امامزادگان عشق

بگذار اغیار درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و روح ما در چه ملکوتی شادمانه سر می کند و سرِ ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی شناسد.بگذار اغیار هرگز درنیابند.چه روزگار شگفتی !
پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۵۸ ق.ظ

شهید محمدحسین یوسف اللهی

 

نام و نام خانوادگی: محمدحسین یوسف‌الهی
تولد: ۱۳۳۹/۱۲/۲۶، کرمان.
شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، اروندکنار، عملیات والفجر ۸.
گلزار شهید: گلزار شهدای کرمان، در مجاورت حاج قاسم.
🌻🌻

 

✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۰/۱/۳
با صدای: فاطمه گنجی
برگرفته از خاطرات شهید حسین یوسف اللهی، به روایت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی.

☀️
🌻
📚 *یادت هست!*

سلام! خوبی رفیق!
حساب سال‌های دوری‌مان از یادم رفته است؛ ولی خاطرات با تو بودن را خوب به یاد دارم. یادت هست آن شب داخل محور، نزدیک عراقی‌ها، وقتی از شناسایی برمی‌گشتیم، داخل شیار که رفتیم یکدفعه تو و بچه‌ها به سجده افتادید؟! اولش فکر کردم دشمن را دیده‌اید و خیز رفته‌اید؛ بعد دیدم نه! از دشمن خبری نیست! نماز شکر می‌خوانید.

من تعجب کردم که چرا اینجا؟! لااقل برسیم به خط خودمان، اما تو با همان لبخند همیشگی‌ات گفتی: «این رسم همیشگی نیروهای اطلاعاتی است.» حال و هوایت عجیب بود و مثال زدنی! آنقدر نزدیک دشمن می‌شدی که فقط معجزه می‌توانست تو را از چشمان‌شان مخفی کند و سالم به ما برگرداند و من بارها این معجزات را از تو دیدم و شنیدم.
 نگهبان بیچاره را چطور؟ یادت هست؟! موقع نگهبانی خوابش برده بود. تنبیه‌ش آن شد که جایش تا صبح پاس دادی.
یادت هست! بعد از آن عملیات‌های ناموفق و پی‌در‌پی، وقتی نگرانی و ناراحتی مرا دیدی گفتی: «حسین پسر غلامحسین به تو می‌گوید ما پیروزیم. من مطمئنم!»
 آری! پیروز شدیم. گفتم: «از کجا می‌دانستی؟!» آرام در گوشم گفتی: «حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به من گفته بود!»
تا صبح می‌توانم برایت خاطرات را مرور کنم. اما باشد به دیدار حضوری. ساعت نزدیک یک و بیست دقیقه صبح است. گوش کن! صدای فرشتگان را می‌شنوی؟!
لحظه وصال فرا رسیده است. آغوش باز کن که قرار است جسم خسته‌ام در کنار تو آرام گیرد.

✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۰/۱/۳
برگرفته از خاطرات شهید حسین یوسف اللهی، به روایت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی

 

☀️
🌻
 محمد حسین یوسف‌الهی سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان متولد شد. پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می‌شدند.

علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمدحسین با نهج‌البلاغه نیز ریشه در همین دوران داشت. در روزهای انقلاب محمدحسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکت‌های دانش آموزان در شهر کرمان بود.
با آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ، پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمب‌های شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران به شهادت رسید.🕊
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف‌الهی گفته است: «هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله شیمیایی می‌زند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید.»
☀️
🌻

*مادر شهید* 🎤

با مجروح شدن پسرم محمدحسین، برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم. نمی‌دانستم در کدام اتاق است! در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: «مادر! بیا اینجا.»
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: «مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت…»
اما هرچه اصرار کردم، بحث را عوض کرد…

☀️
🌻

*برادر شهید* 🎤

پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی‌نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: «شما برادران محمدحسین یوسف‌الهی هستید؟» با تعجب گفتیم: «بله!»
جوان ادامه داد: «حسین گفته برادران من الان وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!» وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می‌تواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: «از کجا دانستی که ما آمدیم؟»
لبخندی زد و گفت: «چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می‌دیدم!»
محمّدحسین حتی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت!
🌻🌻

 

 

 

🎥 خاطره‌ای از شهید حسین یوسف‌الهی از زبان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🎤🌻
🌻🌻

 

شهید یوسف‌الهی که بود که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گفت: دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید...

☀️
🌻
حسین یوسف‌اللهی را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. جوانی که در روزهای جنگ، جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش شد و به خاطر پاکی‌اش، به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود.
چشم برزخی داشت. پیروزی‌ها را می‌دانست، شکست‌ها را می‌دانست. باطن افراد را می‌دید و عاقبت‌شان را پیشگویی می‌کرد...
او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه، مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی، یک شبه ره صد ساله را طی کرد.
 کتاب «حسین پسر غلامحسین» و «پوتین‌های سوخته» و «نخل سوخته» درباره این شهید بزرگ است.

☀️
🌻
📝وصیت‌نامه محمدحسین یوسف الهی قائم مقام واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می‌دهم که خدا یکی است و محمد(ص) فرستاده و آخرین پیامبر است و علی(ع) ولی‌الله است و جانشین پیامبر اسلام و اولین امام است. قیامت راست است و جزاء و پاداش کلیه اعمال نیز صادق است. انسان از خاک آفریده شده و به خاک برمی‌گردد و باز از خاک سر برمی‌دارد و به اندازه خردلی به کسی ظلم نمی‌شود و نفس هرکس در گرو اعمال خودش می‌باشد.

مادر عزیزم! خجالت می‌کشم که چیزی بنویسم و خود را فرزندت بدانم زیرا کاری که شایسته و بایسته یک فرزند بوده انجام نداده‌ام. مادری که شب تا صبح بر بالین من می‌نشستی و خواب را از چشمان خود می‌گرفتی و به من آموختنی‌هایی آموختی، مرا ببخش و...

همچنین از شما پدرم که با کمک مادرم تمام زندگیتان را صرف بچه‌هایتان کردید خداوند اجرتان را به شما عطا کند و درجات شما را متعالی کند و بهشت را جایگاهتان قرار دهد.
ای پدر و مادر عزیز! و گرامی چه خوب به وظیفه خود عمل کردید و من چقدر فرزند بدی برای شما بودم. شما فرزند خود را برای خدا بزرگ کردید و برای خدا هم او را به جبهه فرستادید و در راه خدا اگر سعادت باشد می‌رود.

از خواهران و برادران خود که در رشد من سهم بسزایی داشتند تشکر می‌کنم و از خداوند متعال پیروزی، سعادت و سلامت را برای ایشان خواستارم.
و ای پدر و مادر و ای خوهران و برادران عزیزم این رسالت را شما باید زینب‌وار به دوش بکشید و از عهده آن به خوبی برمی‌آئید و می‌توانید چون پتک بر سر دشمنان داخلی و خارجی فرود آئید و خون ما را هم چون رود سازید تا هرچه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت حضرت محمد(ص) برگردد.

امیدورام که خداوند عمر رهبر عزیزمان را تا انقلاب مهدی طولانی بگرداند و ظهور حضرت مهدی(عج) را نزدیک بگرداند تا مستضعفین جهان به نوائی برسند و صالحین وارثین زمین شوند.
ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید مسلمان، مؤمن و پیروزید! وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن می‌ریزید. همچنان تاکنون بوده‌اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن.

امیدوارم که خداوند متعال به حق پنج تن آل‌محمد(ص) و به حق آقا امام زمان(عج) ایران را از دست شیاطین و به خصوص شیطان بزرگ نجات دهد و از این وضع بیرون بیاورد که بدون خدا هیچ چیز نمی‌تواند وجود داشته باشد. به امید اینکه تمام دوستان گناهان مرا ببخشند.
 التماس دعای عاجزانه را از همگی دارم.

📝محمدحسین یوسف الهی. ۱۳۶۴/۱۱/۲۴
🌻🌻

 

آدرس شهید در صفحه سی روز سی شهید

 

در جوانی بوده ای با جهد خود چون عارفان
راه صد ساله برایت گشته با یک شب روان
تو که بودی کین چنین سردار ما گوید ز تو
هم محمد هم حسین و یوسفی ، ای بی کران

#شهید_محمد_حسین_یوسف_اللهی

شاعر: فاطمه شعرا

نظرات (۱)

عرض سلام و خداقوت
این مسیر، مسیر بس پر برکتی است
همانطور که شهید یوسف الهی در وصیتنامه اش گفت
کار ما، کار زینبی است و چه زیباست ثبت وصف شهدا در تاریخ ایران اسلامی
شاید در این روزها کسی توجه نکند ولی در آینده به همین زحمات شما استناد خواهد شد
که چطور ایران جان ما حفظ شد قوی شد و ان شاءالله به دست صاحب زمان رسیده خواهد شد.
و من الله توفیق
پاسخ:
سلام بزرگورارید

ان شاء الله این کمترین رو از ما بپذیرند و البته کار دست خودشونه ما فقط واسطه ایم...


خدا حفظتون کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی