شهید مهدی امیدیان
🏴🕯
نام و نام خانوادگی شهید: مهدی امیدیان
تولد: ۱۳۴۱، جماران، تهران.
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳، شرق دجله، هورالهویزه.
رجعت: ۱۳۸۰/۳/۲.
گلزار شهید: تهران، گلزار شهدای امامزاده علیاکبر چیذر علیهالسلام.
🕊
🏴🕯🎥
📚 نوبت مهدی
هربار عکس دوست شهیدش، حسین عرفانی را، که چسبانده بود به پشت قرآن کوچکش نگاه میکرد، دلش هوایی میشد و میآمد سراغ مامان.
_مامان جان! دعا میکنی منم مثل حسین شهید بشم؟!
_حرفا میزنیا پسرم! من یه مادرم! هم دعا کنم شهید شی، هم دعا کنم چیزی ازت برنگرده؟!
_ حالا شما از خدا بخواه؛ من هم از خدا میخوام صبرشو بهت بده. شما که میخوای منو در راه خدا بدی، دیگه جنازمو میخوای برای چی؟!
و هر دفعه مامان با این صحبتش، کلی غصه میخورد و گریه میکرد. با این حال دلش نمیآمد روی عزیزدردانهاش را زمین بگذارد.
اما یک روز پشیمان شد. شبهای جمعهای که مینشست روی نیمکت داخل حیاط امامزاده و نگاه به مادران شهدایی میکرد که هرکدام سر مزار جگرگوشههایشان گلاب تعارف میکردند و دعا میخواندند، به حالشان غبطه میخورد.
بالاخره مسئول خانه شهید حرم، طاقت نیاورد و یک قبر خالی با عکس حاج مهدی به بهانهی یادمان شهید به مامان هدیه داد.
حالا نوبت مهدی بود که به داد دل مامان برسد و بعد از ۱۸ سال دوری و بیخبری به آغوش مهربانش برگردد.
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🕊
🏴🕯
مهدی امیدیان در سال ۱۳۴۱ در خانوادهای اصیل و مذهبی در محله جماران تهران، زاده شد و در سایه پرمهر پدر و مادر، دو برادر بزرگتر و تنها خواهرش قد کشید و به بالندگی رسید.
در زمان طاغوت در تظاهرات ضدشاهنشاهی حضوری پر رنگ داشت.
پس از پیروزی انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی عضو شد و فعالانه در تداوم و شکلگیری نظام کوشید.
در همان سالها بود که پدرش را از دست داد و همهی همّ و غمّ خود را در خدمت بیشتر به خانواده خصوصاً مادرش قرار داد.
خلوص و صفای درونیاش باعث شد در ۲۰ سالگی به شکلی کاملاً غیرمنتظره به حج تمتّع مشرّف شود تا شیرینی بندگی پروردگار را در عمق جانش متجلی ساخته و ندای ربوبی او را لبیک بگوید.
او که با شروع جنگ تحمیلی و رفتن به جبهه نبرد حق علیه باطل در سرش سودای شهادت داشت همیشه از مادرش میخواست تا برای شهادتش دعا کند و حتی اثری هم از پیکرش به جا نماند.
تا اینکه در سال ۱۳۶۳ در هویزه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید حاج مهدی امیدیان سالها مفقودالاثر ماند تا سرانجام در سال ۱۳۸۰ با رجعت پیکرش در گلزار شهدای امامزاده علی اکبر(علیه السلام) چیذر در قبری خالی که سالیان متمادی مآمن دل شکستهی مادرش بود به خاک سپرده شود و بالاخره دل داغدار و متلاطم مادرش قرار و آرام گیرد.
روح مادرش نیز در بهار سال ۱۳۹۸ به فرزند شهیدش ملحق شد.
🕊
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
🏴🕯
سرکار خانم زهرا امیدیان خواهر شهید در گفتگو با سیروز سیشهید🎤
برادرم حاج مهدی در بین اعضای خانواده محبوبیت خاصی داشت.
بیاندازه برای همه ما خصوصاً پدر و مادرم ارزش و احترام قائل بود. هرگز به خاطر نمیآورم مقابل پدر و مادرم پایش را دراز کرده باشد.
بعد از فوت پدرم مثل پروانه دور مادرم میگشت. با شهادتش داغ بزرگی روی قلب ما سنگینی میکرد. مادرم عکس بزرگش را قاب کرده بود بالای تختش و با او حرف میزد. همیشه میگفت تا مهدی بود نمیگذاشت آب توی دلم تکان بخورد. بعد از شهادت مهدی خیلی بیقراری میکرد. به او میگفتم: «مادر از بین چهار فرزندت تنها حاج مهدی است که برایت ماند تا آن دنیا هم به تو خدمت کند ما که برایت کاری نکردیم.» با این حرفهایم کمی آرام میگرفت.
حاج مهدی بسیار انسان خودساختهای بود. از همانهایی که یک شبه ره صد ساله را طی میکنند. آن روزها که حج، مخصوص کهنسالان بود در ۲۰ سالگی به حج واجب مشرف شد. نماز شبش هرگز ترک نمیشد.
۱۸ سال از پیکرش خبری نداشتیم و مادرم دلخوش به قبر خالیاش به امامزاده علیاکبر چیذر میرفت.
من مطمئنم از شدت احترام و علاقهای که برای مادرم قائل بود پیکرش برگشت تا التیامی بر قلب سوزانش باشد وگرنه حاجمهدی همیشه آرزو داشت گمنام بماند.
🕊
🏴🕯
فرازی از وصیتنامه شهید مهدی امیدیان📝
مادرم، برادران و خواهران عزیزم:
چند سخنی کوتاه با شما دارم. امیدوارم که انشاءالله به آنها عمل شود. اول اینکه در هیچ زمانی و در هیچ شرایطی دست از این امام برندارید و همیشه در خط و پشتیبان او باشید. در مقابل آن کسانی که در مقابل این انقلاب مقاومت میکنند بر شماست که با آنها مبارزه کنید و یا ارشاد یا اینکه ریشهشان را خشک کنید. در تمامی کارهایتان به خداوند توکل کنید و هر چه میخواهید از او بخواهید که ما هر چه داریم و هر چه میخواهیم در دست او و از لطف بیپایان اوست...
از برادرانم میخواهم همانطور که تاکنون به این انقلاب خدمت میکردهاند باز هم خدمت کنند تا نگذارند بار دیگر دست اجانب در این سرزمین اسلامی حکومت کند. در هر زمان که احساس کردید اسلام در خطر است بر شما واجب است که با مال و جان از آن دفاع کنید.
از خواهرانم هم میخواهم که با حجاب خود مشت محکمی بر دهان یاوهگویان شرق و غرب بزنند. آنها نیز ادامه دهندگان راه شهدای عزیزمان باشند.
از خداوند متعال می خواهم که صبر و استقامت و بردباری به شما عزیزان عنایت فرماید تا بتوانید در مقابل مشکلات ایستادگی نمایید. خداوند اجر عظیم به شما عنایت بفرماید.
و من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
فرزند و برادر کوچک شما
و بنده گناهکار خداوند
مهدی امیدیان
یکشنبه ۱۳۶۳/۱۰/۹📝
🕊
در کنج یک عمارت زیبا، آمد شبیه سرو صنوبر
با صد هزار شور و بشارت، با یک بغل بهار معطر
با چشمهای غمزده مادر، هجده بهار منتظرش بود
برگشت و باز غنچه درآمد، در باغ خانهی دل مادر
✍🏻ملیحه بلندیان
🕯🏴