امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
سه شنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۴ ب.ظ

شهید کاظم عرفا

🇮🇷🕊
نام و نام خانوادگی شهید: کاظم عرفا
تولد: ۱۳۴۰/۱/۱، شمیران.
شهادت: ۱۳۶۰/۲/۱۷، خرمشهر، عملیات بیت‌المقدس.
گلزار شهید: بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۶، ردیف ۲، شماره ۴۳.
🕊🇮🇷

🇮🇷🕊
📚 *بی‌خداحافظی!*

 لیست کارهای انجام نشده توی سرم رژه می‌رفتند، که آمد توی آشپزخانه. مثل همیشه بلند و خندان سلام کرد. گوشه لپم را کشید و گفت: «امروز چند نفر برات بیارم که تنها نباشی؟!»
_کاظم جان! دستم به دامنت مادر! هرکیو دیدی بردار بیار اما خاله‌هات رو یادت نره.
شب، عروسی عباس پسر بزرگترم بود. کاظم از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. تا بعدازظهر چند سری رفت و با ماشین پر از مهمان برگشت. آخرین بار پدرش را با خود آورده بود. دو سه روزی حاجی به علت بیماری در بیمارستان بستری شده بود و همه از نبودنش در عروسی دلگیر بودیم. از همان کوچه، داد می‌زد:
_ننه! پدر داماد را برایت آوردم!
باورم نمی‌شد توانسته باشد حاجی را با خود بیاورد!
با وجود کاظم، عروسی به بهترین شکل برگزار شد.
خیالش که از بابت جمع و جور شدن کارها راحت شد رفت قم. آنجا درس طلبگی می‌خواند. یک شب زنگ زد حال پدرش را بپرسد اما حاجی خانه نبود. چند روز بعد حاجی رفت قم. اما طلبه‌ها گفته بودند که چند روزی است کاظم به جبهه رفته است!
 وقتی این خبر به گوشم رسید ناخودآگاه افتادم روی زمین. به دلم برات شده بود دیگر کاظمم را نمی‌بینم. همیشه از خدا خواسته بودم یکی از فرزندانم را در راهش بدهم. با اینکه هنوز یک سال از داغ دخترم بر اثر بیماری نگذشته بود؛ طاقت یک داغ دیگر را نداشتم. اما همانجا از خدا خواستم کاظمم را از من بپذیرد.
چند روز بعد خبر شهادت کاظم رسید.
کاظم در نامه ای پر از عشق که در حجره‌اش گذاشته بود،  از این که بی‌خبر رفته معذرت خواسته و گفته بود که: «آن‌شب وقتی زنگ زدم می‌خواستم این خبر را بدهم ولی دل گفتنش به خانم جان را نداشتم. ان‌شاءالله از منطقه با شما تماس خواهم گرفت.»
 رفت! بی‌خداحافظی! دیدارمان ماند به قیامت.

✍🏻 *فیروزه نظری* ۱۴۰۰/۹/۱۱
@Firouzehnazari5458
👩🏻‍💻طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرح‌پور @zahra_farahpour
🎙با صدای: سارا کاظمی‌وفا @sk.vafa

🕯

🇮🇷🕊
🟡طلبه شهید کاظم عرفا جمارانی در اولین روز سال ۱۳۴۰ در منطقه شمیران تهران به دنیا آمد.
🟣پدرش محمد باقر و مادرش سکینه نام داشت.
🔵تحصیلات حوزوی داشت و در هنگامه جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی در جبهه‌ها حضور یافت.

🔴۲۱ ساله بود که در هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۰ در خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس در اثر اصابت گلوله به سرش به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🟠کاظم گل سرسبد خانواده عرفا بود. سه خواهر و دو برادر داشت. در محفل خانوادگی آنها بدون حضور کاظم صفایی وجود نداشت.
⚪️ به خاطر حسن‌خلق فراوان و تقوایی که داشت زبانزد خاص و عام بود. او یک بسیجی به تمام معنا بود و به خاطر همین پاکی و بی‌آلایشی‌اش به این فیض بزرگ دست یافت.
🌹روحش شاد و قرین رحمت حضرت حق باد.
🕯

چه خوش که نام نکو سهمت از جهان باشد
چه خوش که مادری از عمق دل دعات کند
چه خوش نسیم محبت ز سوی تو به کسی
 که لحظه لحظه تو را جوید و صدات کند

شاعر: فاطمه شعرا
🕊️🇮🇷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی