سردار شهید شعبان نصیری
حرف دل :
سرداران سپاه امام عصر علیهالسلام، گمنامند.
وقتی شناخته میشوند که از این جهان، بار سفر ببندند.
اسم و رسم برایشان اهمیتی ندارد. تنها و تنها به انجام وظیفهای که در برابر حضرت معشوق خود دارند، میاندیشند.
سردار شهید "حاج شعبان نصیری" یکی از همین سربازان گمنام است.
وقتی شناخته میشود که بنرهای شهادتش در جای جای شهر آویخته میشود.
نه! بعد از گذشت یک سال از شهادتش، هنوز هم گمنام است.
همین چند روز پیش، وقتی در اولین مراسم سالگرد شهادتش، شرکت کردم پی بردم که چه درّ نایابی و ناشناختهای از میانمان رفته است.
به گفته "ابومهدی"، فرمانده نیروهای حشد الشعبی عراق، مردم عراق بیشتر حاج شعبان را میشناسند و یادش را گرامی میدارند تا شما ایرانیها. اگر او و همرزمانش نبودند بغداد و دمشق سقوط کرده بود.
حاج شعبان، در روزهایی که بوی آزادی و آزادگی میدهد و به یاد شهید جهانآرا معطر است، به شهادت میرسد. درست چهل روز بعد از شهادتش، تلاشهایش در آزادی موصل به ثمر مینشیند و او به "جهان آرای موصل" شهرت مییابد.
ایران و ایرانی، عزت و شرف و آبرو و امنیتش را مدیدن خون حاج شعبانهاست. همانان که مردانه در اطلاعات عملیات سپاه ایستادند و در عملیات کربلای ۵ حماسه آفریدند. و دلاوریهایشان همچنان ادامه دارد.
در آستانه دوازدهمین طلیعه ماه رمضان، و در ایام اولین سالگرد شهادت این سردار گمنام، سر تعظیم در برابرش فرود آورده و ثواب اعمال مستحبی ناچیزمان را پیشکش روح ملکوتیش مینماییم. باشد که شامل دعاهای خیرش قرار گیریم.
سپاس فراوان از حضور نورانی و صمیمی سرور ارجمندم سرکار خانم "معصومه موذنیان" همسر آن والامقام آسمانی و همچنین همکاری خانواده بزرگوار شهید بابت برپایی این بزم باشکوه🌺
نام و نام خانوادگی: شعبان(علی) نصیری.
تولد: ۱۳۳۷/۱/۱، تهران.
شهادت: ۱۳۹۶/۳/۵، غرب موصل عراق.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۹
زندگینامه :
🔸حاج شعبان نصیری در اول فروردین ماه ۱۳۳۷ چشم به جهان گشود.
🔸ساکن محله نظام آباد تهران، خیابان حسینی بود و از همان نوجوانی، مبارزه در خط حضرت امام راحل(ره) را آغاز کرد.
🔸حاج شعبان، پس از انقلاب، بی درنگ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به خاطر سوابقی که در کرج داشت، در تشکیل سپاه کرج نیز نقش بسزایی ایفا کرد.
🔸او از همان ابتدا به نقش نوجوانان و جوانان در ادامه روند انقلاب، ایمان داشت و تشکیل بسیج نوجوانان کرج از یادگارهای ماندگار اوست.
🔸شهید نصیری از ابتدای انقلاب دغدغه کادرسازی برای نظام مقدس اسلامی را داشت و تا آخرین لحظات عمر پربرکتش در این راستا کوشید.
🔸 حاج شعبان با آغاز جنگ تحمیلی به سوی مناطق عملیاتی شتافت و در سِمَتهای مختلف حاضر شد.
🔸 او در قرارگاه فوق سری نصرت نیز حضور داشت و فعالیتهای گوناگونی را در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی انجام داد.
🔸حاج شعبان سپس به لشگر ۹_بدر رفت. مدتی در این لشگر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی فعالیت کرد و با شهادت این سردار در عملیات کربلای ۵، در جایگاه رییس ستاد لشگر ۹_بدر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی مشغول فعالیت شد.
🔸 حاج شعبان نصیری، لحظهای آرام و قرار نداشت. چون بنا نبود لشگر ۹ بدر در برخی عملیاتها از جمله عملیات والفجر ۸، شرکت کند، او به همراه تعدادی از همرزمان فارس زبانش، به لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) رفت تا از فیض حضور در این عملیاتها بی نصیب نماند.
🔸 شهید نصیری همچنین در آموزش نیروهای قدس سپاه پاسداران نقش ویژهای داشت و تجربیات خود در زمان جنگ را در اختیار نیروهای تازه نفس میگذاشت.
🔸 جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ظاهرا پایان یافته بود اما جنگ نرم، عرصه تازهای بود که دشمن برای مقابله با انقلاب اسلامی آغاز کرد. حاج شعبان لباس رزم را از تن خارج کرد و در قامت یک نیروی فرهنگی، آستینهایش را بالا زد و مشغول شد...
🔸 حاج شعبان، همزمان با هشدار مقام عظمای ولایت مبنی بر خطر تهاجم فرهنگی، فورا دست به کار شد؛ با تعدادی از فرزندان شهدا، موسسهای فرهنگی تاسیس کرد و در آن قالب، خدمات فرهنگی و تربیتی گستردهای به خانواده شهدا و جامعه ارائه کرد.
🔸 در این میان از فعالیتهای خیریه نیز غافل نبود، همیشه برای یاری به مستضعفین پیش قدم بود؛ از دوستان، آشنایان و همرزمان نیز کمک میگرفت و به محرومین رسیدگی میکرد.
🔸 فعالیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و خیریه او تا آخرین روزها ادامه داشت و حتی جهت روشنگری جوانان و مردم در زمینه انتخاب اصلح در دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوی، مجلس و شوراهای شهر از هیچ کوششی دریغ نمینمود...
🔸 صدور انقلاب یکی از دغدغههای اصلی ایشان بود. سردار شهید حتی از دیگر کشورهای اسلامی هم غافل نبود و سال ۱۳۹۰ برای کمک به مردم مظلوم کنیا و سومالی، عازم موگادیشو شد.
🔸 حاج شعبان نصیری با آغاز درگیریهای سوریه، دوباره لباس رزم را به تن کرد و راهی دمشق و حلب شد.
🔸 طولی نکشید که راهی کربلا و سامرا شد. آشنایی قدیمیاش با مجاهدان عراقی و تسلط او بر منش و رفتار آنها باعث شد فعالیتهایش را در مبارزه با داعش در عراق متمرکز کند.
همرزمان، او در جنگ تحمیلی و در لشگر ۹ بدر حالا با تشکیل حشد الشعبی، مشغول مبارزه با داعش در عراق برای آزادسازی مناطق تحت سیطره این شجره خبیثه بودند و بهترین موقعیت فراهم شده بود تا رییس ستاد لشگر بدر این بار در کنار نیروهایش در قامت مستشار، تمام تجربیات و دانستههایش را در طبق اخلاص قرار دهد.
🔸 شجاعت کمنظیر و تجربه نظامی عظیمش در طراحی عملیات و همچنین رفاقت با فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه، سردار حاج قاسم سلیمانی باعث شده بود از مشورتهای او در عرصههای مختلف، استفاده کنند.
شرح شهادت :
سردار پاسدار شهید شعبان نصیری یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس، در خرداد سال ۱۳۹۶ همزمان با اولین شب ماه مبارک رمضان، توسط تکفیریهای داعش در عملیات آزاد سازی غرب شهر موصل عراق، به شهادت رسید و در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپرده شد.
شهید نصیری پس از نزدیک به ۳۸ سال مجاهدت و جهاد در میادین جنگ تحمیلی و عرصه دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در عراق، سرانجام به یاران شهیدش پیوست.
او از جانبازان ۸سال دفاع مقدس بود و در دفاع از حرم اهل بیت(ع) دچار مجروحیت شده بود که پس از اندکی مداوا مجددا وارد عراق شد و در دفاع از حریم اهل بیت(ع) در عراق به شهادت رسید.
از وی دو فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است.
📖شب عروسیاش پیراهن مشکی پوشیده بود رویش هم لباس پاسداری! چون آن زمان، خانوادههای زیادی داغدار جوانان شهیدشان بودند.
همسرش هم بجای لباس عروس، مانتو شلوار سورمهای پوشید.
📖ماه رمضان امکان نداشت یک روز بیدار شوم و سحری آماده نباشد.
میگفت:"تو بخواب، استراحت کن، سحری با من...". غذا را گرم میکرد، سفره را پهن میکرد، بعد بقیه را بیدار میکرد.
📖مدتی بود که به بچهها قول داده بودم هروقت باباجون بیاید برایشان کیک درست کنم. بالاخره آمد. بچهها هم پایشان را در یک کفش کردند که باید به قولت عمل کنی، آن قدر مشغول صحبت شدیم که متوجه نشدم چطور شد که کیک کاملا سوخت! دود و بوی سوختگی! تمام خانه را پر کرده بود. همه ما به فکر این بودیم که چطور بو را از بین ببریم که دیدم ایشان فورا از خانه بیرون رفت. فکر کردم از بوی سوختگی فرار کرد. کیک سوخته را به بالکن بردیم و در و پنجره را باز کردیم، ولی سوالهای بچهها شروع شد که:
پس کیک کی آماده میشه؟! ... ما کیک میخوایم... داشتم فکر میکردم جوابشان را چه بدهم که آمد و به سرعت رفت داخل آشپزخانه و کیکی را که خریده بود، یواشکی در ظرفی قرارداد و بچهها را صدا زد و گفت: "بچهها! بدویین بیاین! کیک آماده شد"!
بچهها خوردند و گفتند: "چه خوشمزه شده!... مامان همیشه از این کیکا درست کن".
نگاهی به من انداخت و با خنده گفت: "عروسمون کدبانوئه!"
📖قبل از عملیات کربلای ۴ و ۵ رئیس ستاد بود، یعنی نفر برتر لشگر ۹ بدر. وقتی لشگر بدر وارد پدافند شد و به غرب کشور منتقل شد، آمد به عنوان جانشین گردان در لشگر ۱۰ سیدالشهداء مشغول خدمت شد؛ یعنی جایگاهی پایینتر! برای همه جای تعجب داشت که چطور کسی در این موقعیت حاضر شده به یگانی دیگر بیاید و به عنوان جانشین گردان مشغول کار شود. هرجا که احساس میکرد میتواند مفیدتر باشد، میرفت همان جا. اصلا برایش مهم نبود که قبلا چه جایگاهی داشته و حالا چه جایگاهی.
📖هرکس میگوید جنگ ترس ندارد، دروغ میگوید! بارها گفتم: "خدایا غلط کردم! دیگه نمیام جنگ"!
درست است که در واقع برای اعتقاداتمان میرویم، ولی وقتی ترس غلبه کند، منکر همه چیز میشوی.
من نیروی حاجی بودم. میتوانست بگوید: "برو جلو". وقتی میگفت:"بریم جلو" طوری رفتار میکرد که اصلا حس نمیکردم فرمانده من است. فکر میکردم با رفیقم هستم.
یکجا که دید نیروها ترسیدهاند و جلو نمیروند، گفت: "بیا خودمون بریم"!
گفتم: "نمیشه! دوتایی کاری از دستمون برنمیاد." معطل نماند، خودش تنهایی رفت!
عشقی که به او داشتم، آن قدر زیاد بود که بر ترسم غلبه میکردم.
موتور را روشن کردم و رفتم دنبالش...🏍
📖به کار فرهنگی علاقهی ویژهای داشت. با وجود آنکه سپاه یک ارگان عمدتا نظامی است، از همان اول عضویتش در قسمت تبلیغات، فعالیت فرهنگی هم میکرد. من و بقیهی نوجوانهای محل را جمع میکرد. میبرد تبلیغات؛ پارچه میداد رویش جملاتی از امام خمینی (ره) را بنویسیم، کتابهای مذهبی میداد ببریم نمازجمعه و بفروشیم، زندگینامه شهدا را جمع آوری میکردیم و... امکاناتمان هم بسیار محدود بود. یک دستگاه چاپ داشتیم که مدام خراب میشد. باید هر کداممان نوبتی، هزار بار با دست میچرخاندیمش تا کار کند.
بابت تمام این کارها هم، نه خودش پولی میگرفت نه ما.
📖به "نماز اول وقت" خیلی اهمیت میداد. حتی وقتی در مسیر بودیم و اذان میشد، اولین مسجدی که میدید، برای نماز میایستاد.
گاهی هم که در اتوبان تهران_ قم بودیم و مسجدی نبود، همان جا کنار ماشین، نمازش را میخواند.
📖چیزی از ازدواج ما نگذشته بود که یک روز آمد منزلمان. به پسرش گفت: "یادت باشه از این به بعد من بابای تو نیستم! پدر خانومتم. هوای دخترمو داشته باش"!
از آن به بعد هیچ وقت جای خالی پدر را حس نکردم بهتر از یک پدر، پشتم بود.
📖در اردوهای راهیان نور، برایمان هم از شیوههای مبارزه با دشمن میگفت و هم از شیوههای مبارزه با نفس.
مثلا میگفت:"تا تشنهتون میشه، فوری آب نخورید"!،"تا گرسنه میشید! سراغ خوردن نرید"!،"تا گرمتون میشه، کولر رو روشن نکنید"،"هرچی دوست داشتید، زود نخرید! این طوری نفستون رو به تحمل سختی عادت بدید".
📖آن قدر از تشکیل "حشدالشعبی" خوشحال بود که بین همه شیرینی پخش میکرد.
میگفت: "عراق قراره مرکز حکومت جهانی امام زمان عج الله باشه، تا زمانی که این جا امنیت نداشته باشه، حکومت بنا کردن، معنایی نداره".
حاج شعبان در کنار فرمانده نیروهای حشدالشعبی عراق "ابومهدی المهندس"
📖یک کوله پشتی داشت که خودش، اسمش را گذاشته بود: "کوله ظهور"
در کوله ظهورش، ملزومات اولیهی سبک و مختصری را قرارداده بود تا به محض آن که خبری از ظهور بشنود، راهی شود، بدون لحظهای درنگ.
یکی از بیشترین فشارهایی که موصل را تهدید میکرد پایگاه اصلی داعش بود که با سقوط آن یکی از بزرگترین پایگاههای داعش سقوط میکرد.به همین خاطر، داعش تمام امکانات و تسلیحات خود را برای ادامه اشغال موصل به کار میبست.پولهای رژیم سعودی، سلاحهای غربی و صهیونیستی و پشتیبانیهای هوایی آمریکا پشتش را چنان گرم کرده بود که بیش از ۱۰۰۰ عملیات انتحاری را برای نگهداری موصل طرحریزی کرده بود. و این حجم بسیار زیادی بود.منافقین در طول حیات ننگین خود، ۴ عملیات انتحاری بیشتر نداشتند که منجر به شهادت ۴ شهید محراب شد. از این آمار مشخص میشود که داعش برای نگهداری موصل از چه تلاشهایی که فروگذار نکرده بود.بنابراین مقابله با داعش در جبههی موصل کار بسیار مشکلی بود.و حاج شعبان در پیروزی و آزادی این جبهه نقش بسیار مهمی داشت.هرچند که جهانآرای موصل بود و ۴۰ روز بعد از شهادتش موصل آزاد شد اما موصل این آزادی را مدیون حاج شعبان است. نبرد موصل به برادران ایرانی این هشدار را میدهد:صدام ۱۷ شهر ایران را اشغال کرده بود، گروهکها ۱۵ شهر، و منافقین در عملیات مرصاد ۱۵ شهر،رزمندهها و بسیجیان چطور جنگیدند و مردانه همه خاک ایران را از چنگال اشعالگران بازپس گرفتند؟! و حتی یک وجب آن را به بیگانه ندادند؟! یک روز حاج شعبان را در مسجد محل دیدم. حال و احوال کردیم. از او پرسیدم: "الان کجا مشغولی حاجی"؟ گفت: "رفتم عراق". مسئول بخش مهمی از اطلاعات عملیات عراق شده بود. گفتم: "حاجی کی برمیگردی"؟ گفت: "بگو کی برت میگردانند"؟! خندیدم و گفتم: "توی جبهه که نتوانستم شهیدت کنم". او هم در جوابم خندهای کرد و گفت: "از دستت در رفتم حاجی". گفتم: "خب حالا منو با خودت ببر سوریه". خندید، خداحافظی کرد و رفت. یاد خاطراتم افتادم با او. خاطرات قدیم زمان جنگ.در لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در قسمت اطلاعات عملیات لشگر کار میکرد. از لشگر ۹ بدر آمده بود. اطلاعات عملیات، مهمترین قسمت عملیات به شمار میآمد. وظیفهاش شناسایی دشمن از جهات مختلف بود. راهکارهایی برای یورش و پیدا کردن نقاط کوری که در تیررس دشمن نباشد و شناسایی معابر ورودی برای حمله نیروها و ...تا لشگر کمترین تلفات و بهترین نتیجه را به دست بیاورد. سرنوشت جنگ به دست همین اطلاعات عملیات رقم میخورد.زبدهترین، صبورترین، شجاعترین و باهوشترین افراد لشگر، برای این قسمت انتخاب میشدند. اصلا هنر یک فرمانده خوب انتخاب این نیروها بود...
کلا این تاکتیک چگونگی برخورد با دشمن، در نیروهای خودی، تجربه جدیدی شد و به "نبرد نزدیک" شهرت یافت.
تئوری جدیدی که در جنگ ایران و عراق به وجود آمد و در سایر نبردها کاربرد پیدا کرد.
قبلا تئوری آتش و حرکت نیروها به سمت دشمن بود؛ اما با ذکاوت بچههای اطلاعات عملیات و با پیاده کردن این روشها پیروزیها بیشتر شد و تلفات کمتر.
لشگر ۱۰ سیدالشهدا در عملیات کربلای پنج حماسه آفرید و شهید شعبان نصیری در این پیروزی نقش بسیار مهمی داشت. او بارها و بارها از خطوط دفاعی و نظامی عبور میکرد و برای شناسایی تا عمق خاک دشمن پیش میرفت.
عملیات کربلای ۵، سند پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد چرا که وقتی رزمندگان در همین عملیات در دل خاک بصره میجنگیدند و پیش میرفتند، دنیا برای متوقف کردن نیروهای ایرانی آن را صادر کرد.
همان دشمنی که اول جنگ با صدور قطع نامه ۴۷۹ از ایران خواسته بود تا ۱۷ شهر خود را به عراق ببخشد حالا همه شروط امام را پذیرفته و آتش بس را به نفع ایران و برای عقب نشینی نیروهای ایرانی تقاضا میکرد.
و ایران این پیروزیها را مدیون رزمندگان دلاوریست که در کربلای ۵ حماسه آفریدند و آزادی و امنیتش را مرهون حاج شعبانهاییست که در لشگر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام مردانه ایستادند.
از قول یکی از همرزمان سردار شهید حاج شعبان نصیری🌺🎤
حاج قاسم سلیمانی در مراسم چهلمین روز شهادت شهید حاج شعبان نصیری:
"شهید نصیری یکی از اولیاء الهی بود که در جامعه ما مخفی بود و جامعهی ما عطر و بوی او را حس نمیکرد؛ مانند بطری عطری بود که باید در آن برداشته میشد تا این عطر در عالم منتشر شود، تا همه استشمام کنند عطر و بوی چنین شهیدی را و خصوصیات او را".
وصیت سردار شهید شعبان نصیری به نوه پسریاش محمدیاسر نصیری:📝
به نام خدای مهربان
پسرم. محمدیاسر
سلام علیکم
فکر کردم در این زمان بسیار کوتاه چه بنویسم تا چراغ راهت باشد و همیشه راهنمای وجودت.
سعی کن دروغ نگویی که دروغ گناه بسیار بزرگی است.
اگر حق را شناختی هیچوقت از مسیر آن خارج نشو.
ساده و سالم زندگی کن، هر کارهای که هستی مهم نیست، چه رفتگر زحمتکش شهرداری باشی و چه متخصص سوخت موشک، اشتباهاتت را هرچند کوچک بپذیر و جبران کن که ساخته شوی.
مراسم وداع با پیکر شهید.
معراج شهدا
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتنامه شهید حاج شعبان نصیری📝
قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ
سوره انعام آیه ۱۴۹
"بگو دلیل محکم و رسا، خواست و خاص خداست؛ اگر میخواست، همه شما را هدایت میکرد".
«ما حجت بالغه هستیم، بر هر چه در پایین آسمان و روی زمین است».
امام صادق علیه السلام فرمودند:
"روز قیامت، خداوند تبارک و تعالی، به بندههایش میگوید: بنده من! آیا عالم بودی؟ ایشان میفرمایند:
اگر بگوید بلی، به او میگوید چرا به آنچه میدانستی، عمل نکردی؟ و اگر بگوید بیاطلاع بودم، به او میگوید چرا مشغول یادگیری نشدی تا به آن عمل کنی؟ پس بر او اتمام حجت کند و این همان حجت
بالغه است".
صدق الله العلی العظیم و صدق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
💠💠💠
خدایا ! تو شاهدی، که احساس تکلیف به فرامین تو، مرا واداشت تا قدم در مسیری بگذارم که میدانم رضای تو در آن است و تو را شکرگزارم که در این چند روزِ دنیای زودگذر و فانی، توفیق این شناخت را به من عنایت کرده و مرا به مسیرِ حق هدایت کردی.
هر چه دارم از توست و إنشاءالله، انتهای این مسیر نیز به تو ختم خواهد شد.
💠💠💠
شهادت به وحدانیت تو، دلیل ایمان است و شهادت به آخرین پیامبرت که خون دل خورد تا همهی بندگانت را در مسیر تو قرار دهد، شرط عقل.
شهادت میدهم، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، برادر ایمانی حضرت پیامبر اعظم روحی فداه و همسرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، دختر آخرین پیامبر خدا و مادر همهی امامان معصومی است که تلاش و خونِ دل آنها، باعث افتخار خداوند جبّار و سرمایهی ما در این جهان فانی و در دنیای باقی است که اگر چشمشان به مدد آنها نبود، اعمالمان ما را چند متر هم، راهنمایی نمیکرد.
شهادت میدهم به امامت دوازده امام معصوم که اوّل آنها امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و آخرینِ آنها، حضرت حجت ابن الحسن العسکری(علیهالسلام) است که إنشاءالله در رکاب او، پوزهی همهی دشمنان خدا از اوّل تا آخر را به خاک خواهیم مالید؛ و برائت میجویم از قابیل تا آنانی که خون به دل
پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلوات الله علیه)، امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام اللهعلیها کردند و خدای عزیز، همهشان را غرق در آتش جهنم و با خداهایشان محشور کند.
شهادت میدهم، امام خامنهای مدظلهالعالی، جانشین برحقِ فرستادهی غائب توست و سعی کردم، گمنام، در مسیری گام بردارم که لبخند را بر لبانِ او، مینشاند و رضای خاطر او را در پی دارد، که رضای او، رضای حجت بر حق است و رضای حجت برحق، رضای توست؛ خدایا! رضایم به رضای تو.
💠💠💠
دوستانم را وصیت میکنم و همهی فرزندان، همسر، عروس، داماد و... به پیروی از دستورات این حجت برحق (امام خامنهای مدظله العالی) که سعادت همهی ما در پیروی از او و شقاوت همگیمان در سرپیچی و ناراحتی و نگرانی ایشان است.
💠💠💠
سعی کردم شخصا بدهی نداشته باشم، ولی از همهی دوستان، آشنایان، فامیل نزدیک و دور، عاجزانه تقاضامندم اگر کوتاهی از من سرزده و باعث رنجش و آزرده شدن آنان شده به بزرگواری خودشان ببخشند و من هم قول میدهم اگر آبرویی در پیشگاه حضرت حق داشته باشم (که همهی آبروها از
اوست) حتماً جبران کنم.
💠💠💠
من نتوانستم فرزند خوبی برای پدر و مادرم باشم و نه بندهی مورد نظر خداوند تبارک و تعالی؛ نه همسری خوب و نه پدری مناسب؛ و حتی نه دوستی که بتوانم اسباب راحتی و آسایشِ دنیا و آخرت دوستانم را فراهم کنم، ولی میدانم که هرچه توانستم کردم و قصور داشتم که در این مسیر، آنچنان که
شایسته است، نبودم؛ از همهی آنها میخواهم که به بزرگواری خودشان، این بندهی ناچیز خدا را ببخشند.
💠💠💠
بعضی افراد که نامشان را نمیبرم باعث رنجشِ من شدند؛ من همهی آنها را بخشیده بودم ولی در این اوراق نیز بگویم، که باعث ناراحتی آنها نشود.
💠💠💠
اینکه کجا دفن شومَ در تقدیر الهی است؛ هرکجا دوست خواست همانجا بهترین مکان است حتی اگر در زبالهدانی باشد.
💠💠💠
من چیزی ندارم که بخواهم برای آن وصیت کنم و ببخشم، هرچه دارم، آنچه خدا مقرر فرموده است و حق هم همان است شود؛ وصیت من حکم خداست.
💠💠💠
اینکه چرا من، جبههی حق و باطل در دفاع از حرم اهل بیت را برای نبرد انتخاب کردم با خداست ولی احساس میکنم، ظهور حجت حق در این سرزمین گره خورده است و چه زیباست که من هم بتوانم در این سرزمین، ناظر گرهگشای اصلی حجت ابن الحسن العسکری علیهالسلام باشم.
والسلام علی من اتبع الهدی
شعبان نصیری
یکشنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۹۴
۱۸ رمضان ۱۴۳۶📝
مراسم سالگرد سردار شهید حاج شعبان نصیری
فرمانده نیروهای حشدالشعبی با اشاره به شهادت شهید نصیری در موصل گفت: اگر او و همرزمانش نبودند، بغداد و دمشق ساقط شده بود.
مراسم سالگرد شهید
آن فرو ریخته گلهاى پریشان در باد
کز مىِ جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
روحش شاد و یاد و خاطرش زنده و پر رهرو باد.
با اهدای صلوات بر محمد و آل محمد (ع)🌸