امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
پنجشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۴:۳۲ ب.ظ

شهید هادی روستا

🕊
نام و نام خانوادگی شهید: هادی روستا
تولد: ۱۳۴۸/۲/۱۵، روستای علی‌آباد، صفاشهر، استان فارس.
شهادت: ۱۳۸۸/۱/۲۵، در درگیری با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر، استهبان، استان فارس.
گلزار شهید: گلزار شهدای صفاشهر.
🌲

🕊
📚 میوه‌ی کاج

مثل همیشه وقتی دلم هوایت را می‌کند، دوست دارم به آن روز فکر کنم. همان روز بهاری که زنگ زدی و گفتی: «آبجی آماده باش، فردا می‌یام دنبالت. می‌خوام ببرمت یه جای خوب.»
هرچه اصرار کردم کجا، خندیدی و نگفتی.
وقتی آمدی و فهمیدم من را می‌بری تا روز میلاد امام رضا، در حرمش باشم از خوشحالی گردن بلندت را بوسه باران کردم. هنوز صدای خواندن اذن دخولت توی گوشم هست.
گاهی با خودم می‌گویم، تو با این همه مهر و لطافت، چه طور پلیس شدی!
از لطافتت حرف زدم، یادم افتاد به میوه‌‌ی کاج کوچکی که توی پارک جنگلی پیدا کرده بودی و ذوقش را می‌کردی. همیشه توی کیف همراهت بود این میوه‌ی کاج.
انگار دانه دانه میوه کاج رازهای دلت را بین پوسته سختش پنهان کرده بود.
هدیه‌اش دادی و بعد از این همه سال، فرشته جان هنوز آن کاجک را دارد و مثل یک قطعه‌ی ارزشمند در صندوقچه‌‌ی کوچکی نگه‌داریش می‌کند. هرچه باشد او همسر و همراهت بود و بیشتر از همه‌ی ما مهر و لطفت را چشیده است.

✍🏻 سمیرا اکبری ۱۴۰۰/۱۲/۱۸ @s78_akbari
👩🏻‍💻طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرح‌پور @z_farahpour
🎧با صدای: هانیه سادات عباسی‌ @b_name.pedar
🌲

🕊
اینجا جای زندگی‌نامه‌ات بود!
قرار بود برای همه از این بگوییم که کجا به دنیا آمدی؛ چطور راهت را پیدا کردی و مرد شدی و چگونه به هدفی که داشتی رسیدی!
تا همین چند دقیقه پیش خیلی به این در و آن در زدیم؛ اما جز یکی دو جمله خلاصه چیزی دستمان را نگرفت!
خوبیت نداشت در سیزدهمین سالگرد شهادتت دست خالی خدمتت برسیم اما خیالمان راحت بود که تو از کرامت چیزی کم نداری چرا که انتخاب شده خدائی.
شنیده‌ایم در کودکی پدر و مادرت را از دست داده‌ای و در کنار خواهر و برادرت بزرگ شده‌ای!
شنیده‌ایم روح لطیف و شاعرانه‌ات از تو بنده‌ای قابل برای خداوند ساخته‌ است. این را از وصیت‌نامه‌ات فهمیدیم.
شنیده‌ایم در درگیری با اشرار به شهادت رسیده‌ای؛ و نجات جان کودکی به قیمت جانت تمام شده است!
شنیده‌ایم این روزها همسر دلتنگت در داغ مادرش می‌سوزد. به‌همین خاطر مجالی نیافتیم تا بیشتر از تو بدانیم. ما اینجا برای آرامش قلبش دعا می‌کنیم؛ هرچند دستانمان خالیست اما نگاهمان به مدد دستان تو رو به آسمان‌هاست.
🌲

🕊

وصیت‌نامه سرهنگ شهید هادی روستا 📝

خدایا! تو خود می‌دانی که سالیان سال است چه آرزویی در سینه دارم و من خود می‌دانم هنوز ناچیزم؛ اما دیگر تاب ندارم؛
 شوق دیدار معبودم همه جا با من است داغ فراق او در قلبم.
 پروردگارا! ای آنکه سال‌هاست به پیشگاهت التماس می‌کنیم، قطرات اشکی که گونه‌ام را خیس کرده شرح آن عشقی‌ است که تار و پود تنم را به سوی تو کشانده است و این بغضی که سینه‌ام را شکافته شرح آن دردی است که از داغ فراق معبودم به قلبم نشسته.
 یکتای من! از تو می خواهم مرا با خود به آنجایی ببری که تا ابد همسر و فرزندانم به من افتخار کنند؛ دلم می‌خواهد که آنقدر به درگاهت التماس کنم و در خانه‌ات را بکوبم تا یک روز مرا بپذیری.
آه خدای من! یعنی آن روز می‌رسد که وجودم ارزش حضور یافتن در پیشگاه تو را داشته باشد؟!
 یگانه من! در پیشگاهت همه شرمم و خجالت. چه کند بینوا ازین بیش ندارد. 📝
🌲

در سیزدهمین سالروز شهادتش، با تقدیم شاخه‌گل‌های صلوات از روح ملکوتی‌اش رفع گرفتاری‌ها و حاجاتمان را مسئلت می‌کنیم.

🌲🕊

از داغ سینه‌ات، به شکفتن شتافتی
با بال عشق، این قفس تن، شکافتی
با اشک شوق سوی حبیبت روان شدی
در کنج این قفس، تو رهیدن نیافتی

✍🏻ملیحه بلندیان
🕊️🌲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی