواهش می‌کنم و باز خواهش می‌کنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود.
همسر مهربان و عزیزم، ای دل‌آرام هستی من، ای زیباترین ترانه‌ی زندگی من، ای نازنین!
از شما خواهش می‌کنم که باقی عمر گرانقدر خود را به تحصیل علم و ادامه‌ی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)
زیبای من خدانگهدارت باد.

بنده حقیر
امین کریمی ۱۳۹۴/۶/۱۴
📿

 

🌷
مادر شهید 🎤
زمانی که شهدای غواص را تشییع می‌کردند از صدا و سیما در حال تماشای مراسم بودم. داشتم گریه می‌کردم که امین گفت: «مادر چرا گریه می‌کنی؟ ببین مادران شهدای دفاع مقدس چقدر شجاع بودند، شما هم باید قوی باشید!»
یکبار که باهم صحبت می‌کردیم از امین پرسیدم: «من اگر بمیرم تو چه کار می‌کنی؟» گفت: «مادر نترس می‌دانم که قبل از تو شهید می‌شوم.»

امین به شهدای دفاع مقدس ارادت خاصی داشت. به مزار شهدا و ملاقات جانبازان می‌رفت. در تشییع شهدای گمنام نیز شرکت می‌کرد. هر بار که با پدرش در خصوص دوران دفاع مقدس صحبت می‌کرد می‌گفت: «اگر ما بودیم جواب محکمی به تجاوزات عراقیها می‌دادیم.»
📿

 

🌷
پدر شهید🎤
در عملیاتی که امین به شهادت رسید؛ همرزمش از ناحیه دست و پا مجروح شد. او برایم تعریف کرد: امین در سوریه به عنوان مسئول تخریب و انفجارات آمده بود. قرار نبود که در عملیات محرم با نیروها وارد عمل شود؛ اما با اصرارهای امین قبول کردند که او هم شرکت کند. به منطقه که اعزام شدیم در حین درگیری، یکی از نیروها تیری به پایش اصابت کرد.

امین مشغول مداوایش شد تا او را به عقب بیاورد. در اوج درگیری متوجه شدیم که تعداد نیروهای دشمن بیشتر شده است. امین در حالی که از کوله‌پشتی‌اش، تجهیزاتی که همراه داشت را خارج می‌کرد، دشمن با رگبار به سمتش شلیک کرد و امین به شهادت رسید.

دوستش می‌گفت: من هم که مجروح شده بودم خودم را به امین رساندم و از فرط خستگی سرم را بر سینه‌اش گذاشتم و چند ساعت خوابیدم. منطقه که آرام شد و دشمن عقب‌نشینی کرد، نیروهای خودی به سمتمان آمدند. پیکر امین بعد از سه روز به حلب و از آنجا به دمشق منتقل شد.
📿

 

🌷
کتاب طائر قدسی
زندگی شهید مدافع حرم امین کریمی
به قلم مریم عرفانیان
از انتشارات روایت فتح
📿

 

🌷رهرو شهدا باشیم صلوات📿



پای برهنه آمدم، خسته به سوی روی تو
ای گل آرمیده ام، قصه خویش را بگو

از ره عشق آمدی ،سوی دمشق پر زدی
این نه مثال عاشقیست،حرف بزن به گفتگو

خادمی حرم چه خوش، شد بر چاک چاک تو
سرو بلند عاشقم،بال بزن به سوی او

دست مرا رها نکن، قول بده، مراببر
کرب بلا وصال ما ،منتطرم به جستجو

#شهید_امین_کریمی

✍️ملیحه بلندیان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی