امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۱۸ ب.ظ

شهید محمدحسن شریف قنوتی

☀️
نام و نام خانوادگی: محمدحسن شریف قنوتی
تولد: ۱۳۱۳/۴/۳، روستای قصبه، توابع اروندرود آبادان.
شهادت: ۱۳۵۹/۷/۲۴، خرمشهر
گلزار شهید: گلزار شهدای آبادان
🍂

☀️
📚 *سرش برود قولش نمی‌رود*

لب حوض توی حیاط نشسته بود و به حرکت ماهی‌ها نگاه می‌کرد. حیاط را با آفتابه آب پاشیده و باغچه‌ها را سیراب کرده بود. باد اول پائیز، از لابه‌لای برگ‌های درختان تبریزی و نخل و انار، روی گونه‌های خیسش می‌نشست و آن را خشک می‌کرد. از پشت سرش صدای باز شدنِ در آمد. برگشت. خاله‌اش بود که از اتاق پنج‌‌دری آمده بود توی ایوان. پنجره‌ها را یکی‌یکی باز می‌کرد تا هوای اتاق عوض شود. هنوز جارو دستش بود. ایوان را جارو زد وخاکروبه‌ها را ریخت توی خاک‌انداز پر از اشغالی که کنار ایوان گذاشته بود. بعد خاک‌انداز را خالی کرد توی سطل کوچک ته ایوان. از همانجا ایستاد و بلند طوری که او بشنود داد زد: «معصومه عزیزم بیا بالا، بیرون سرده، مریض می‌شی!» معصومه همانطور که پشتش به ایوان بود دماغش را بالا کشید. با پشت دست صورتش را پاک کرد و گفت: «باشه، شما برو، الان میام خاله.»
شده بود دختر این خانه. مادرش که زیر باد کتک‌های قادر زمین‌گیر شد و از دنیا رفت، شد کلفت خانه قادر. قادر به هر بهانه‌ای او را دعوا می‌کرد و کتک می‌زد. از آن روزی که از جیغ‌هایش در و همسایه خبردار شدند و به خاله‌اش خبر دادند و عمو شریف او را از دست ناپدری معتادش نجات داد، ده سالی می‌گذشت، از همان روز، تنها امید زندگی‌اش بعد از خدا همین خاله و شوهر خاله‌اش شدند. کنارشان آرام بود و لحظه‌ای طاقت دوری‌شان را نداشت. هروقت عموشریف می‌رفت زندان یا ساواک دستگیر و شکنجه‌اش می‌کرد حال معصومه همین می‌شد. فاطمه که جای خود داشت.
صدای قیژ در چوبی بلند شد. معصومه که توی چارچوب در ایستاد، خاله‌فاطمه را دید که کنار سماور داشت دوتا استکان چای می‌ریخت. نشست کنار خاله. مادرمرده‌ای را می‌مانست که به دنبال آغوش گرمی بگردد. خاله فاطمه چشمان معصومه را از بر بود. حرف دلش را از روی آن می‌خواند. آغوشش را برای معصومه گشود. نوازشش کرد. معصومه بغضش ترکید. خاله فاطمه سرش را در بغلش فشرد و آرام گفت: «حرف بزن جون خاله! می‌دونم چه دردی توی دلت نشسته.»
_«خاله من می‌ترسم! اگه عمو شریف این دفعه برنگرده چی؟! ما خیلی تنها می‌شیم مگه نه؟!»
_«چه کنیم خاله! مگه جز صبر چاره دیگه‌ای هم داریم؟ انقلاب که شد خیالم راحت شد عمو شریفت دیگه پیشمون می‌مونه، حالام که جنگ شده و سرنوشت چیز دیگه‌ای رو برامون رقم زده. منم سپردمش به صاحب اسمش، چاره دیگه‌ای جز این ندارم. توکل به خدا.»
معصومه با نگاهی مأیوسانه، خیره به آفتابی که از بین شیشه‌های رنگی رنگی پنجره اُرسی روی فرش لاکی اتاق پنج‌دری افتاده بود گفت: «دیشب که می‌رفت، جانمازمو بهش دادم تا هروقت و هرکجا نماز می‌خونه برام دعا کنه. ازش قول گرفتم برگرده تا جانمازمو بهم پس بده، بهم گفت سرم بره قولم نمیره.»
خاله فاطمه، شانه‌های معصومه را میان دو دستش گرفت و گفت: «عزیزدلم! حرف شریف حرفه، نگران نباش، اگه بهت قول داده پس حتما برمی‌گرده».
معصومه آهی از ته دل کشید و گفت: «نمی‌دونم چرا دلم گواه بد می‌ده، آروم نمی‌شم خاله، دعام کن.»
فاطمه به زور لبخندی زد و گفت: «دور از جونت عین مامان خدابیامرزتی عزیزم، خواهرم همیشه نگران بود؛ خدا رحمتش کنه.»
                                 🍂☀️🍂
در یک غروب غم‌انگیز پائیزی، کلون در خانه که زده شد، معصومه چادر رنگی‌اش را روی سر انداخت و دوان دوان به سمت در دوید. امیدوار بود که عموشریف پشت در باشد. پشت دری را که انداخت و در را باز کرد در آستانه در جوانی را دید که ساک عموشریف به دست، دستش را به طرف او دراز کرده بود. مرد جوان بی‌هیچ حرفی گفت: «سلام، بازش کنید مال شماست.» معصومه ساک را گرفت و باز کرد. جانمازش در آن بود. مرد جوان گفت: «به من سپرده بود امانتی شما را سالم به دستتان برسانم. شیخ‌شریف سرش رفت، اما قولش نرفت.»

✍🏻رضوانه دقیقی ۱۳۹۹/۱/۸
🍂

☀️
شیخ محمدحسن شریف قنوتی، که بعدها به ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به «شیخ شریف» شهرت یافت، در ۳ تیر ۱۳۱۳، در روستای قصبه، از توابع اروندرود آبادان، در خانواده‌ای روحانی و متدین، چشم به جهان گشود. در دوران کودکی، به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش، عبدالستار اسلامی، سپس عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت. در سال ۱۳۳۷، با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد، دوره سطح و بخشی از خارج را در آنجا به پایان رساند؛ سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز امام خمینی(ره)، کسب فیض کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت.
وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت گروه فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری‌های اندکی با آن گروه، به ویژه شهید سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) داشت. او در کنار مبارزات سیاسی فعالیت‌های اجتماعی را نیز ادامه داد و در ۱۳۳۷ شمسی پس از اتمام درس خارج در محضر آیت‌الله گلپایگانی، از سوی ایشان برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان فارس اعزام گردید. او چندین سال در روستاها و بخش‌های اردکان فارس، به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی پرداخت و در کنار آن فعالیت‌های اجتماعی زیادی انجام داد. در روستاها برای مردم مسجد، حمام و دبستان ساخت و در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید. او به منظور کمک به معیشت خانواده‌های فقیر، صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد. همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم آن سامان بیابد.
شریف قنوتی برای مردم اردکان فارس و حومه آن، مصلحی خیراندیش، معلمی آگاه، مبلغی متقی، عالمی دلسوز و مرجعی برای حل مشکلات و نیز شریک غم‌ها و شادی‌های آنان بود.
از اقدامات مفید و خیرخواهانه شریف قنوتی در اردکان فارس، تشکیل و تأسیس چند مسجد، مهدیه، حوزه علمیه و صندوق قرض‌الحسنه بود.
🍂

☀️
با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در ۱۳۴۲ شمسی، فعالیت‌های سیاسی شریف قنوتی شدت بیشتری یافت. او با وجود جو خفقان حاکم در زمان پهلوی، در مساجد به سخنرانی و افشاگری می‌پرداخت. آشکارا به دفاع از امام خمینی برمی‌خاست و اعلامیه‌ها و رساله ایشان را با یاری دیگر همرزمانش در بین مردم توزیع می‌کرد. شب‌ها در منزل عده‌ای از انقلابیون جلسات مخفی تشکیل می‌دادند و به گفتگو و مباحثه پیرامون اسلام به ویژه قرآن می‌پرداختند. عمده‌ترین تلاش او در منطقه فارس به ویژه اردکان، رشد آگاهی و معنویت مردم، آشنایی آنان با نهضت اسلامی و ارشاد جوانان بود. فعالیت‌های سیاسی او سبب شد که ساواک فارس توجه ویژه‌ای به او داشته باشد و فعالیت‌ها و حرکات و رفتارهای او را زیر نظر بگیرد. او در دوره‌ای در اندیشه تشکیل گروهی مسلحانه به نام انصارالزهرا بود که عده‌ای را نیز به همین منظور تربیت کرد، اما وقتی نظرات امام خمینی، رهبرِ مبارزه را درباره شیوه مبارزه جویا شد، فعالیت‌های گروه مزبور را به سمت مبارزه فرهنگی با رژیم پهلوی سوق داد. او در آگاهی و روشنگری مردم نقش بسزایی ایفا کرد و بارها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و بازداشت و زندانی گردید. در یکی از این بازداشت‌ها طوایف اطراف اردکان شیراز در حمایت از شریف قنوتی جلوی ژاندارمری تجمع کرده و اخطار دادند که اگر شریف قنوتی از زندان آزاد نشود کشتار عظیمی به راه خواهند انداخت. رژیم برای آرام کردن اوضاع مدت کوتاهی بعد او را از زندان آزاد کرد، اما ممنوع‌المنبر نمود. در گزارشات برجای مانده از ساواک، شریف قنوتی، روحانی افراطی، پیرو عقاید و افکار امام خمینی معرفی شده است.
🍂

☀️
او در دورانی که از سوی ساواک ممنوع المنبر شده بود مبارزات خود را به اشکال مختلف ادامه داد و منزلش محل رجوع جوانان و انقلابیون واقع شد. شریف قنوتی پس از مدتی، به عنوان نماینده حضرت امام خمینی در اردکان و حومه برگزیده شد. او وجوهات شرعی را از مردم دریافت می‌کرد و به شهر قم و نجف ارسال می‌نمود. در طول این مدت، بارها با حضرت امام خمینی از طریق مکاتبه ارتباط یافت. فعالیت‌های شریف قنوتی سبب شد که ساواک شیراز احساس خطر نموده و نسبت به دستگیری وی اقدام کند. آنان به منزل شریف قنوتی حمله بردند اما به وی دست نیافتند، چون شریف قنوتی اندک زمانی پیش از آن با یاری همسایه‌ها با تعدادی اعلامیه به اصفهان رفته بود. ساواک شیراز موضوع را با ساواک اصفهان در میان گذاشت و عوامل رژیم، شریف قنوتی را با تعدادی اعلامیه امام خمینی دستگیر کرده و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار دادند. وی پس از مدتی آزاد گردید و بلافاصله به اردکان فارس مراجعت کرد و مورد استقبال مردم آن سامان قرار گرفت.
در ۱۳۴۹، پس از شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی، بار دیگر به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش دستگیر و مدتی زندانی گردید، اما این دستگیری‌ها و بازداشت‌ها نمی‌توانست او را از راهی که در پیش گرفته بود و هدفی که برای آن تلاش می‌کرد، منصرف سازد.
🍂

☀️
محمدحسن شریف قنوتی، در ۱۳۵۵ خانواده اش را به بروجرد انتقال داد و خود با استفاده از نام مستعار «شریف طبع» فعالیت‌های سیاسی‌اش را ادامه داد. با اوج‌گیری مبارزات مردمی برای پیروزی نهایی، بر وسعت فعالیت‌های شریف قنوتی افزوده شد و از آنجا که وی در اردکان، شیراز، یاسوج و اصفهان برای عوامل رژیم، فرد شناخته شده‌ای بود، به مسجدسلیمان رفت تا راحت‌تر به فعالیت‌هایش ادامه دهد.
او در آن سامان به ارشاد و تبلیغ مردم و نیز به روشنگری علیه رژیم پهلوی پرداخت و در کنار آن به نشر و توزیع اعلامیه‌های حضرت امام خمینی ادامه داد. محمدحسن شریف قنوتی برای آن که به راحتی به دست عوامل ساواک نیفتد، شب‌ها را به همراه عده‌ای از یاران انقلابی‌اش در مسجد می‌ماند. پس از مدتی، ساواک مسجدسلیمان از وجود او احساس خطر کرده و برای دستگیری وی اقدام کرد.
عوامل رژیم در آبان ۱۳۵۷ شبانه از پشت‌بام به مسجد ریخته و پس از دستگیری شریف قنوتی به زندان اهواز انتقالش دادند. او در زندان هم ساکت نماند و به افشاگری علیه رژیم ادامه داد. چندبار هم دست به اعتصاب غذا زد و در عاشورای سال ۱۳۵۷ پس از عزاداری، به همراه برخی دیگر از انقلابیون اعتصاب زندانیان را ساماندهی کرد.
🍂

☀️
شریف قنوتی در ۲ دی سال ۱۳۵۷ از زندان اهواز رهایی یافت و به بروجرد بازگشت و به هدایت و سازماندهی راهپیمایی‌ها و مبارزات مردمی پرداخت. همسرش می‌گوید: «شب‌‌ها با قم و تهران تلفنی تماس می‌گرفت و برای راهپیمایی‌ها شعار تهیه می‌کرد و یا از دوستان خود برای خواندن و توزیع و پخش اعلامیه‌های امام کمک می‌گرفت.»
او دارای طبع شعری هم بود و در راهپیمایی‌ها و تجمعات، اشعار و سروده‌های خود را برای مردم می‌خواند. فعالیت‌های انقلابی شریف قنوتی در بروجرد به حد فزاینده‌ای چشمگیر بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بار دیگر به اردکان فارس رفت و بنا به درخواست مردم منطقه مسئولیت نمایندگی شورای شهر را عهده‌دار شد و با یاری آیات عظام بهاءالدین محلاتی و عبدالرحیم ربانی شیرازی به فعالیت‌های عمرانی و اجتماعی مشغول گردید. در اوایل سال ۱۳۵۹ به بروجرد رفت و به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد مشغول خدمت شد.
🍂

☀️
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عرصه دیگری از مبارزات شریف قنوتی آغاز شد. او این‌بار به شکلی دیگر وارد مبارزه شد. ابتدا برای اولین بار ستاد کمک‌رسانی به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور را در بروجرد به راه انداخت و در ۳ مهر ۱۳۵۹ با کاروانی متشکل از چندین کامیون (به قولی ۲۱ کامیون) آذوقه اهدایی مردم بروجرد به خرمشهر اعزام گردید. پس از بازگشت، در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه‌های نبرد فعال شد. در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه‌های چریکی الله‌اکبر و گروهان‌های مقاومت، خرمشهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد. فعالیت‌ها و مقاومت‌های او و یارانش دشمن را به ستوه آورده بود و ستون پنجم دشمن می‌کوشید به هر طریق ممکن شیخ شریف را از سر راه بردارد. گروه او در جنگ تن به تن اغلب موفق بیرون می‌آمد و این شکست‌ها برای دشمن سنگین بود . شیخ شریف علاوه بر فرماندهی برخی از محورها در خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات نیروها را هم عهده دار بود. در روز ۲۴ مهر ۱۳۵۹، به هنگام رساندن مهمات به یکی از نقاط درگیری در خیابان چهل متری خرمشهر، به مقر عوامل بعثی وارد شد. نیروهای بعثی با مشاهده وانتِ حامل شریف قنوتی ، برای از بین بردن او، به سرعت دست به کار شدند و وانت مزبور را زیر رگبار گلوله بستند. شیخ که به همراه راننده‌اش در میان آتش عراقی‌ها گرفتار شده بود تصمیم گرفت از محل دور شود، اما عراقی‌ها لاستیک اتومبیل را نشانه رفتند و دیگر کاری از دست شیخ و راننده‌اش برنمی‌آمد. عراقی‌ها برای از بین بردن او نیروی زیادی به میدان معرکه هدایت کردند و سرانجام شیخ را بر اثر اصابت گلوله به آرنج ها و زانوها و گردن از پای درآوردند. وقتی شیخ شریف روی زمین افتاد، آنان خود را به او نزدیک کرده و با استفاده از سرنیزه فرق سرش را شکافتند و کاسه سرش را جدا کردند.
 مدتی بعد رزمندگان اسلام خود را به محل نبرد رساندند و پس از ساعت‌ها جنگ تن به تن، پیکر شیخ را از دست متجاوزان گرفتند و به پشت جبهه انتقال دادند.
 آن روز شیخ و عده‌ای از یارانش در نقاط مختلف شهر، مردانه با دشمن متجاوز جنگیدند و پس از رشادت‌های فراوان به شهادت رسیدند 🕊و نام خرمشهر هم به خونین شهر تغییر یافت.
🍂

این قدر خاطره‌ی این شهید در دل مردم اردکان فارس جاودانه مانده که قبرواره‌ای به عنوان یادواره از شهید قنوتی در قبرستان شهدای این شهر ساخته‌اند. مردم که همواره برای زیارت قبور شهدا می‌آیند، ابتدا به زیارت مزار شهید قنوتی می‌روند.

شهید شریف قنوتی در بهشت شهدای بروجرد و در میان خیل مقدس شهدا، سنگ یادبودی جهت زیارت عاشقان خود دارد. ولی مدفن اصلی این شهید بزرگوار در گلزار شهدای آبادان است؛ جایی که شهدای گمنام، قبر آن بزرگوار را در برگرفته‌اند.🌹🌷🌹
☀️🍂


فیلم سینمایی شیخ شریف.🎥
سرگذشت شهید محمدحسن شریف قنوتی اولین روحانی شهید دفاع مقدس
☀️🍂

روز عید است و دلم میل لطافت دارد
جانم از یاد حسن( ع) حس طراوت دارد
ای شهیدی که به نام حسنی ، دستم گیر
دلم از روی تو امید شفاعت دارد

#شهید_محمد_حسن_شریف_قنوتی🌷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی