شهیدان جعفری نژاد
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۰/۱/۲۶
👩🏻💻طراح کلیپ: مطهره میرکاظمی
🌹🌷
📚 *قاب دل مادر*
_ امروز با همیشه فرق دارین! تا نگین چی شده که نمیذارم از اینجا برین.
دلش که میگرفت به زینب سر میزد. او را مثل تنها دخترش دوست داشت. از آن تصادف دلخراش که زینب را از گردن فلج کرده بود ۱۷ سال میگذشت. طی این سالها هروقت از سختی زمانه خسته و یا دلتنگ میشد میآمد کنار تخت زینب مینشست. با او حرف میزد و بار دلش را سبک میکرد. با دیدن شرایط جسمی سخت اما روحیه فوقالعاده او، حالش خوب میشد و غمهایش را از یاد میبرد. اما امروز به راحتی نمیتوانست حرفی را که از دیشب روی دلش سنگینی میکرد به زبان بیاورد. صدای شکستن قلبش را خودش هم شنیده بود.
زینب دستان بیرمقش را به سمت دست مریم خانم کشید تا مایه تسلی بیشترش باشد.
_ زن همسایمون دیشب اومد دم در و بهم گفت لطفا عکس پسرات رو از سر در ورودی ساختمون بردار. شاید یه همسایهای راضی نباشه!...
صدایش میلرزید. اشک توی چشمانش جمع شد. دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه.
زینب به چشمان معصوم مریم خانم خیره شد. با غمی که توی چشمانش میدید بغضی عمیق در جانش نشست.
_ الهی بمیرم برا دلتون! شما که عکسا رو برنداشتین؟! برداشتین؟
_ چرا مادر برداشتم! طاقت نگاه سنگینشون رو نداشتم.
_ حالا اون یه چیزی گفت. یه حرف بیجایی زد! شما نباید عکسا رو برمیداشتین! ما هرچی داریم از صدقه سر امثال جوونهای شماست. تا عمر هم داریم مدیونشونیم. اون زن چطور تونسته به خودش اجازه بده این حرفو بهتون بزنه؟! اما شما عکسها رو برگردون سر جاش.
هرچه زینب اصرار کرد فایده نداشت. مریم خانم راضی نمیشد دوباره عکس پسرهای شهیدش را سر در خانه بزند.
_ غصه نخور مریم خانم! باور کن اگه پا داشتم تموم سردر خونههای کوچهتون رو از عکس آقا بهداد و آقا علیرضا پر میکردم. حیف که نمیتونم!
زینب توی دلش ولولهای به پا شده بود. میخواست لبخند را به لبان پیرزن خسته و عاشقی که سالهای سال، تنها و بدون همدم و سایه همسر، پنج فرزندش را بزرگ کرده بود برگرداند. مادری که دو شهید و دو جانباز را تقدیم انقلاب کرده و حالا با قلبی شکسته به او پناه آورده بود. ناگهان فکری ذهنش را پر کرد.
_ عکسشون رو برام بیار مریم خانم. میذارم تو فضای مجازی. اصلا یه کاری میکنم همه ببیننشون.
مریم خانم چیزی از فضای مجازی نمیدانست. اما به زینب و توانائیها و نیت پاکش ایمان داشت. قبول کرد و فردای آن روز عکسها را با ذوق وشوق فراوان برای زینب آورد.
طولی نکشید که ماجرای برخورد اهانتآمیز جاهلانه و بیشرمانه زن همسایه با مادر دو شهید تهرانی در فضای مجازی پیچید. توئیتر و اینستاگرام و ... از این اتفاق تلخ پرشد و شهیدان بهداد و علیرضا جعفرینژاد دو اسطوره شجاعت و مردانگی بیش از پیش شناخته شدند. با هماهنگی دوستان زینب، قرار شد قاب عکس شهیدان جعفرینژاد توسط شهرداری بر سر در خانه این شهیدان قرار گیرد.
روزی که مریم خانم و دخترش برای تشکر پیش زینب آمدند زینب از دیدن لبخند رضایتی که روی صورت آن دو نشانده بود از اعماق وجود خوشحال بود. اما این رضایت وقتی به جانش نشست که مریم خانم رو به زینب به دخترش اشاره کرد و گفت: «این دخترم خواهر شهیده؛ از امروز تو دومین خواهر شهدای منی!»
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۰/۱/۲۶
🌹🌷
نام و نام خانوادگی: بهداد(بهزاد) جعفرینژاد صابر
تولد: ۱۳۴۲/۱۰/۲۹، تهران.
شهادت: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸، سرپل ذهاب.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۱۱۶، شماره ۴۵.
🌹🌷
🌹🌷
شهید بهزاد(بهداد) جعفرینژاد در یکی از محلههای جنوب شهر تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. در شناسنامهاش نام بهزاد ثبت شده بود اما همه بهداد صدایش میزدند. پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود.
از همان کودکی تیزهوش و کنجکاو بود و علاقه بسیاری به ورزش و کارهای گروهی داشت. بهطوری که در مقطع راهنمایی عضو تیم کشتی شد و همیشه در مسابقات شرکت میکرد. مقامهایی هم در رشته کشتی بدست آورده بود.
۳ برادر و ۱ خواهر داشت.
قبل از انقلاب، در سال ۵۶ به همراه تعدادی از دوستان خود، که عدهای از آنها در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند و عدهای هم جانباز شدند، جلسات و فعالیتهای مذهبی و اجتماعی را شروع کرد. او اقدام به چاپ و تکثیر سخنرانیهای حضرت امام خمینی رضوانالله تعالیعلیه میکرد. در این راستا یکی از مؤسسین انجمن اسلامی محل و کتابخانه مسجد شد.
ورودش به مقطع دبیرستان با شروع انقلاب اسلامی و پیروزی مردم بر حکومت ستمشاهی مصادف شد. در اشغال لانه جاسوسی آمریکا، جزء اولین نفراتی بود که در میدان مبارزه مشارکت داشت. در ایمان، جسارت، بیباکی و شجاعت زبانزد دوستان و اطرافیانش بود.
بهداد در آن زمان، جزء اولین کسانی بود که به عضویت سپاه انقلاب اسلامی درآمد و همیشه با افتخار این لباس مقدس را بر تن میکرد. بعد از گذراندن دورههای آموزشی مختلف، با توجه به تفکرات اعتقادی و شرایط خوب فیزیکی، بهعنوان سرتیم حفاظتی مسئولین ردهی اول مملکتی مثل شهید دکتر چمران، شهید مظلوم دکتر بهشتی، و حضرت آیتالله خامنهای انتخاب شد. در این بین چندین بار هم مورد ترور قرار گرفته و مجروح شد.
در بیمارستان که بستری شده بود شهید دکتر بهشتی برای ملاقاتش تشریف برده بود و او از این بابت بسیار خوشحال بود.
بعد از مدتی به مناطق جنگی جنوب کشور اعزام شد. در همان زمان، برادر بزرگترش بهعنوان نیروی بسیجی در جبهه جنوب حضور داشت.
بهداد یکی از افراد مؤثر یگان دریایی سپاه بود و بعد از مدتی در منطقه جنگی غرب کشور مأمور شد.
او در هر ماموریت دلاورانه به همراه گردان تحت امرش شرکت میکرد تا به لطف خداوند عملیات به پیروزی منجر شود.
بهداد بسیار متقی و آرام و تودار بود؛ طوری که آن زمان که در کنار شخصیتهای بزرگ انقلاب بود اعضای خانواده و یا دوستان غیر کاریاش خبر از مسئولیتش نداشتند.
ولی بعد از شهادتش همرزمان ایشان چنان از فداکاریها و رشادتها و مسئولیت در گردان، یگان دریایی و دیگر قسمتهای سپاه و جبههی او سخن میگفتند که پرده از دلاوریهایش برداشته شد.
🌹🌷
🌹🌷
عاقبت در یک درگیری در منطقه سرپلذهاب در غرب کشور، تعدادی از نیروهایش در محاصره قرار گرفتند. بهداد برای نجات همرزمان و دوستانش و شکستن محاصره وارد عمل شد.
بنا به گفته همرزمانش چنان بر دشمن یورش برد که در مرحله اول، محاصره شکسته شد و با تیرباری که بهدست داشت امان دشمن را بریده بود. عاقبت در آن مهلکه یکی از دوستانش بر اثر ترکش خمپاره مجروح شده و بهداد شخصا برای عقب کشیدنش تلاش کرد و در همان حال چند گلوله دشمن به سینهشان اصابت کرد ولی او باز مردانه ایستاد. به گفته دوستانش در آن حالت هم با آرپیجی که در کنارشان بود همان طور نشسته سنگر دشمن را نشانه گرفت و آن را منهدم کرد. بعد از چند لحظه دشمن او را شناسایی کرده و با چند گلوله خمپاره محل استقرار بهداد را نشانه گرفته و بدن او را مثل اربابش حسین علیهالسلام قطعهقطعه کرد.
🌹🌷
🌹🌷
وصیتنامه شهید بهداد جعفرینژاد📝
💞بسم الله الرحمان الرحیم💞
"الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد(ص) رسول الله، اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان فاطمة و اولاد فاطمه حجج الله"
خدا بزرگ است. بزرگتر از آنچه که ما تصور میکنیم. و شهادت میدهم که هیچ خدایی نیست جز خداوند بزرگ و متعال و شهادت میدهم که حضرت رسول اکرم، آخرین فرستاده و آخرین پیامبر بر حق خداوند یکتاست و شهادت بر امامان صالح خداوند، امامان بر حق الهی و بر اولین و مظلومترین امامان حضرت علی(ع).
شهادت میدهم به امامی که خودش و هم همسر گرامیاش و فرزندان بر حقش مظلوم بودند و این دنیای فانی نتوانست آنها را بشناسد و هرگز هم نشناخت.
درود خداوند بر امام خمینی که پرچمدار و روشنگر راه بیانتهای همه پیامبران و اولیاء خداوند بزرگ که در عصر حاضر میباشد. عصری که همه جای آن را فساد، ظلم و تباهی فرا گرفته است و این مرد الهی پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله را در دست گرفته است و به پیش میرود.
ما که در زمان حضرت رسول(ص) و امامان معصوم نبودیم که آنها را یاری کنیم؛ پس موفق کسی است که در پشت سر این مرد الهی محکم و استوار به پیش برود و تحت فرمان الهی او باشد(انشاءالله).
و توصیهام به همه عزیزان چه در حال حاضر و چه بعد از شهادتم این است که دست از دامان رسولالله(ص) و ائمه معصومین و امام خمینی برندارند انشاءالله.
و جا دارد از زحمات پدر و مادرم که پایه و اساس این خانواده را تشکیل دادند و مرا با معارف اسلامی و دین آشنا کردند و شرایط خانواده را طوری قرار دادند که همه اعضای خانواده در این مسیر قرار گرفتهاند و با زحماتی که پدرم برای تهیه روزی حلال کشیده و با از خودگذشتگی و ایثاری که مادرم در طول زندگی داشته است کمال تشکر را دارم و امیدوارم که برادران و خواهرم همیشه در مسیر الهی، ثابت قدم باشند و موفق.
من در این دنیا هیچ مالی ندارم که سفارش داشته باشم فقط کتابهای کتابخانهام را به مسجد علیابنابیطالب هدیه کنید.
در پایان از تمامی اقوام، فامیل، دوستان و آشنایان طلب حلالیت و از درگاه خداوند بزرگ طلب عفو و مغفرت و از روح بلند انبیاء، اولیاء و شهدا طلب دعای خیر دارم.
به راستی فقط خداوند، شهدا را میشناسد و بس. چون خداوند ربالشهداء و ربالصالحین است. خداوند آنها را در مسیر اسلام و ائمه طاهرین قرار داده است.
🌹 والسلام ۱۳۶۰/۱۰/۱۵. بهداد جعفرینژاد
🌹🌷
شهید علیرضا جعفرینژاد صابر
تولد: ۱۳۴۹/۶/۳، تهران.
شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳، شلمچه.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا س، قطعه ۲۴، ردیف ۱۲۲، شماره ۴۸.
🌹🌷
🌹🌷
علیرضا در تاریخ ۱۳۴۹/۶/۳ در یکی از محلههای جنوب شهر تهران در خانوادهای مذهبی و انقلابی به دنیا آمد. از همان اوایل کودکی بسیار تیزهوش، کنجکاو و باادب بود. دوستداشتنی بود و در میان خانواده و اطرافیان مورد توجه خاصی قرار داشت.
اعتقاداتش نسبت به دین و انقلاب اسلامی، نشأت گرفته از فرهنگ خانوادگی و اعضای آن بود.
پدر و مادرش افرادی مذهبی و زحمتکش، برادرانش اهل اعتقادات دینی و انقلابی و جبهه و جنگ، و تنها خواهرش از نظر حجاب و رعایت موازین دینی بسیار کوشا و معتقد بودند. علیرضا در چنین فضای باصفا و گرم خانوادگی رشد کرد.
در امر تحصیل بسیار مصمم و کوشا بود. در دوران دبیرستان به عضویت بسیج دانشآموزی و بسیج مسجد محله درآمد تا بیشتر بتوانند به انقلاب و کشور خدمت کند. در امور مطالعات و مبانی اسلامی بسیار دقت و همت بالایی داشت.
در دوران دبیرستان از طرف بسیج دانشآموزی، بعد از دیدن دوره آموزشی، آماده اعزام به مناطق جنگی شد که هم زمان دو برادر دیگرش بهروز و حمیدرضا در مناطق جنگی حضور داشتند. به محض آمدن حمیدرضا از جبههها برای مرخصی، ایشان به جبهه اعزام شد که با توجه به ارتباط عاطفی که با برادر شهیدش بهداد داشت به هیچ وجه امکان نگه داشتنش نبود.
او فردی بسیار منظم بود و در تمام امور با دقت بالایی کارها را دنبال میکرد. از روحیه شادی هم برخوردار بود.
در نزدیکی شبهای عملیاتی مرسوم بود که دست و پای رزمندگان را طی مراسمی به یاد شب عاشورای حسینی حنا میبستند. همرزمان او نقل میکردند در آن شب چهره علیرضا به همراه دوستانش به قدری زیبا و نورانی شده بود و شوخی میکرد و میخندید گویی که واقعا شب عروسی او بود.
انگار شهادتش به او الهام شده بود. در شور و شعف فراوان مناجات میکرد و از دوستانش حلالیت میطلبید انگار که شب آخر است که در این دنیای فانی است و چند ساعت دیگر نزد ارباب خود حسین ابن علی علیهالسلام و پیش برادر شهیدش بهداد و دیگر دوستانش خواهد رفت.
🌹🌷
🌹🌷
عاقبت در سوم بهمن ماه ۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵، در منطقه شلمچه، در میعادگاه خیر کثیر از شهدای جنگ، در اثر ترکش خمپاره از ناحیه سر و قفسه سینه مجروح و به بیمارستان صحرایی منتقل شد. در آنجا به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیدار برادر شهیدش بهداد و دیگر دوستانش نائل آمد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
🌹🌷
🌹🌷
💞بسم رب الشهدا و الصدیقین💞
السلام علیک یا رسولالله
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام یا فاطمه الزهرا(س)
السلام علیک جمیعا و رحمة الله و برکاته.
بعد از شهادت برادرم بهداد و دیگر دوستانم که یکی پس از دیگری از کنارم مظلومانه و عاشقانه بار سفر بستند و رفتند؛ انگار یک ندایی همیشه من را به طرف آنها هدایت میکند.
صدایی که طنین خاص دارد. صدایی که همیشه در گوشم میپیچد مثل صدای امام حسین(ع) که آیا کسی هست که مرا یاری کند؟!
و من همیشه فکر میکردم چقدر خوب بود که در آن زمان من بودم و به این ندای امام لبیک میگفتم و به فرمایش امام حسین(ع) هر جا که آه مظلومی را بشنوید باید به دفاع از مظلوم و بر علیه ظالم قیام کنید.
در این زمان که شهدای ما، مردم ما و دین ما مظلوم واقع شدهاند چگونه میتوان صبر و تحمل کرد؟!
پس باید مثل سرورمان امام حسین(ع) قیام کنیم. همیشه برادرم بهداد برای من الگو بوده است و حال آنکه این وصیت را مینویسم برادر دیگرم بهروز جعفرینژاد در جبهه است و خدا کند که ایشان سالم باشد چون زن و بچه دارند.
و خداوند ان شاالله روح پدرم را از من راضی کند چون پدرم واقعا زحمتکش بود و برای روزی حلال خیلی تلاش میکردند و مادر عزیزم که همواره با ایثارگری و تلاش شبانهروزی خود برای تربیت دینی و اسلامی و حتی بعد از فوت پدرم، هم نقش داشتهاند و از آنها کمال تشکر را دارم و امیدوارم که خداوند بزرگ، زحمات آنها را بر گردن من حلال کند و از کلیه فامیل و دوستان و آشنایان طلب حلالیت میکنم و از مردم عزیز تقاضا دارم که دست از دین خدا و ائمه معصومین و مخصوصا امام حسین(ع) بر ندارند تا انشاءالله رستگار شوند.
انقلاب اسلامی ارمغان الهی است که به دست ما رسیده است. برای حفظ این انقلاب اسلامی از هیچ کاری دریغ نکنید.
و در پایان:
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
و من از راه دور روی برادرانم محسن و حمیدرضا و خواهرم فاطمه و برادرزادههایم محمد و فاطمه را میبوسم و برای آنها آرزوی موفقیت دارم.
🌹علیرضا جعفری نژاد ۱۳۶۵/۱۰/۲۵.
🌹🌷
🌹🌷
دست نوشته شهید علیرضا جعفری نژاد📝
💞و مَن وَجَدَنی عَشَقَنی:
و هر کسی مرا بجوید عاشق من میشود.
💞و مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ:
و هر کسی عاشق من شود پس من هم عاشقم او میشوم.
💞و مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ:
و هر کسی را من عاشق شوم پس او را میکشم.
💞 و مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ:
و هر کسی را من بکشم خونش به گردن من است.
💞و مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ:
و هر کسی خونش بر گردن من است پس من خون او هستم.
🌹🌷
🌹🌷
پیامی که پس از برخورد زن همسایهی مادر شهید، توسط «زینب.د» و گروه دوستانش در فضای مجازی منتشر شد.💻
⚜️⚜️
🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفرینژاد منزل ما آمدند.
مادر شهید خیلی ناراحت و دلشکسته بود. 💔
دستان خستهاش را گرفتم و گفتم: چی شده مادر؟!
گفت: یکی از همسایهها بهم گفته عکس پسرای شهیدت را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایهای راضی نباشه!!😳
دلم گرفت از این همه بی معرفتی!! 😔
مادر گفت: عکس پسرام رو برداشتم💔
با ناراحتی گفتم:« چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما مدیون شما و شهدا هستیم، خواهش میکنم عکس ها را دوباره بگذارید.»🙏
هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش راضی نشد.😓
گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی همه ببینند. رفت و با ذوق عکسها را آورد.❤️
تصاویر این دو شهید بزرگوار تقدیم حضورتان🌹🌹
همه ما زندگیمون را مدیون شهدا و مادر شهیدان هستیم...🙏🌹
مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر، لحظات تنهایی... 💔
اگه نمی توانید دردی از مادر دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید..❗️
حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشون شاد میشه😊💝
شادی روح شهدا صلوات🌹
✅ راوی: زینب.د
هرچه داریم همه هست ز امداد شهید
از گل روی علی ، غیرت بهداد شهید
همچو زینب همه در معرکه حاضر هستیم
نگذاریم که کمرنگ شود یاد شهید
✍🏻فاطمه شعرا
ما خاک پای شهدا و مادران و پدران شهید هستیم.
ان شالله قیامت شرمنده نباشیم.
التماس دعا