امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

شهید علی تمام زاده

حرف دل :

قصه‌ی آشنائیت برایم عجیب بود و دلنشین.
و تو گمنام زیستی و گمنام به شهادت رسیدی و همچنان در میان شهدای مدافع حرم، گمنامی.
 
با شنیدن قطعه‌ی "دوست شهید من"، کنجکاو شدم که بیشتر بشناسم قلب عاشقی را که مهیای رفتن است. لبخندی که همسفرانش را در نبودش دیوانه کرده و عاشق برگزیده و پاسبان حریم حرمی که حضرت یار او را پسندیده است.
آرزویم شد تا در یکی از روزهای خوب خدا با سایر دوستان سی روز سی شهیدی‌ام مهمان تو باشیم. با کمک همین دوستانم از خانواده‌ات نشانی گرفتم و از در لطف و مهربانیشان که میراث خانوادگیتان است افتخار حضور در این میهمانی از آن ما شد.
 
و چه بهتر از این، که همنشین حسین علیه‌السلام دعاگوی ما جامانده‌ها باشد...

نام و نام خانوادگی: علی تمام زاده
تولد: ۱۳۵۵، کرج.
شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۶، سوریه، باغ زیتونی حوالی حلب.
گلزار شهید: گلزار شهدای کرج.

زندگی نامه :

علی سال ۱۳۵۵ به دنیا آمد. درس حوزه را از ۱۸ سالگی به بعد و پس از گرفتن دیپلم شروع کرد. اول به حوزه ایروانی واقع در چهارراه مولوی رفت و بعد هم وارد حوزه علمیه‌ی کرج شد. در همین راستا به انجام کارهای فرهنگی نیز مشغول شد و دست به قلم بود.
وی مدت ۱۵ سال به امر تبلیغ دین در زمینه‌ها و عرصه‌های مختلف از گویندگی و امام جماعت تا تهیه نشریه مدافعان حرم و وب‌سایت و فعالیت در مجامع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اشتغال داشت‌.
این اواخر نیز پیرو مسئله سوریه راجع به شهدای فاطمیون و شهدای افغانستانی تا جایی که می‌توانست کار کرد.
در همین مدت توانست دو سه نشریه را به چاپ برساند. اولین نشریه ویژه شهادت ابوحامد بود که منتشر شد.
 
وی همراه تیپ فاطمیون سه بار به سوریه اعزام شد و هر بار چهل روز آنجا بود که در تاریخ ۱۶ آبان ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۳۹ سالگی در سوریه بر اثر اصابت گلوله به پهلو به شهادت رسید و در گلزار شهدای کرج به خاک سپرده شد.
 
از او دو فرزند به نام‌های فاطمه و محمدهادی به یادگار مانده است.
"ابوهادی" نام مستعار این شهید بزرگوار است.

همه‌ی پروانه‌هایی که
دور و برت می‌چرخند...🦋
سلام‌های من هستند
که از اتاق کوچکِ دلم، برایت پست کرده‌ام!🦋

 

شهید از زبان همسرش:
همسرم ۱۵ سال امام جماعت بودند و برنامه پرسش و پاسخ در مدارس اجرا می‌کردند و همواره هجرت به مناطق دور افتاده البرز را در کنار هم داشتیم. هر کجا می‌رفتند نگاه آن منطقه را به روحانیت عوض می‌کردند و با اخلاص، تقوا و بصیرت، نگاه خیلی‌ها را تغییر دادند. در واقع سرباز گمنام امام زمان(عج) و یک خطیب توانمند بودند که بیشتر مخاطبانش جوان بودند و در زمینه تهیه سایت و نشریه هم فعالیت می‌کردند.
 
نشریه "مدافعان حرم" یکی از فعالیت‌های ایشان بود که همه کارهایش را خودش انجام می‌داد و به یکی از رزمنده‌هایی که به جبهه می‌رفت تعداد زیادی از این نشریات را می‌داد که بین مدافعان حرم توزیع کند و آنها خیلی خوشحال می‌شدند.
به طور خلاصه می‌توانم بگویم ارتش یک نفره بود. نسبت به هر منکری در جامعه واکنش نشان می‌داد و در راهپیمایی‌های مناسبتی بالای اتوبوس، لیدر بود و شعار می‌داد.
 
روحانی شوخ طبعی بود و مثل همه، عزیزانش را دوست داشت. من و فرزندانم نمی‌خواستیم او را از دست بدهیم به همسرم می‌گفتم شما طلبه هستید و مجاهدت دینی می‌کنید و همیشه به ایشان روایتی از پیامبر(ص) را می‌گفتم که قلم علما افضل و برتر از خون شهداست اما ایشان می‌خندیدند و می‌گفتند ببینیم چه می‌شود...

بار اول که ایشان اعزام شدند همه اعضای خانواده شوکه شده بودیم و برای ما غیر قابل باور بود که چطور به طور غیر رسمی رفتند. اما در بازگشت از سفر، خودشان گفتند با نظر اهل‌بیت(ع) و عنایت حضرت زینب(س) اعزام شدند. اما بار دوم و سوم به شکل رسمی اعزام شدند.
 
با توجه به خدمات و زحماتی که در جبهه برای بار اول داشت و رزمنده‌ها محب او شده بودند، سردار سلیمانی نامه زده بود که حیف است چنین روحانی زِبل و زیرک و با اخلاصی که از همه گیت‌ها برای اعزام رد شده را از دست بدهیم. با رفتن ایشان به طور رسمی موافقت شود.
 
به قول همه خانواده‌های شهدای مدافع حرم؛ رزمندگان مدافع حرم بار اول که می‌روند عاشق می‌شوند و وقتی بر می‌گردند دست خودشان نیست و دلشان آنجا می‌ماند. همسرم عاشق یکی از رزمندگان مدافع حرم شهید توسلی(ابوحامد) بود، بعد از شهادت ایشان و تشییع جنازه جمعی از شهدای مدافع حرم در مشهد، شهید تمام‌زاده از امام رضا(ع) و این شهدا می‌خواهد که  رفتنش به سوریه را جور کنند. بار دوم که ایشان اعزام شدند نگرانی و دلتنگی زیادی داشتیم و بار سوم می‌دانستم بار آخر است. به تعبیر مقام معظم رهبری شهدا را خدا انتخاب کرده و اولیاء الهی هستند.
 
ایشان خیلی گمنام بود و یکی از بارزترین ویژگی‌های او اخلاص بود. در راستای بندگی خدا حرکت می‌کرد و با وجود فعالیت‌های تبلیغی در چند مرکز، حقوق نمی‌گرفت و ما بعد از شهادتش فهمیدیم. بصیرت بالایی داشت. وقتی به ایشان می‌گفتیم شما دوبار رفتید و نوبت دیگران است، می‌گفت هرکس باید به تکلیفش عمل کند و دعا می‌کرد که اگر خدایا رفتن من ثمر دارد و وجود من در جبهه سوریه نیاز است کارم برای رفتن درست شود.
 
درست است که ما در حال حاضر در امنیت کامل به سر می‌بریم که البته متاسفانه برخی‌ها قدر آن را نمی‌دانند؛ اما در واقع و به قول همسرم خط مقدم کشور ما سوریه است و دفاع ازحریم اهل بیت(ع) زمان و مکان ندارد. وقتی همسرم برای اولین بار رفتن را به سوریه مطرح کرد همواره رفتار وحشیانه داعشی‌ها را می‌دید و می‌گفت مگر می‌شود آدم مسلمان باشد و غیرت داشته باشد و این جنایت‌ها را نادیده بگیرد.
 
بعضی‌ها فکر می کنند مدافعان حرم فقط برای دفاع از حرم ظاهری حضرت زینب(س) رفتند، اما دفاع از حریم‌های اهل بیت(ع) وسیع است و با رفتن این شهدا کسانی که اینجا هستند راحت‌تر می‌توانند دینداری کنند...

 

دوست داشت محرم به سوریه اعزام شود و محرم هم به شهادت برسد.
بالاخره به آرزویش رسید.

 

دل‌بستگی زیادی به خانواده داشتند و برای او این جدایی و رفتن خیلی سخت بود. در روز گاهی سه بار تماس می‌گرفت. دل تنگی همسرم حتی در عکس‌هایش هم دیده می‌شود. اما خداوند بهجت و نشاط را در لحظه‌ی شهادت نصیبش کرد.
 
برای ما هم این تنهایی در کنار مسوولیت‌های زندگی سخت است اما به قول همسرم که روایت از پیامبر(ص) می‌خواندند: بر هر زن و مردی جهاد واجب است و جهاد مردان بذل جان و مال و جهاد زنان، صبوری بعد از شهادت همسرشان است. وقتی انسان شریکش را از دست می‌دهد تحمل آن برایش خیلی دشوار است.
 
 وقتی وصیت‌نامه‌ی ایشان را می‌خوانم با خود می‌گویم که شهدا به چه درجه متعالی رسیدند و برای ما که بخواهیم به مرتبه ایشان برسیم خیلی سخت است. وصیت نامه ایشان چند بخش دارد، در بخش خانوادگی خطاب به پدر و مادر و همسر و فرزندانشان و بخش عمومی خطاب به همه مردم است.
در ابتدای وصیت نامه‌شان از من تشکر و قدردانی نموده و من را شرمنده خودش کرده است. این جملات گویای آن است که این پدرها و همسرها بهترین همسران و پدران هستند و علاقه زیادی به خانوادشان داشتند و ابدی برای خانواده‌هایشان ماندند و همیشه می‌گویم همسرم را از دست ندادم بلکه او را به دست آوردم و هر وقت در مشکلات به او متوسل می‌شوم و دل تنگی‌هایی دارم به واسطه شهدا و اهل بیت(ع) مشکلاتم برطرف می‌شود.
 
شهدای ما شیعه بودنشان و یار مخلص امام زمان بودن را ثابت کردند و تکلیفشان را خوب انجام دادند و امروز ما با این نعمت امنیت و عزت و اقتدار که به برکت خون شهدا و برکت تدابیر رهبری حاصل شده، باید خوب دینداری کنیم و زمینه ساز ظهور امام زمان (عج) باشیم. چیزی که ما به عنوان خانواده شهدا انتظار داریم این است که نسبت به منکراتی که در جامعه وجود دارد مثل بدحجابی بی‌تفاوت نباشیم.

هر مسلمانی موظف است نسبت به منکرات بی‌تفاوت نباشد به قول حجت الاسلام پناهیان که می‌گوید هرکس خودش را یک قدم به خدا نزدیک کند، امیدوارم دنیای اسلام یک راه نجات پیدا کند و ما خوب بندگی کنیم تا ظهور آقا امام زمان(عج) نزدیک شود.

"من قوی شده‌ام و می‌توانم داعشی‌ها را بدون تفنگ بکشم"...
و این تمام دردهای یک کودک ۵ ساله است... در نبود پدر

 

دست نوشته‌ی شهید علی تمام‌زاده و ارادت قلبی ایشان به امام خامنه‌ای.📝

 

سه ماه برای کار تبلیغی در آموزش و پرورش، به مدارس رفته بود.
سال بعد هم از آن مدرسه درخواست کردند که همان روحانی سال گذشته را برای اینجا اعزام کنید!
با او درمیان گذاشتم؛ شهید تمام‌زاده هم بدون درنگ قبول کرد.
چند وقت گذشت...
من مسئول اعزام بودم، با مدیر مجموعه صحبت کردم، سوال کردم سال گذشته به روحانی اعزامی چقدر حقوق دادید؟
گفت: متاسفانه مبلغی نداده‌ایم...
خواستم اعتراض کنم، مدیر مدرسه گفت: ایشان هیچ وقت از ما مطالبه پول نکرد!!!
دیدم واقعا او به دنیا و بازی‌هایش اعتقاد نداشت و فقط به تکلیفش عمل می‌کرد.
 
راوی: محمود دهقاندار مدیریت ارشاد اسلامی ماهدشت.

خاطرات :

سفر کربلا هزینه‌های مالی کم نداشت، به من گفت قربة‌الی‌الله تصمیم گرفتم تمام هزینه‌های مالی این سفر تو را حساب کنم!
 
من می‌دانستم حاجی مستاجر است و قسط و وام و... زیاد دارد، گفتم: "چرا آخه"؟ گفت: "حاجت دارم و نذر کردم هزینه‌های یه زائر امام حسین علیه‌السلام را حساب کنم".
 
به شوخی گفتم: "حاجی فکر کنم نذرت رو بندازی حرم آقا زودتر جواب بگیریاااا، خرج من کنی خدا می‌ذاره تو کاست"... خندید...
اما حالا که دارم به آن روزها فکر می‌کنم می‌بینم چقدر خوب نذرش ادا شد...و شهید شد.
              💠💠💠💠💠💠💠
شب ساعت ۱۰:۳۰ بود رسیدیم ورودی بغداد. ظاهرا در بغداد ساعت ۹ به بعد حکومت نظامی بود و ایست بازرسی‌ها شدید. نمی‌دانم چطوری! ولی ایست بازرسی‌ها را رد کردیم...
 
باید وارد یک شهرک شیعه نشین در بغداد می‌شدیم، حلقه امنیتی شهرک خیلی محکم بود. تقریبا ۷۰% بمب‌هایی که در بغداد منفجر می‌شد، مربوط به این شهرک بود.
رسیدیم به مهم‌ترین ایست بازرسی که ورودی شهرک بود، آن رفیق عراقی که فهمیده بود پاسپورت نداریم گفت:
رد شدن از اینجا ممکن نیست... اگر بفهمند بدون پاسپورت آمده‌اید که...
 
بالاخره با کلی استرس رسیدیم به ایست بازرسی، همه را پیاده کردند...
من و حاجی دو نفر آخر بودیم.
افسر عراقی از نوک پا تا موی سرمان را گشت،
دوبار هم گشت...
 
تفتیش که تمام شد، یو غول آمد جلو و گفت: "کارت شناسائی"!
 
من هول کردم، آرام گفتم: "حاجی اینجا کارت ملی هم قبول می‌کنن"؟
 
حاجی گفت: "هیــــس!! و جعلنا بخون"...
دوتایی شروع کردیم:
" وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ"
 
والله قسم همینکه مامور رسید به حاجی، گفت: "خوب دیگه همه چی درسته، شما هم برید سوار شید"...
 
این اتفاق برای من عجیب نبود، اما آن رفیق عراقی تا روزیکه از او جدا بشویم گیر داده بود به حاجی که جریان آن ایست بازرسی چی بود...
 
با همین "و جعلنا" تا شهادت رفت...
 
راوی: کمیل جمشیدی
 
اربعین ۹۳

شهید علی تمام زاده در مسیر زیارت
اربعین سال ۹۳

 

چند ماهی حقوق دریافت نکرده بود، گفت دیگر حقوق مرا واریز نکنید! از شهید علی تمام‌زاده سوال کردم چرا؟ گفت؛ چند روزی غیبت از کار داشته‌ام شرعا گرفتن این حقوق شبهه‌ناک است ،آخر این مبلغ را برای حضور مستمر من تعیین کرده‌اند.
                        💠💠💠
مستاجر بود...
برای تامین زندگی، زیر بار خیلی از شغل‌ها که موجب گرفته شدن حرّیتش می‌شد نرفت!
 
وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر می‌رفت و به عنوان کارگر بنایی سرکار می‌رفت!
گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دست‌هایش اثر کچ کاری!!!
 
جمله سردار ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام‌زاده تعبیر زیبایی بود:
"گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود".

نه تنها چشم‌هایت سوره‌ی والشمس می‌خوانند
به المیزان قسم، تفسیر یوسف می‌کند رویت

 

برای سفر به سوریه زبان افغانستانی یاد گرفت.
 
شهید تمام زاده چندین مرتبه تلاش کرده بود از مسیرهای مختلفی وارد سوریه شود و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند. شرایط خاص این منطقه طی ماه‌های اخیر به نحوی رقم می‌خورد که ورود به سوریه بسیار سخت شده بود.
 
یکی از مشکلات پیش روی علی، این بود که ایرانی بود و ورود برای ایرانیان بسیار سخت شده و مسئولین ایران به سختی اجازه خروج برای رفتن به سوریه را می‌دادند، از سوی دیگر معمولا در خروج روحانیون بیشتر سخت‌گیری می‌کردند و این مشکل، خروج برای شهید علی تمام زاده را دو چندان کرده بود.
 
یادم نمی‌آید چطور متوجه شدم اما پی بردم که مدتی‌ست کتاب‌ها و سی‌دی‌های آموزش زبان افغانستانی را گوش می‌دهد و مدام تمرین می‌کند. خیلی تعجب کردم. واقعا هم جای تعجب داشت تمام‌زاده به زبان‌های انگلیسی و عربی آشنایی داشت اما دنبال جواب بودم که چرا زبان افغانستانی را می‌خواهد یاد بگیرد.
 
بعدا متوجه شدم برای ورود به سوریه می‌خواهد از مسیر گردان فاطمیون ورود کند و می‌گفت نقطه قوتی که دارم این است که قیافه‌ام شبیه برادران افغانستانی‌ است و خیلی امیدوارم که بتوانم از این طریق به سوریه بروم.

شهید علی تمام‌زاده، عالمی عامل بود.
 
از همرزمش ابوعلى پرسیدم: مگر مدافع حرم شهید علی تمام زاده براى کار فرهنگى نیامده بود آنجا؟ پس خط مقدم چه کار می‌کرد؟
ابوعلی در پاسخم گفت:
 
یکی از رسالت‌های روحانیون در جبهه‌های مقاومت، پرداختن به مسئله شهادت و جهاد و پرورش روحیه شهادت طلبی در میان رزمندگان است.
قطعا زمانی این مباحث تاثیرگذار خواهد بود که صاحب سخن نیز عامل به مسائل مطرح شده باشد.
در راستای این مسئولیت خطیر مدافع حرم شهید علی تمام زاده همگام با رزمندگان در مناطق عملیاتی حضور یافته و جهاد می‌نمودند که در این راه، بار رسالت خود را آنگونه که باید به مقصد رسانده و به فیض شهادت نائل آمدند.

🔺شیخ ابوهادی در اتاق کارش در سوریه

 

خاطره‌ای از شهید تمام‌زاده و شهید صدرزاده:
با شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی که بچه‌های هیئت محبین‌الحسنین پیشاهنگی، سال تحویل امسال برگزار  می‌کنند؛
شهید تمام‌زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده  رو که اومده بود مرخصی، فرستاد.
 
گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده که فرستادی سخنرانی چیه؟
 
گفت: شب تاسوعا شهید میشه!
خودش هم می‌دونه!!! 😳
 
دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولایش اباالفضل پیوست!
 
در آن جلسه به بچه‌ها گفتم با او عکس بگیرید شهیده!
 
۸ ماه بعد فقط عکس برای ما ماند و آنها پرواز کردند. 😭😭😭
 
 
به نقل از حجت الاسلام مهدی قاسمی

دست نوشته های شهید :

دیروز معرکه‌ای در منزل داشتیم بیا و ببین. در خانه نشسته بودم که دیدم یکی یکی اقوام و آشنایان دارن میان خونه!
اول خیال کردم برای مهمانی هست هرچند تازه از تعطیلات نوروزی فارغ شده بودیم و تبعا صله ارحام را هم به جا آورده بودیم (آن هم چندبار چندبار!)
 اما بازهم گفتم بارک الله به قوم و خویش! حقا که این‌ها از من در معنویات و رفتن به مهمانی و صله‌رحم و علی‌الخصوص چتربازی جلوترن!
فقط وقتی دیدم همه فامیل بدون استثناء (از برادرها و خواهرها بگیر تا دامادها و پدر و مادر و...) مسابقه صله‌رحم گذاشته‌اند و جمع همه جمع است! فهمیدم که باید کاسه‌ای زیر نیم کاسه باشد!
 بله درست حدس زده بودم! آمده بودند به اصطلاح مرا از رفتن به منطقه منصرف کنند! جالب اینکه از همه نوع ابزار هم استفاده می‌کردند همه گزینه هایشان(!) را روی میز چیده بودند!! هم تشویق می‌کردند و هم تهدید! سیاست چماق و هویج بود دیگر! از تحریم شیر مادر و عاق والدین بگیر تا تشویق‌های آنچنانی در صورت انصراف!
 
 ارائه دلایل علمی و عقلی و تحلیل‌های آنچنانی هم کم نبود. سر آخر هم بعد از خواهش و التماس کار به قسم دادن و اینها کشید. گریه مادر و خواهر هم شده بود چاشنی ماجرا! خلاصه سرتان را درد ندهم چنان روزی بر من گذشت که مسلمان نشنود کافر نبیند!
 
ناخواسته یاد حرف‌های ابوحامد (شهید علیرضا توسلی) افتادم که بدین مضامین می‌گفت: ما در سه جبهه متفاوت می‌جنگیم. اولین جبهه، جامعه‌ی خودمان است.

بعضی افراد تحت تاثیر شایعات و تبلیغات و شبهات می‌گویند موضوع یک کشور بیگانه چه ارتباطی با ما دارد؟! چرا باید خطر مرگ را بپذیریم و جراحت را به جان بخریم؟! مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک به آنجا برویم و هزینه بدهیم؟  و... در حالی که جنگ امروز تکفیری‌ها با ما ادامه و امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین صلوات‌الله علیهم اجمعین است.
وقتی از این جبهه سربلند بیرون آمدیم تازه برمی‌خوریم به جبهه دوم که خانواده خودمان است!  مخالفت‌ها و دلسوزی‌های اهل خانه و کاشانه جزو عوامل بازدارنده در جبهه دوم است.

محبت پدر و مادر نسبت به فرزند جوانی که می‌خواهد راهی میدان نبرد شود و یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علاقه خانواده در کنار واکنش‌ها و مخالفت‌های شدید و بازدارنده‌ای که از سوی خانواده‌ها می‌شود مانع از ورود به این میدان نبرد است.

اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه‌ی سخت شد، تازه می‌رسد به جبهه سوم که آسانترین جبهه نبرد است و جبهه سوم که مقابله با کفار و تکفیری‌هاست و این برای رزمندگان نسبت به آن دو جبهه در حکم تفریح است!!!

خداحافظی آخر
 
به خانواده‌اش نگفته بود که به سوریه می‌رود. وقت رفتن، با گوشی مقداد (دوست شهید) با خانواده و مادرش تماس گرفت و با خوشحالی‌ که پر از بغض بود در گفتگویی عاشقانه با مادرش گفت: دارم می‌روم مشهد و ان‌شاءالله سریع برمی‌گردم. حاج خانم هم به‌ روی خودش نیاورد و خداحافظی کرد.
 
بعد از اینکه علی از ما جدا شد، مادر به گوشی مقداد زنگ زد و با صدای لرزان گفت: علی رفت سوریه؟!
 
مقداد هم گفت: علی به شما گفت می‌روم مشهد مادر جان، مشهد یعنی محل و مکان شهادت، ان شاءالله هر آنچه خیر است برایش رقم بخورد.
 
علی رفت مشهد، دیروز هم پیکرش را از سوریه به معراج الشهدا آوردند. از پهلو مجروح شده بود و به دلیل خونریزی در باغ زیتونی حوالی حلب شربت شهادت را نوشید.
فاطمیون و مجروحیت‌شان از پهلو آتش به جان شیعه انداخته است...😭

روحانی مجاهد شهادتت مبارک 🌷

 

شهید مرتضی عطایی بر بالین شهید علی تمام‌زاده🌷🌷

 

مادر شهید مدافع حرم علی تمام زاده:
به من تبریک بگویید
پسرم علی در کودکی انشاء نوشته بود:
خوش به حال آن هایی که به جنگ رفتند.
کاش من هم بزرگ بودم، می‌رفتم و شهید می‌شدم...

 

مادر شهید تمام زاده: پرچم امام حسین(ع) بالا باشه، بچه‌های من روی زمین باشند، اشکالی نداره...

 

مصطفی جان!
 
فکر کنم گردان عمارت کامل شده...!
 
استاد اخلاقت شهید شیخ علی تمام‌زاده هم طاقت دوری شما را تحمل نتوانست...
پر کشید به سوی شما تحویلش بگیرید...
که بالهایش زخمی و... است.😔
 
♦️ متنی از پدر شهید مدافع حرم مهدی صابری خطاب به شهید مدافع حرم سید ابراهیم صدرزاده

 

هرکس به قرب راه شهیدان نمی‌رسد
اینجا کسی به پای جوانان نمی‌رسد
اتمام قصه تازه شروع مقدسی‌ست
راه تمام زاده به پایان نمی‌رسد

 

پسرم!
نامت را علی نهادم تا مانند مولایم علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) تربیتَت کنم.
و چندیست که ارواح مطهر این پدر و پسر در ملکوت هم‌نشین همند🌸🌸

 وصیتنامه :

با نام و یاد خداوند مهربان و با درود به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب‌الزمان(عج) و آرزوی سرسلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای.
شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آنجا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات‌ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه‌ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می‌کنند.

حتی از اینکه کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و بقدری در مضیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می‌کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.
 
چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم! از شما به خاطر اینکه فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات‌الله‌‌علیهم) آشنا کردید تشکر می‌کنم و ممنونم. ممنونم از اینکه پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل‌بیت و محبت آنها تربیتم نمود.

هیچ گاه عرق‌های پدرم را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می‌کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد، فراموش نمی‌کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچگاه فراموش شدنی نیست و هیچگاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل‌بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد.

همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این‌ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان‌ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.
امشب دوم محرم است و بچه‌ها برای امام حسین(ع) سید و سالار و سرور همه آزادمردان جهان عزاداری می‌کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.
 
چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم! دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌واله) که دست فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) را می‌بوسید، می‌بوسیدم چرا که تو هم  نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی.

همیشه دوستت داشتم و الان خدا می‌داند چقدر دوستت دارم، خدا می‌داند و بس. دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می‌داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
 
چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم، خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود.

دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید. دوستتان دارم.
بدانید برای هیچ چیز که اهداف مادی باشد به سوریه نرفتم.
چند کلامی با همه دوستان و آشنایام؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک‌کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید.

کینه‌های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی‌ابن‌ابی‌طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی‌پذیرد.
آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه‌السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و پدر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است.

از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم‌ها و بستگان می‌خواهم مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
همه شما را به خدای سبحان می‌سپارم.
ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا(اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم(انشالله).
همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می‌خواهم.
یاعلی
علی تمام زاده

 

با تشکر از سرکار خانم تمام‌زاده خواهر شهید، که علیرغم همه مشکلات در غم از دست دادن پدر همراهی‌مان نمود.
روح پدر فقیدشان شاد و محشور با عمه سادات علیهاالسلام باد.

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی