امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۵۸ ق.ظ

شهید سید علی اقبالی دوگاهه

🚁
نام و نام خانوادگی: علی اقبالی دوگاهه
تولد: ۱۳۲۸/۷/۶، رودبار گیلان.
شهادت: ۱۳۵۹/۸/۱، عراق.
رجعت: ۱۳۸۱/۳/۵.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۲۰، شماره ۲۶.
🌹

💠
✍🏻رضوانه دقیقی، ۱۳۹۹/۹/۴
طراح کلیپ: مطهره میرکاظمی
🌹

🚁
📚 *سیدعلی*

قرآن را بوسید و گذاشت توی قفسه. پاکت عکس‌ها را از کشوی کتابخانه بیرون آورد و نشست روی زمین. سال‌ها بود با خاطرات سیدعلی زندگی می‌کرد. همراه صوت زیبای قرآنش که بعد از ۲۲ سال هنوز توی گوشش مانده بود، قرآن، خط می‌برد و اشک می‌ریخت. خیلی وقت‌ها هم با او حرف می‌زد.
حالا دوباره عکس‌ها را چیده بود دور خودش. ردیف به ردیف. آنقدر محوشان بود که صدای بلند تلویزیون را نمی‌شنید.
با دیدن هرکدام از این عکس‌ها می‌رفت و در خاطره‌ای جا خوش می‌کرد. روی بعضی از آن‌ها دقیقه‌های طولانی خیره می‌ماند و تا افشین صدایش نمی‌کرد حتی پلک هم نمی‌زد.
سال‌های فراق، گوشه‌های چشمانش را چروک انداخته و سویشان را کم کرده بود؛ اما این‌ها ذره‌ای از شور و اشتیاق و برق شعفی که از بازگشت سیدعلی در نگاهش موج می‌زد را کم نمی‌کرد.
اولین عکسی که سیدعلی در دوران عقد برایش فرستاده بود را برداشت. عینکش را روی صورتش جابجا کرد. چشمانش را ریز کرد و مات عکس شد. جلوی هواپیمای جنگنده شکاری اف_۵ ایستاده بود و داشت به فریده لبخند می‌زد. انگار می‌خواست به او بفهماند که با همه علاقه‌ای که به او دارد هیچ وقت از پرواز جدا نیست. چند بار هم فریده را برده بود توی هواپیما و به او گفته بود: «از اینجا به خدا نزدیکتری!»
عکس را بوسید و گذاشت زمین و عکس دیگری برداشت. سیدعلی بین شهید عباس بابایی و شهید مصطفی اردستانی ایستاده بود. خاطرات شیرین روزهای رفاقت سیدعلی با مصطفی برایش تداعی شد. روزهای تجرّد مصطفی و ارتباط خانوادگی‌شان، لبخند روی لبش نشاند. نگاهش قفل شد روی چشمان سیدعلی.

استاد خلبانی که با شاگردانش رفیق بود. یاد روزی افتاد که برای کاری به دیدن خلبان بابایی رفته بود و او در فراق سیدعلی چقدر گریسته و در حالیکه اشک‌هایش روی میز می‌چکید به او گفته بود: «خانم هاشمی! اگر علی اینجا بود الان جایگاه من این نبود!»
و او دوباره به شجاعت و اقتدار سیدعلی افتخار کرده بود. برای فریده همین بس بود. اینکه همه سیدعلی را اینطور بشناسند.
اینکه سیدعلی اقبالی، جوانترین استاد خلبان تاریخ ایران و نخبه پروازی که در آغازین روزهای جنگ، با انهدام سکوها و تلمبه‌خانه‌های نفتی و نیروگاه‌های برق عراق، صادرات چند صد میلیون تنی نفت این کشور را به صفر رسانده و رعشه بر تن صدام ملعون انداخته بود.

برای او شجاعت و جسارت علی مهم بود؛ نه نحوه اسارت و شهادتش. برای او هدف و راهی که از او یک جوانمرد واقعی مکتب حسینی ساخته بود مهم بود نه جنایت سبعانه صدام در بستن او به دو خودرو جیپ نظامی و حرکت دادن آنها در جهات مخالف و به دو نیم شدن پیکر سیدعلی که سال‌های سال از همه مخفی مانده بود.
و حالا پس از سال‌ها غربت علی، فریده داشت خودش را برای روز وصال آماده می‌کرد.
روزی که نشانه‌ی به جای مانده روی استخوان‌های سیدعلی، او را از نینوا و موصل به قلب تبدار فریده می‌رساند و در بهشت زهرای تهران مأوا می‌گرفت.

✍🏻رضوانه دقیقی، ۱۳۹۹/۹/۴
🌹

 

 

🚁
در محله دوگاهه پایین بازار رودبار، به سال ۱۳۲۸، از سلاله‌ی سادات، فرزندی متولد شد که نام علی را برایش برگزیدند.
خانواده علی چند سال بعد به تهران رفتند و علی دیپلمش را در آنجا گرفت.
پس از مدتی وارد نیروی هوایی شد و به مدد هوش و استعداد بالایش خیلی زود و به بهترین شکل، دوره‌های تئوری و عملی را طی کرد و به همین سبب برای فراگیری پرواز با جت‌های پیشرفته راهی آمریکا شد. آنجا هم خوش درخشید و در بازگشت به ایران در مدت زمان کوتاهی به رده‌های بالای فرماندهی نیروی هوایی منتصب شد. ازدواج کرد و صاحب فرزند پسری به نام افشین شد و زندگی‌اش رنگ و بوی تازه‌ای گرفت.
سید با قرآن مأنوس بود و خلق و خویی خوش داشت. عادت نداشت کینه کسی را در سینه خود نگاه دارد.
جنگ که آغاز شد سید مردانه، وارد کارزار شد. در عملیات ۱۴۰ فروند هواپیمای ایرانی در خاک عراق، در آغازین روزهای جنگ، او جز جوانترین خلبان‌هایی بود که که به عنوان لیدر گروه برگزیده شد.
در آبان ماه سال ۱۳۵۹، طی یک عملیات برون مرزی، موفق شد تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار بیندازد و صادرات ۳۵۰ میلیون تُنی نفت عراق را به صفر برساند.
در بازگشت هواپیمای او مورد اصابت قرار گرفت و خلبان اقبالی، زنده توسط دشمن دستگیر شد. صدام از عمل شجاعانه او آنقدر خشمگین بود که دستور داد در کمال شقاوت او را به دو نیم کنند و نیمی از پیکرش را در نینوا و نیم دیگرش را در موصل دفن کنند.
 ۲۲ سال بعد پیکر مطهر خلبان شهید سرلشکر علی اقبالی به خاک وطن بازگشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. بنای یادبود این قهرمان ملی، امروز در شهر رودبار و در کنار رودخانه سفیدرود، پیش چشمان ما قرار دارد تا برای همیشه یادمان باشد لاله‌های ماندگار وطن، برای اعتلای اسلام عزیز جانبازی را به نهایت رسانده‌اند.
🌹

 

 

 

افشین تنها فرزند شهید

 

 

بنای یاد بود سرلشگر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه در شهر رودبار

 

 

 

 

در هوا، سیدعلی مشق پریدن می‌کرد
از نگار دل خود میل بریدن می‌کرد
آگه از طعم خوش جنت خود شد که چِنین
ارباً اربا به خدا میل رسیدن می‌کرد

#شهید_سیدعلی_اقبالی_دوگاهه

✍🏻 فاطمه شعرا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی